یادداشت/

شهری که از نفس می افتد

برایمان عادی نشده است اما مجبوریم که عادت کنیم. درست یک روز یا چند ساعت بعد از آنکه باران رحمت الهی بر سرمان باریدن می گیرد، دوباره ابرهایی که این بار نه نوید بارش که خبر بازگشت آلاینده ها را پخش می کنند، چتری می گسترانند که تا چند روز هم خیال جمع شدنش نیست.

لینک کوتاه کپی شد

پایگاه خبری جماران؛ منصوره جاسبی: نفس شهر که به شماره می افتد، دم و بازدم شهروندانش هم دست به گریبان می شوند. پست های امداد و اورژانس، پای ثابت میدان های بزرگ می شوند. بیماران قلبی و ریوی و آنانی را که آلرژی های تنفسی دارند، توصیه به این می کنند که از منازل خود خارج نشوند؛ گویا وضعیت شهر قرمز است و خانه امن ترین پناهگاه ریه هایشان است.

مهدکودک ها، پیش دبستانی ها و دبستانی ها را از رفتن مدرسه منع می کنند و آموزش آن لاین یا همان برخط خودمان را که یادگاری از روزگار کروناست، جایگزین آموزش حضوری می کنند تا شاید دعوای میان دم و بازدم آنها کمتر از بزرگسالانشان باشد. کمیته بحران تشکیل می دهند. بر سر یک میز که می نشینند روی کاغذ چیزهایی تصویب می کنند که حق الجلساتشان حلال وار باشد! خروج پلاک ماشین ها را از جایی که پارک شده اند، منوط به زوج یا فردشان می کنند. البته این تصمیم را هم نه از همان روزهای اول که گویا تا همین دیروز هم در خواب خرگوشی که چه عرض کنم، پیش از زمستان به خواب زمستانی رفته بودند و تازه فیلشان یاد هندوستان کرده و به خاطر مبارکشان رسیده که ای وای دست روی دست گذاشته ایم و همه پلاک ها شهر را تسخیر کرده اند.

پاییز با همه پیش بینی هایشان بارش بی سابقه که نداشت بماند، حتی از پارسال و پس پیرار سال هم کم بارش تر بود. بعد در این میانه، اول صبحی پایت را که بیرون از خانه می گذاری تا آویزان از اتوبوس یا مترو خودت را به محل کار برسانی، نه یک طرف میدان که در هر دو طرف میدان جمهوری، همان دو موتوری که کارشان فروش طرح ترافیک است، با همان بنری که زینت موتورهایشان است، انگشت تعجب را به سمت دهانت روانه می کنند. انگار مسئولان شهری همه عادتشان این است که از آب هم کره بگیرند. این سیاست یک بام و دو هوا را آخر چطور و کجای دلمان باید بگذاریم؟! اگر خارج شدن پلاک های زوج از خانه ممنوع اعلام شده، طرح فروختن دیگر کدام صیغه است؟ یکی بیاید و برایمان توضیح دهد. 

کاری اگر ازتان برای مداوای ریه های این شهر که جانمان به جانش بسته است، بر نمی آید، لااقل بگذارید خودش با درد خودش کنار بیاید و نمک بر زخمش نباشید.

دیدگاه تان را بنویسید