اجتماع مردم در اطراف و درون خانه پدری هم زیاد و مانع دیدار بود. والده سخت ذوق زده ‌شده بود و بلند بلند گریه مى‌کرد. کم‌کم آرام گرفت ...

مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در بخشی از خاطرات روز نوشت خود می نویسند:

به گزارش جماران، صبح بعد از نوشتن خاطرات، به اخبار رادیوها گوش کردم. اوج تشنج بین شوروى و جمهوریِ ‌لیتوانى است. مراکز حزب کمونیست در لیتوانى، توسط شوروى اشغال شده است؛ مرکزیت آنها خواهان استقلال لیتوانى‌اند.

صبحانه را با همراهان، در حیاط پُرگلِ یکى از کارکنان سازمان[عمران جیرفت] صرف کردیم. در جلسه شوراى ادارى شهر جیرفت شرکت کردم و آنها را تشویق به وحدت و کار بیشتر نمودم. با هلى‌کوپتر به محل سد جیرفت رفتیم. مهندس [ابوالحسن]کاشانى، مدیر ساختِ سد، توضیحات خوبى داد. آقای احمد کاشانى نماینده سابق [مردم نطنز در مجلس]هم درآنجا مدیر کارگاه بود. سد در مرحله بتون‌ریزى نهایى است؛ بیشتر کار را خود ایرانی‌ها انجام داده‌اند.

استاندار درخصوص برنامه ایجاد نخلستان وسیع، با سیستم آبیارى قطره‌اى، در شمالِ جیرفت توضیحاتی داد. در مورد قیمت اراضى و باغات روستاهایى که در دریاچه سد واقع شده‌اند، مشکل دارند.

به شهر برگشتیم. در اجتماع مردم در استادیوم ورزشى[تختی] صحبت کردم. سپس به فرودگاهِ خاکى شهر رفتیم و با [هواپیمای] فرانشیب به سوى فرودگاه کرمان پرواز کردیم؛ همراهان با [هواپیمای] سی- 130 آمدند. در راه آقاى مرعشى، توضیحات خوبى دربارة ارتفاعات و دشت‌ها و استعدادهاى منطقة کرمان داد.

در فرودگاه کرمان سوار هلی‌کوپترها شدیم و به سوى نوق حرکت کردیم. ساعت یک و نیم بعدازظهر در سه قریه فرود آمدیم. احساسات شدید مردم که با بى‌نظمى و فشار  همراه بود، مشکل درست کرد. ناچار به استفاده از ماشین شدیم. به منزل حاجیه والده رفتیم.

اجتماع مردم در اطراف و درون خانه پدری هم زیاد و مانع دیدار بود. والده سخت ذوق زده ‌شده بود و بلند بلند گریه مى‌کرد. کم‌کم آرام گرفت و از نیامدن عفت و محسن گله کرد؛ گفتم به خاطر کمردرد همسر امام، زن ها نیامدند. غذا را در منزل حاج قاسم صفریان - دایى‌زاده - درست کرده بودند. همراهان در آنجا ناهار خوردند. اصرار داشتند من هم بروم، قبول نکردم. غذا را به منزل خودمان آوردند. نماز را تمام ‌خواندم؛ بستگان تعجب کردند که دیدند هنوز آنجا را به عنوان وطن حفظ کرده‌ام.

جمعى از خانواده‌هاى شهدا آمدند. دلداری‌شان دادم. به سر مزار شهدا و به منزل همشیره طیبه - مادر شهید مهدى[شریفیان] - رفتم.  سپس به مسجد رفتم. مردم جمع بودند. آقاى‌محمدعلى انصارى خیرمقدم گفت و من صحبت کوتاه دوستانه‌اى کردم. با هلى‌کوپتر برگشتیم. در مراجعت، از فضاى جلگه کشکوییه عبور کردیم. باغات پسته در اطراف رفسنجان، نوق و کشکوییه با سرعت توسعه یافته است.

در فرودگاه کرمان بدرقه رسمى بود. مصاحبه کوتاهی داشتم. در هواپیما براى رفعِ خستگى کمى استراحت کردم. در فرودگاه مهرآباد، مصاحبة طولانى دربارة نتایج سفر انجام شد. شب شام نخوردم و زود خوابیدم.

خاطره روز 06 فروردین سال 1369

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.