روایت انقلابی که ۴۰ ساله شد-۳۵

ساواک با چه ترفندی سعی در ساکت کردن روحانیت داشت؟/ علت تغییر موضع بعضی از علما بعد از تبعید امام چه بود؟

ساواک در دوران پس از تبعید آیت الله خمینی با به دست آوردن آمار روحانیان و دسته بندی آنان به موافق، مخالف، درجه یک، درجه دو، ممنوع المنبر و... سعی می کرد هر یک را با توجه به موقعیت و شخصیت شان به سکوت وادار کند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: مهمترین پیامد تبعید آیت الله خمینی در اصفهان، سرخوردگی نیروهای انقلابی در نخستین سال های پس از 43 بود، به همین دلیل، مرکزیت تکثیر اعلامیه های انقلابی که تا آن زمان در اصفهان بود، به قم منتقل شد. در پی دستگیری گروه های تکثیر اعلامیه و روحانیان طرفدار آیت الله خمینی، آرامش در سایه خفقان بر اصفهان حاکم شد. سید محمد علی احمدی از این دوران چنین یاد می کند: «پس از تبعید آیت الله خمینی، یک دوران فترتی در اصفهان ایجاد شد. چند سالی بود حرکتی انجام نگرفت و روحانیان از صحنه کنار رفتند. فقط آیت الله خادمی آن هم در این حد که آیت الله خمینی را به عنوان یک مرجع مطرح می کردند تا به عنوان یک رهبر سیاسی. نکته دیگر در مورد انقلاب این بود که نیروهای مذهبی حرکت هایشان در رابطه با مساله انقلاب مقطعی بود و هیچ سازماندهی نداشت. خیلی از این آقایان معتقد بودند که باید این حکومت را به لحاظ اینکه شیعه است، حفظش کرد. برای این دسته، کمونیسم و خطر آن را خیلی بزرگ کرده بودند و اینگونه آقایان روحانی را فریب می دادند، آنان توانسته بودند بعضی از همین چهره های مذهبی را با یک سری فعالیت ها به سمت خودشان بکشانند، مثلا شاه بعدها با چاپ کردن قران، خیلی از آقایان را به اشتباه انداخت.»

ساواک در دوران پس از تبعید آیت الله خمینی با به دست آوردن آمار روحانیان و دسته بندی آنان به موافق، مخالف، درجه یک، درجه دو، ممنوع المنبر و... سعی می کرد هر یک را با توجه به موقعیت و شخصیت شان به سکوت وادار کند. در این راه روحانیان مختلف، واکنش های متفاوتی از خود بروز می دادند. محمدعلی مقدس دستجردی به عنوان یک روحانی، واکنش های روحانیون پس از تبعید آیت الله خمینی را اینگونه بیان می کند: بعضی از علما مثل آیت الله خراسانی از اول هم خیلی در مسیر مبارزه نبودند. مثلا ایشان به وسیله آقای ناطق به آیت الله خمینی پیغام داده بودند که در سخنرانی ها احتیاط کنید که حاج آقا روح الله جواب داده بودند آنان از ما می ترسند ما چرا از آنان بترسیم؟ اما عده دیگری از علما از هنگام شروع مبارزه با مردم همراه بودند، کسانی چون آقایان شمس آبادی، خادمی، زند کرمانی، احمد امامی، منصورزاده، رهبر، مهدی مظاهری، مصطفی ابطحی و... در جریان مبارزه سخنرانی های روشنگرانه ای هم داشتند؛ اما ساواک پس از قیام پانزده خرداد و تبعید آیت الله خمینی، درصدد خاموش کردن آنان برآمده با هر یک به شیوه ای برخورد کرد. عده ای را با چند روز دستگیری، بعضی را با نصیحت و پند و اندرز، عده ای را با ایجاد وحشت و... وادار به عقب نشینی کرد. به همین سبب علمای اصفهان پس از تبعید آیت الله خمینی بیشتر احتیاط می کردند. فقط آیت الله منتظری از اول تا آخر همراه انقلاب بود. البته کسان دیگری هم مثل حاج احمد آقا امامی و... هم مورد توجه مردم بودند ولی جزو علمای بزرگ نبودند. آیت الله طاهری هم سال 42 در قم اقامت داشتند و در آنجا مشغول تحصیل بودند و حتی پس از وفات آیت الله بروجردی و طرح انتخاب مرجعیت، بیشتر از آیت الله شاهرودی و آیت الله خویی مساله می گفتند. از آیت الله خمینی هم مساله ای بیان می کردند ولی نظرشان بیشتر به آیت الله شاهرودی بود. آقای طاهری بعدا طی جلسه هایی که با آقای منتظری داشتند به آیت الله خمینی گرایش پیدا کردند. 

... وی همچنین به تغییر موضع بعضی از علما، پس از برقراری اختناق و تغییر رفتار با روحانیان اشاره می کند: کم کم بعضی از آقایان که در مخالفت با شاه و رژیم عقاید تندی داشتند، تغییر لحن دادند و آرام شدند. حاج آقا ضیاءالدین علامه از فضلا و اهل منبر اصفهان که از همان اول، اهل مبارزه و فعالیت بودند، کم کم سست شده و سکوت کردند و کنار کشیدند، خیلی افراد علت سکوتشان این بود که وقتی ساواک عده ای را دستگیر و زندانی می کرد، برای خانواده هایشان هم ناراحتی به وجود می آورد که این امر باعث ایجاد رعب و وحشت عده ای از علما و سکوت و انصراف از مبارزه شد. از جمله به یادم می آید روزی در منزل آقای سید جمال الدین صهری نشسته بودم، عده ای از دوستان و علما برای دید و بازدید گرد هم جمع شده بودند. من به دو نفر از دوستان که منبرهای خوب و به اصطلاح تندی داشتند، گفتم: پس چه شد آن منبرها و سخنرانی ها. شما ندیدید در قم چه شد، با علما و فضلا و بزرگان چه کردند. چه کشتار فجیعی به راه افتاد. چقدر از جوانان در زندانها به سر می برند. چرا در سخنرانی ها به این مطالب اشاره نمی کنید؟ یکی از آنان صریحا در جواب من گفت: من طاقت و حوصله زندان رفتن را ندارم. به این صورت بعضی ها از انقلاب و مبارزه دست کشیدند. 

... رحمت الله خالقی ضمن تشریح جو اختناق و زور پس از سال 43 می گوید:

در آن زمان افراد زیادی را گرفتند. آنهایی که آزاد می شدند، دیگران را توجیه می کردند که در زندان چگونه رفتار کنند، مثلا می گفتند وقتی دستگیر شدید شما را به اتاقی می برند، در آنجا صدای ضجه و فریاد می شنوید تا اعصابتان خراب شود یا به شما با توجه به شغلتان توهین می شود. یکی از دوستان خوبمان را گرفته و قدری به پایش چوب زده بودند. ایشان هم چند نفر از جمله من و آقای صلواتی را اسم برده بود، ما را هم یکی یکی با ایشان رو به رو کردند. وقتی مرا دید، گفت: به پاهای من نگاه کن، ببین که چطور زخم شده، شما هم راستش را بگویید.

پس از تبعید آیت الله خمینی، نه تنها مبارزه روحانیان بلکه حرکت های اعتراض آمیز دیگر بخش های جامعه نیز دچار افول شد، چنانکه منوچهر مقدادی به کم فروغ شدن جنبش دانشجویی، حسن حداد به فرو نشستن اعتصاب های کارگری و محمد پیشگاهی فرد به کم رنگ شدن حرکت های فرهنگیان اشاره می کنند. در حقیقت جامعه پس از کشتار پانزده خرداد دچار انسداد سیاسی شده بود. اگر چه از درون چنین فضای بسته ای در آخرین سال دهه چهل، جنبش مسلحانه سر برآورد و کمتر از یک دهه پس از آن، با فراگیر شدن اعتراضات مردمی، رژیم پهلوی سقوط کرد، اما جای یک سوال بزرگ هنوز باقی است. اینکه چگونه جامعه پس از تجربه فضای باز سیاسی در سال 39 تا 41 بار دیگر به حاکمیت استبداد تن داد؟ آیا ریشه این روند را باید در ماهیت جامعه ایرانی یا نوع نگرش سیاسی گروه حاکم یا تحولات جهانی جستجو کرد یا هر سه را باید مد نظر داشت؟ 

 

 

برشی از کتاب اصفهان در انقلاب؛ ج یک، ص 286-291؛ چاپ سوم (1396)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج.

دیدگاه تان را بنویسید