آیت الله هاشمی رفسنجانی با اشاره به وقایع و اتفاقات حاصل از میدانداری جریان انحرافی زیر تابلوی ریاست جمهوری در دوره بنی صدر گفت : عمده اعتراضات ما به بنی‌صدر بر سر اینکه به ما چیزی بگوید نبود مسئله اصلی ما این بود که بنی‌صدر نظام را انحراف می‌برد و برنامه‌ هم داشت.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در بیان آموزه های مدیریت امام راحل (ره) در ماجرای بنی صدر تاکید کرد : " امام حق رهبری را ادا کردند معنای رهبری غیر معصوم این نیست که اشتباه نمی‌کند معنایش این است که تشخیص خود را اجرا کند، امام (ره) نشان دادند در اوج قاطعیت هم حق‌پذیرند و این را در جریان ماجرای بنی صدر به خوبی به ما نشان دادند و با اینکه در موردی به رئیس جمهور امضاء داده‌بودند و پس گرفتن امضاء برای ایشان خوب نبود ولی حتی امضای خود را هم پس گرفتند " .
گزیده مصاحبه آیت الله هاشمی پیرامون ماجرای بنی صدر بدین شرح است :
* عمده اعتراضات ما به بنی‌صدر هم بر سر این مسایل بود. اینکه به حزب جمهوری یا به افرادی از ما چیزهایی بگوید، برا ی ما مهم نبود. مسئله اصلی ما این بود که بنی‌صدر نظام را به طرف دیگری می‌برد و برای این هدف برنامه‌ریزی دارد. این مسایل را با امام مطرح می‌کردیم و انتظار داشتیم امام در این مسایل به ما اعتماد کنند.
*شاید امام فکر می‌کردند می‌توانند بنی‌صدر را اصلاح کنند، به ما می‌گفتند شما سعی کنید با او کار کنید. امام مدتی روی این مسئله کار کردند. دنبال این بودند که نگذارند مسئله به اینجا برسد. در عمل، ما در میدان درگیر بودیم و امام این درگیری را نداشتند و عمده کار عملی ایشان در حد پیغام دادن به بنی‌صدر بود که مثلاً عده ای در اطراف شما نباشند و ملی گرایی را این‌قدر بزرگ نکن و سعی کن اسلام محور کار باشد.
* کم کم بنی صدر خودش را نشان داد و امام هم قانع شدند.این برای ما خیلی مهم بود. دوستانی که از ما جدا شدند و از بنی صدر حمایت کردند برای ما آن‌قدر اهمیت نداشتند. می‌توانستیم این عده را برگردانیم. قانع کردن امام برای ما مهم بود که خودشان به تدریج قانع شدند. متن میثاقها را دیدند و اظهارات بنی‌صدر را شنیدند.
* از همان لحظه اول در مجلس تضادهایی نمایان شد که غیر قابل حل بنظر می‌آمد. بنی‌صدر بعد از تشکیل مجلس توطئه عجیب و غریبی کرده بود. می‌خواست قبل از دولت منبعث از مجلس یک دولت موقت تشکیل دهد و به تصویب امام برساند تا به وسیله آن دولت بتواند از تصمیمات مجلس جلوگیری کند. نامه‌ای به امام نوشته بود و امام هم موافقت کرده بودند. چند روز به رسمی شدن مجلس مانده بود. فکر می‌کنم اوایل خرداد بود. من، شهید رجایی، آیت‌الله خامنه‌ای و دیگران نشستیم و جلسه گرفتیم که منظور از این کار چیست؟ دولت شورای انقلاب داشت کار می‌کرد و چند روزی هم به رسمیت مجلس بیشتر نمانده بود. تازه بنی‌صدر رئیس شورای انقلاب بود. گفتیم: چه نیازی به دولت جدید است؟ به امام گفتیم این خطرناک است. تا بخواهند تشکیل دهند، دوره آنها تمام می‌شود. می‌خواهند چه کار کنند؟ مجلس هم عصبانی شده‌بود. نمایندگان اعتراضات شدیدی کرده بودند. امام پذیرفتند. این یکی از مواردی است که گفتم امام ضمن قاطعیت، حق‌پذیر بودند. امضاء داده‌بودند و پس گرفتن امضاء برای ایشان خوب نبود ولی امضای خود را هم پس گرفتند. به این طریق اولین توطئه بنی‌صدر خنثی شد. بعد به مجلس رسیدیم. فکر می‌کرد مجلس باید در اختیار او باشد. منطقش این بود که ۱۱ میلیون رأی دارد و مجلسی‌ها رأی کمتری دارند. آرای فردی نمایندگان را در حوزه‌های انتخابیه‌شان حساب می‌کرد. مجموعه را حساب نمی‌کرد. با این مغالطه می‌گفت مجلس باید تابع من باشد.
* آمار نظر سنجی بنی صدر نیز حکایت جالبی داشت به «اریک رولو» گفته بود کلاً ۷۵ درصد مردم، انقلاب و جمهوری اسلامی را قبول دارند که همه این ۷۵ درصد من را قبول دارند و فقط ۴۵ درصدشان امام را هم قبول دارند. او هم در روزنامه‌ای فرانسه نوشته بود. یکی از چیزهایی که امام را عصبانی کرده‌بود، همین مسئله بود. امام می‌دانستند این حرفها دروغ است. عمده رأی بنی‌صدر به خاطر پشتیبانی بخشی از روحانیت و القای حمایت امام بود. اشتباه کرده بود. یعنی او را به اشتباه انداخته بودند.
* در مجلس سه چهار مسئله مهم پیش آمد. اولین مسئله در روز تحلیف اتفاق افتاد که از مجلس رنجید. چون نمایندگان انقلابی بودند و خیلی‌ها برای او پا نشدند. بنی‌صدر به من اعتراض کرد و گفت: تو می‌بایست برپا می‌دادی تا لحظه ورود من بر ‌می‌خاستند! گفت: این مراسم «تحلیف» نبود، مراسم «تخفیف» ریاست جمهوری بود. با این کار تخفیف شدم. با همان روحیات انقلابی به او گفتم: به افکار طاغوتی برگشتید. بنای ما این‌گونه تشریفات نیست. هر که خواست، پا شد و هر که نخواست سرجایش نشست.
* دومین مسئله قضیه رأی تمایل به نخست‌وزیر بود. او می‌خواست افراد مورد پسند خود را علی‌رغم نظر نمایندگان انتخاب کند و نمایندگان هم قبول نمی‌کردند. خیلی این‌طرف و آن‌طرف کرد تا ناچار به شهید رجایی رسید، حال آنکه با او مخالف بود. یکی از عاداتش این بود که به مخالفین القاب خاصی بدهد. به هرکدام از ما یک لقب داده بود. ما را که در همان اوائل کرده بود غارتگر بیت المال و بعدها به شهید رجایی هم لقب «خشک سر» داد و هر چه ترین هم بود به نام خود ثبت می کرد.
* شرایط به گونه‌ای بود که نمی‌توانست خواسته‌های خود را بر نمایندگان تحمیل کند. البته ما هم کوتاه آمده بودیم. مجلس به پیشنهاد او ۵ نفر را انتخاب کرده بود تا این ۵ نفر نخست‌وزیر را به مجلس معرفی کنند. آیت‌الله خامنه‌ای و شهید باهنر هم عضو آن ۵ نفر بودند. بنی‌صدر گفت: این دو نفر عضو حزب جمهوری هستند و این دو نفر را نپذیرفت و نمانیدگان عصبانی شدند. می‌گفتند انتخاب این افراد حق ماست. از بین ۳ نفر باقیمانده به شهید رجایی رسیدند. معلوم بود که آقای بنی‌صدر با شهید رجایی تضاد دارد. البته قبل از این، او ۱۴ نفر را معین کرده بود که مجلس به یکی از این ۱۴ نفر رأی دهد که شهید رجایی هم عضو آنها بود. افرادی مثل میرسلیم و عباسپور هم بودند. این مسئله هم به نفع مجلس تمام شد.
* مسئله سوم مشکل بنی‌صدر با شهید رجایی بود. قانون این بود که شهید رجایی کابینه را تعیین و او تایید کند. اصلا توافق نمی‌کردند. مسئله چهارم تایید کابینه در مجلس بود. حتی مواردی بود که شهید رجایی کوتاه آمده و پذیرفته بود. مجلسی‌ها نمی‌پذیرفتند. کار بی‌سابقه‌ای کردیم. گفت یا باید به همه یکجا رأی دهید یا رأی ندهید. این فکر از مهندس بازرگان بود که وقتی می‌خواست دولت موقت تشکیل دهد، در شورای انقلاب مطرح کرده بود. در بعضی از کشورهای دنیا هم این‌گونه است. مجلس پذیرفت که یکجا رأی دهد.
* بر سر ابلاغ مصوبات مجلس مشکل داشتیم. امام در جریان همه امور بودند و می‌دیدند که حق با ماست. یعنی برایشان محسوس می‌شد. امام هم متوجه شده‌بودند و می‌خواستند حل کنند. ولی به نقطه‌ای رسیدند که معلوم شد آقای بنی‌صدر اصلاح نمی‌شود. سخنرانی آقای بنی‌صدر در ۱۷ شهریور آب پاکی روی همه مصلحت‌اندیشی‌ها بود. چون به اسلام، قرآن، امام و ما حمله کرد. قرآن را به گونه‌ای تفسیر کرد که قابل غمض عین نبود. ما آن روز در منزل شهید بهشتی بودیم و سخنرانی را مستقیم از رادیو گوش می‌کردیم. از منزل شهید بهشتی به حاج‌احمد آقا تلفن کردیم که سخنرانی بنی‌صدر را شما و امام هم می‌شنوید- گفت: بله. گفتم: به امام بگو می‌خواهیم جواب بدهیم. چون قبل از این بنا بود ما سکوت کنیم. حاج‌احمد آقا با امام صحبت کرد و امام گفتند: «حقشان است که جواب بدهند.» یک مصاحبه انجام دادم که در این جریانات، تاریخی است و در مجلس هم در نطق پیش از دستور به ایشان جواب دادم. این‌بار با اجازه خود امام شروع کردیم.
* جمع‌بندی حرف‌های من این است که بعد از آن تاریخ، امام قاطعیت خودشان را در مورد آقای بنی‌صدر اعمال نکردند و به تدریج به این نقطه رسیدند و بالاخره خودشان هم حل کردند. البته امام انصافاً هم صبر می‌کردند هم حکمت کارها را در نظر می‌گرفتند. الان که به آن مسایل فکر می‌کنم، به این نتیجه می‌رسم که حق رهبری را ادا کردند. معنای رهبری غیر معصوم این نیست که اشتباه نمی‌کند، معنایش این است که تشخیص خود را اجرا کند که امام هم به خوبی اجرا کردند. یعنی از امانت رهبری به خوبی نگهداری کردند.

* منبع متن سخنان هاشمی برگرفته از کتاب بی پرده با هاشمی رفسنجانی / انتشارات کیهان / سال

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.