چند روزی همقدم با شهید خلعتی-۱

جرقه آشنایی بانو با حجاب چگونه زده شد؟

انقلاب پیروز شده بود اما هنوز زهرا مانند قبل هیچ حجابی نداشت تا اینکه مینا از میان دوستان نزدیک زهرا، حجاب را برای خود انتخاب و سعی کرد تا دوستانش را هم به این امر دعوت کند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: قرار بود خانواده پرجمعیت تعجب بار دیگر صاحب فرزند شود و این بار بهمن ماه سال 40 بود که خدا زهرا را به آنها عنایت کرد. شش دختر و چهار پسر فرزندانی بودند که نه تنها در کنار هم روزگار خوش کودکی را هر چند با کمترین امکانات مالی می گذراندند که از بودن با فرزندان محله الوانیه ذوالفقاریه نیز بسیار خوش بودند و پر انرژی. انگار همه بچه های محل خواهر و برادر همدیگر بودند و از صبح علی الطلوع تا وقتی دیگر خورشید قصد رفتن داشت با هم بودند و حتی درس و مدرسه را نیز با هم تجربه می کردند. در همین ایام بود که خانواده مسعود[1] نیز به جمع این محله پیوست و بچه ها نیز هم. علی[2] و حبیب با هم بسیار صمیمی شدند و انگار که سال هاست هم را می شناسند. مهری نیز که او را ماریا صدا می کردند با بانو همکلاس بود و همین موضوع، رفت و آمد آنها را به خانه های همدیگر بیشتر و بیشتر کرده بود.

ایام گذشت و حالا دیگر بانو 14 ساله و حبیب 15 ساله بود و... در مدرسه نه مربی بود و نه پیشتازی که الفبای بسکتبال را به آنها یاد دهد اما زهرا و دیگر دوستانش با دیدن صحنه های مسابقات در تلویزیون چیزهایی آموخته بودند و با ترتیب مسابقاتی که مدرسه برایشان گذاشته بود سرگرم می شدند. بعدها حبیب اعتراف کرد که جرقه دوست داشتن زهرا از همان گلی بود که او توانست در مسابقات به ثمر برساند.

حبیب در رفت و آمدهایش به خانه بانو سعی داشت علاقه اش را به او نشان دهد اما زهرا که درباره آینده اش تصمیم و ذهنیتی دیگر داشت اظهار محبت های حبیب را نادیده می گرفت و بی تفاوت از کنار آنها می گذشت. زهرا که کودکی اش را در فقر گذرانده بود دلش می خواست درس بخواند و برای خودش خانم دکتر شود و وضعیت زندگی را از این شرایطی که هست بالا بکشد و همین تفکر به او اجازه فکر کردن به ازدواج را نمی داد.

انقلاب پیروز شده بود اما هنوز زهرا مانند قبل هیچ حجابی نداشت تا اینکه مینا از میان دوستان نزدیک زهرا، حجاب را برای خود انتخاب و سعی کرد تا دوستانش را هم به این امر دعوت کند. صحبت های مینا و دلایلش کار خود را کرد و زهرا نیز با تهیه چادر و مقنعه باحجاب شد. اولین کتابی که او خرید «فاطمه فاطمه است» بود و دیگر کتابی درباره حجاب و پوشش حضرت زهرا(س) که همه اینها به او یاد داد که الگوی زن مسلمان حضرت صدیقه فاطمه(س) است و انتخابش با اعتقادی کامل شکل گرفت.[3]

 
  1. شهید مسعود (حبیب) خلعتی که در تاریخ سی و یکم شهریور سال 66 و در سمت استوار دوم نیروی دریایی به شهادت رسید.
  2. علی تعجب، برادر بانو.
  3. برگرفته از گفت و گوی همسر شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید