چند روزی همقدم با شهید ناصر کاملی-۸

چه شد که همسر ناصر از شهادتش مطمئن شد؟

نگاهم ناصر را تا ته کوچه بدرقه کرد، به سمیه گفتم: برای آخرین بار بابا را نگاه کن.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: ناصر[1] که آماده رفتن شد، سمیه[2] با دستانش در را نگه داشته بود و با زبانی که هنوز نمی توانست کلمات را به خوبی ادا کند، گفت: بابا ناصر شهید نشی ها.

همیشه موقع رفتن همان داخل اتاق از او خداحافظی می کردم، اما این بار می دانستم که دیگر برگشتی در کار نیست،‌ آخر خودم به شهادتش رضایت داده بودم، به ناصر گفتم می خواهم تا جلوی در بیایم و بدرقه ات کنم.

سمیه را بغل کرده و دنبال ناصر رفتم.

ناصر دور و دورتر می شد و من با همه وجودم می دانستم که این آخرین دیدار است، به سمیه گفتم: بابا را برای آخرین بار نگاه کن.

به داخل اتاق آمدم و دو رکعت نماز شکر خواندم و با خود گفتم: ناصر دیگر رفت، به قول خودش تا به حال من نخواسته ام او شهید بشود.[3]

 

ادامه دارد...

 
  1. شهید ناصر کاملی، جانشین فرمانده گردان حمزه سید الشهدا(س) لشکر 27 محمد رسول الله (ص) که در چهارم اسفند ماه سال 62 در عملیات خیبر (این عملیات در سوم اسفند ماه سال 62 با رمز یا رسول الله (ص) و در شمال بصره و مقابل استان های العماره و بصره و در دو محور هورالهویزه و زید آغاز شد) به شهادت رسید.
  2. سمیه کاملی، فرزند شهید.
  3. برگرفته از گفت و گوی فاطمه (اکرم) جهان باقری، همسر شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید