چه شد که حسن سبزپوش شد؟

قران پاسخ حسن را داد و او بی هیچ معطلی راهی پادگان سپاه شد تا برای عضویت ثبت نام کند و از آن روز شد یکی از بچه های اطلاعات عملیات لشکر 27 حضرت رسول(ص).

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: عملیات مسلم بن عقیل (ع) در پیش بود و بچه های مسجد جواد الائمه (ع)[1] هم داشتند خود را برای رفتن به جبهه آماده می کردند تا راهی جبهه سومار شوند.

همان ایام بود که جمعی از مسئولان پذیرش سپاه در محله های مختلف برای نام نویسی و تکمیل کادر خود به مساجد رفته و از میان بسیجیان دست به انتخاب می زدند، حسن[2] هم یکی از آنهایی بود[3] که برگه معرفی را به او دادند تا در صورت تمایل، به هنگام مرخصی به پادگان رفته و خود را معرفی کند و به نیروهای سپاهی بپیوندد.

از آن روز تا زمان ثبت نام دو هفته وقت بود تا تصمیم بگیرند و راهی پادگان شوند. حسن آن روزها دانش آموز مقطع دبیرستان بود و سر دو راهی مانده و نمی دانست که باید چه بکند؛ ده روزی گذشته بود و با افراد مختلفی مشورت کرده بود[4] اما هنوز نتوانسته بود تصمیم آخر را بگیرد و دیگر فرصت زیادی هم برایش باقی نمانده بود.  مستاصل شده و یکی از دوستانش را به کمک طلبید که او پیشنهاد استخاره را به حسن داد و او هم با خوشحالی تصمیم گرفت به پاسخ استخاره عمل کند. در همین فکرها بود که سر و کله احمد[5] پیدا شد. دوستش قران کوچک جیبی اش را در آورد و رو به احمد کرد و گفت که برای حسن استخاره ای بکن؛ و احمد بی آنکه علت استخاره را بپرسد رو به قبله ایستاد و قران را بوسید و آن را به دست چپش گرفت و بعد از قرائت سوره فاتحه انگشت سبابه اش را به سمت قران برد و با گفتن سه مرتبه الله اکبر و یا زهرا (س)، قران را باز کرد. نگاهی به آیات قران کرد و گفت: به به بسیار خوب است و آنگاه شروع کرد با حلاوت خاصی به خواندن آیه قران: وَ نادیناهُ من جانب الطُّور الایمن و قرّبناهُ نجیّاً[6]، تصمیم نهایی را قران برای حسن گرفت طوری که برق شادی را می توانستی در چشمانش ببینی. صبح روز بعد بود که برای پیوستن به لشکریان حضرت رسول (ص)[7] خود را معرفی کرد و برای دوره آموزشی راهی شد و لباس سبز دفاع از دین و کشورش را بر تن کرد و تا آخرین لحظه دنیایی اش که شهادت نصیبش شد و به دوستان آسمانی اش پیوست از نیروهای کارآمد معاونت اطلاعات و عملیات به حساب می آمد.[8]

 

 

 

1. این مسجد در محله جی تهران قرار دارد.

2. شهید حسن جعفر بیگلو، دانشجوی رشته فلسفه دانشگاه تهران و از نویسندگان کیهان بچه ها که در سال 61 به عضویت سپاه در آمد و سرانجام در هفتم تیرماه سال 67 و در حالی که هنوز تنها پنج ماهی از دامادی اش می گذشت به جمع شهدا پیوست.

3. شهید جعفر بیگلو و عباس امیر وحید دو نفری بودند که از میان بچه های مسجد برای این امر انتخاب شدند.  عباس شانزده ساله بود با هیکلی قوی و روحیه ای بالا و بشاش و چون از 14 سالگی در عملیات های مختلف از جمله شکست حصر آبادان، فتح المبین و الی بیت المقدس حضور داشت، خیلی نیاز به فکر کردن نداشت و تصمیم خود را گرفت.

4.  بزرگتر های فرهنگی مسجد طرف مشورت های حسن بودند که بیشترشان از بچه ها و نویسنده های حوزه هنری بودند مانند محمد تخت کشیان، امیر حسین فردی و احمد طلایی.

5. شهید احمد امینی، طلبه جوانی که در قم به تحصیل مشغول بود و بعد از گذراندن روزگاری در جبهه سرانجام در آبان ماه سال 62 در منطقه عملیاتی والفجر 4 و در بلندی های کانی مانگا به شهدا پیوست. احمد از بچه های دوست داشتنی مسجد بود و از قاریان خوش صدا به حساب می آمد و به خاطر رفتار مهربانانه اش همه را به خود جذب می کرد. از عادت هایی که برای استخاره داشت این بود که حتما باوضو باشد و در مکان و زمانی مناسب قران را باز کند و آن روز همه شرایط برای استخاره احمد مهیا بود.

6. سوره مریم/ 52؛و از جانب راست طور او را ندا دادیم و در حالى که با وى راز گفتیم او را به خود نزدیک کردیم.

7. از آن روز حسن از سپاهیان لشکر 27 حضرت رسول (ص) به حساب می آمد.

8.  برگرفته از خاطره یکی از دوستان شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید