کربلای یک محمدرضا دستواره را هم با خود برد

حسین شهید شده بود و بانو گمان نمی کرد که حالا حالاها نوبت به حاج رضا برسد اما تنها دو روز از شهادت حسین می گذشت که حاجی هم رفت.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: روز یازدهم تیر بود که محمدحسین مردی[1] شهید شد و همسرش به سختی و با اندوه بسیار از جمع همسران فرماندهان جدا شد و رفت.

محمدحسین از دوستان نزدیک حاجی[2] بود که از کردستان با هم بودند تا آخرین روز این زندگی. روز سومی بود که او شهید شده بود که یکی از دوستان صمیمی حاج رضا آمد و گفت او مجروح شده، هر چه بانو قسم و آیه خورد که راستش را بگوید و آیا اینکه او حاجی را در تهران می بیند پاسخ مثبت گرفت و اینکه بله حتما می بیند و بانو به این گمان که تازه یکی از بهترین های لشکر را از دست داده اند پس حالا حالاها نوبت حاجی نمی شود، خیالش راحت شد و نفس عمیقی کشید و خدا را شکر گفت.

به سراغ وسایلی که حاجی آنها را دوست داشت آمد تا برایش با خود ببرد چیزهایی مانند ضبط صوت، نوار و کتاب های مورد علاقه اش. فلاسک چای را هم آماده کرد و به همراه خواهر و یکی دیگر از دوستان راهی تهران شدند. نیمه راه بودند که رفتار اطرافیانش را عجیب می دید و با خود می گفت نکند حاج رضا شهید شده و آنها به من نمی گویند اما به خودش مستولی شد و سعی کرد خود را دلداری دهد.

مسافت اندیمشک ـ تهران را با همه سختی ها و دلهره ها پشت سر گذاشت و به خانه پدری رفت تا کمی استراحت کرده و به هنگام ساعت ملاقات برای دیدار حاجی به بیمارستان برود. حرف از بیمارستان که می زد، اطرافیانش دست و پایشان را گم می کردند و با عجله ای جمله ای سر هم کرده و تحویلش می دادند که همه اینها مدام شک به جانش می انداخت.

در همین گیرو دارها بود که خواهر بزرگتر حاجی سر رسید و بی آنکه حواسش باشد گفت: خبر داده اند که حاج رضا شهید شده با شنیدن این جمله بانو از هوش رفت و...

تنها دو روز بود که از شهادت محمدحسین می گذشت که حاج رضا هم با ترکشی که بر قفسه سینه اش جا خوش کرده بود به دیدار او رفت.[3]

 
  1. شهید محمد حسین مردی ممقانی، فرمانده بهداری لشکر 27 حضرت رسول (ص) که در تاریخ یازدهم تیرماه سال 65 در عملیات کربلای یک و آزادسازی مهران به دوستان شهیدش پیوست.
  1. شهید سید محمدرضا دستواره، قائم مقام لشکر 27 حضرت رسول (ص)(این لشکر از رزمندگان استان تهران تشکیل شده بود) که در عملیات کربلای یک (آزادسازی مهران) در اثر اصابت ترکش به قفسه سینه اش به شهادت رسید و به جمع یارانش پیوست. او روزهای آخر قبل از شهادت اظهار خستگی می کرد و دلش می خواست که زودتر برود و از اینکه دوستانش رفته اند و او مانده شکایت داشت.دو برادر دیگر او نیز به شهادت رسیده اند.
  1. برگرفته از خاطره همسر شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید