حسین تشنه بر خاک افتاد

 گرمی هوا، امان همه را بریده بود و تشنگی تا جایی پیش رفته بود که تنها، نگاه میان بچه ها رد و بدل می شد و لحظاتی بعد، فرمانده با لبی تشنه به سالارش پیوست.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: آفتاب گرم مرداد ماه و نبود آب، امان بچه ها را بریده بود تا جایی که قدرت تکلم نداشتند و آنچه که بینشان رد و بدل می شد، نگاه بود و بس٫ حلقه محاصره دشمن، لحظه به لحظه تنگتر می شد و حسین[۱] که فرماندهی آنها را بر عهده داشت، مدام برای رساندن آب به بچه هایش، بیسیم می زد. زمانی گذشت که از دور شبحی به چشم خورد، همه با کنجکاوی روبرو را می کاویدند بله درست حدس زده بودند، قاطری با دو گالن آب بر روی پشتش نزدیک می شد. حسین شادمان شد اما این شادی لحظه ای بیش دوام نداشت. دشمن همان دشمن سال ۶۱ هجری بود، برای اینکه بچه ها از پای در آیند، قاطر را نشانه گرفتند و ... لحظاتی بعد سوت خمپاره ای، گوش ها را خراشاند و دود و آتش بود که فضا را پوشاند و فرمانده ای که تشنه بر خاک افتاد.

  1. شهید حسین سرافراز خباز که در عملیات والفجر ۲ به شهادت رسید.

دیدگاه تان را بنویسید