چند روزی همقدم با شهید ماهانی-۵

حکایت انگشتر عقیق سوغاتی مشهد

دلش انگشتر عقیقی می خواست که برای استجابت دعا دستش کند و خیلی زود به این خواسته اش رسید.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: در ظاهر که نگاه می کردی می دیدی علی هم کارهایش را مانند دیگران انجام می دهد اما باید چند وقتی را با او می گذراندی و متوجه می شدی که نه علی عظمت روح دارد و یک سر و گردن از خیلی ها بالاتر است اما آنقدر خاکی بود که این موضوع در ظاهر قضیه به چشم نمی آمد.

یک روز علی تعریف می کرد که نمازش را خوانده و بعد از آن کمی نشسته بود و در ذهنش گذشت که ای کاش انگشتر عقیقی داشت که برای استجابت دعا دستش می کرد.

دقایقی بعد از این فکر، یکی از دوستانش از راه رسید و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: علی جان این انگشتر عقیق را از مشهد برایت سوغات آورده ام، او هم خوشحال شد و آن را گرفت و دستش کرد.
شاید گم شدن پیکر مطهرش هم در همین موضوع نهفته باشد که علی دلش می خواست گمنام بماند و سال ها این آرزویش برآورده شد و 15 سال در بی نشانی گذشت.

 

 

شهید علی ماهانی، مسئول مخابرات لشکر 41 ثارالله که در  عملیات والفجر 3 در سال 62 به شهادت رسید و پیکر مطهرش 15 سال بعد به زادگاهش بازگشت و در دل خاک آرام گرفت.

دیدگاه تان را بنویسید