حکایت کلاغ پر دادن شهید درویشی به همسرش چه بود؟

خنده دیگران باعث شد تا علی اکبر یکی از خواهران را به کلاغ پر رفتن تنبیه کند و او کسی نبود مگر...

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: مأموریت علی اکبر[1] به پایان رسیده بود و حالا شده بود مسئول آموزش پادگان یدالله زاده[2]. بانو نیز برای آموزش به پایگاه می رفت.

هوا تاریک بود و چند تا از خواهرها باهم شوخی کردند و خندیدند. علی اکبر از این رفتار ناراحت شد و اخم کرد و پرسید: چه کسی خندید؟ همه که فکر می کردند حتما علی اکبر در مورد بانو کوتاه می آید، با دست او را نشان دادند و علی اکبر هم با قاطعیت تمام گفت: خواهر همین الان باید ده کلاغ پر بروی.

او هم با سختی بسیار[3]، کلاغ پرهایش را رفت و دوباره به صف برگشت و به بقیه گفت که من دیگر با شما به آموزش نمی آیم هر کاری که خود می کنید گردن من می اندازید.

آموزش که تمام شد به سمت روستا حرکت کردند. سرمای هوا مغز استخوان را می سوزاند. بانو در راه علی اکبر را دید و گفت: خوب تنبیهم کردی و او که بسیار تعجب کرده بود گفت: کجا؟ در پادگان؟ یعنی تو بودی که من بهت کلاغ پر دادم؟‍!

و وقتی با پاسخ مثبت بانو مواجه شد، گفت خدا می داند که اصلا در آن تاریکی تو را نشناختم.[4]

 
  1. شهید علی اکبر درویشی، فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (س) لشکر ۲۵ کربلا (این لشکر از رزمندگان استان های شمالی کشور تشکیل شده بود.) که به تاریخ بیست و چهارم تیرماه سال ۶۱ در عملیات رمضان به درجه رفیع شهادت نایل شد. او در روستای ولشکا از توابع شهرستان ساری متولد شده بود.
  2. گهرباران.
  3. آن زمان بانو چهارماهه باردار بود و کلاغ پر رفتن برایش بسیار مشکل بود.
  4. برگرفته از خاطره زبیده حسینی،‌ همسر شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید