انقلاب اسلامی ایران یک "شورش کور" نبود/ صدای امام تبلور مطالبات مردم شد/ مطرح شدن "خودی و ناخودی ها" بعد از انقلاب و هدر رفت سرمایه اجتماعی/ "نه شرقی نه غربی یکی از مطالبات تاریخی ملت ماست/ در حوزه استقلال عملکرد مناسب تری نسبت به دیگر مولفه دارا هستیم

روزنامه آفرینش در گفت و گو با دکتر علیرضا بهشتی نوشت:

انقلاب اسلامی ایران با حضور و خواست اکثریت مردم ایران و اقشار مختلف سیاسی و اعتقادی شکل گرفت. همه خواستار برکناری حکومت شاهنشاهی بودند و هریک به نحوی از سیستم حاکم ابراز نارضایتی می کردند. برهمین اساس یک اجماع میان  گروه های مختلف و عامه مردم به وجود آمد که مطالبات خود را تحت رهبری حضرت امام(س) مطرح و برای آن مبارزه کنند.

همانطور هم شد، انقلاب با استفاده از سرمایه مردمی توانست پیروز شود و نظام جمهوری اسلامی را تاسیس کند. درسیر این حرکت پیروزی بخش نهضت اسلامی شاهد حضور افراد و گروه های مختلفی بودیم که به عنوان سرمایه های اجتماعی کشور شناخته می شدند. در سیر تحولات انقلاب به سبب برخی ترورها بسیاری شخصیت های وزنه در عرصه تفکر و اندیشه شهید شدند. در ادامه این سیر برخی سرمایه های اجتماعی از بدنه انقلاب جدا شدند و برخی نیز کنار گذاشته شدند.

بررسی به وجود آمدن این سرمایه اجتماعی و تحولات مختلفی که موجب تغییر در نوع نگرش و حرکت این سرمایه ها گردید، موضوعی بود که با فرزند یکی از ارکان و متفکران انقلاب یعنی "شهید بهشتی" به بحث و گفت و گو گذاشته شد. دکترعلیرضا بهشتی دکتری فلسفه سیاسی از دانشگاه "هال انگلستان" ، کارشناسی ارشد فلسفه سیاسی از دانشگاه" یورک انگلستان" و کارشناسی روابط سیاسی از دانشکده روابط بین‌الملل، آثار و پژوهش های بسیاری درحوزه مطالعات سیاسی واجتماعی داشته است.

انقلاب اسلامی "یک شورش کور" نبود

برای شروع گفت و گو با ایشان به حوزه اعتماد سازی و مشارکت عمومی در فرایند افزایش سرمایه اجتماعی، اشاره داشتیم. این مسئله یکی ازمباحثی است که از بدو انقلاب اسلامی مورد توجه بوده است. دکتر بهشتی در تفسیر و تشریح روند اعتماد سازی در چند دهه اخیر بعد از انقلاب و بررسی آفت های آن در حال حاضر گفت: پیش از هرچیز باید تاکید داشت که انقلاب اسلامی ایران یک "شورش کور" نبود. درست است که اتحادی بود برای نفی حکومت استبدادی شاهنشاهی و اجماعی درمورد آن به وجود آمد، اما یک جایگزینی نیز برای آن درنظر گرفته شد. جاذبه این جایگزین، تحقق مطالبات تاریخی مردم بود و آمده بود تا حداقل در جهت آن مطالبات حرکت کند.

لذا وقتی گفته شد قرار است یک حکومت اسلامی جایگزین حکومت شاه شود، بسیج اجتماعی به سرعت و انسجام بیشتری شکل گرفت. البته باید این رانیز اذعان کنیم که صرفاً یک بسیج اجتماعی نمی تواند یک انقلاب را به پیروزی برساند، ولی می تواند عامل تسریع و عامل جهت دهی آن باشد.

این مطالبات آرزوی دیرینه ایرانیان بوده به ویژه از زمانی که با تمدن غرب آشنا شدند و تماس بیشتری داشتند. به عنوان مثال جنگ های ایران و روس، جنگ هایی بود که نوعی احساس تحقیر در ملت ما به وجود آورد. به خصوص که بعد ازمدتی مردم ایران پیروزی ژاپنی ها بر روس ها را دیدند. لذا این سئوال پیش آمد که چرا دیگران توانستند و پیشرفت کردند و ما نکردیم؟

تبیین مطالبات مردم در سه عامل اساسی

این مطالبه عمومی در سه حوزه درهم تنیده یعنی مسئله "استقلال، آزادی و عدالت" درکشور مطرح گردید. این مطالبات در اعصار مختلف کشور از زمان اصلاحات امیرکبیر، سپهسالار، مشروطه خواهان و حتی استبداد رضاشاهی نیز با همین عنوان قدرت می گیرد و پس از آن در شهریور 20 و بعد از آن در نهضت ملی شدن نفت و پس از آن در 15 خرداد و درآخر مشاهده می کنیم که انقلاب اسلامی نیز با همین مطالبات شکل می گیرد.

این به این معناست که مردم خواستار مطالبه ای بودند و می خواستند ببیند این خواسته ها تا چه اندازه به دست خواهد آمد و یا چه میزان محقق نخواهد شد.

قبل از انقلاب اینطور بود که مردم کاری به کار حکومت نداشتند و حکومت را از آن خود نمی دانستند. حکومت هم کارخود را می کرد و در برخی حوزه ها خدماتی هم ارائه می کرد و پیشرفت هایی حاصل می شد، به یک عده بیشتر می رسید، به یک عده کمتر می رسید و عده ای هم محروم می ماندند. به وجود آمدن انقلاب به خاطر این نبود که امام خمینی(ره) رهبری آن را برعهده داشت چون امام قیام 15 خرداد راهم رهبری کرد، اما در 15 خرداد اتفاق خاصی در کشور نیفتاد. چرا که اولا سراسری نبود و فقط در تهران و برخی شهرها رخ داد و دوم اینکه خیلی کوتاه مدت بود. بعد ازآن نیز نسلی که انقلاب کرد و جوانانی که نیروی محرکه انقلاب اسلامی بودند، خیلی از نهضت امام چیزی نمی دانستند.

فرزند شهید بهشتی درمورد چگونگی اعتماد مردم به رهبری امام و یاران ایشان گفت: اول چیزی که موجب اعتماد عمومی شد این بود که دیدند صدای آنها از گلوی امام بیرون می آید، یعنی صدای امام تبلور مطالبات مردم شد. دوم "صداقت" حضرت امام بود. این برای مردم خیلی مهم بود که امام می گفت من چیزی برای خود نمی خواهم و حاضرم جانم را برای مردم بدهم. بنابراین یک هدفی و هم یک صداقتی به دنبال رهبری امام به وجود آمد.

مطرح شدن "خودی و ناخودی ها" بعد از انقلاب

حال انقلاب شد؛ حکومت شکل گرفت، در آن دو سال و نیم اول انقلاب حوادث مهمی در کشور اتفاق افتاد. الان ارزیابی برای مقصر پیدا کردن هدف ما نیست و قضاوتی نمی کنیم، اما حاصل مسئله را باید مورد توجه قرار دهیم. از سال سوم پیروزی انقلاب و به خصوص در سال های ابتدایی دهه 60 به تدریج افرادی ازانقلاب تردد شدند یا کنارگذاشته شدند ویا نادیده گرفته شدند. هرچه جلوتر آمدیم این مسئله افزایش پیدا کرد و به جایی رسید که مرتب موضوع "خودی و ناخودی ها" مطرح شد.

از سوی دیگر باید دید آیا آن مطالبات ملی که مد نظر بود و آن آمال و آرزوها که برای پیشرفت بود، چقدر محقق شد. طبیعی است که امروز در عصر پسا ارتباطی مردم مطلعند که در دنیا چه می گذرد و یا با مسافرت به کشورهای دیگر از نحوه برخوردها مطلع می شوند. می فهمند که کشور ما در آن حدی که می باید پیشرفت می کرد موفق نبوده است. پس این مطالبات هم خیلی تحقق پیدا نکرد.

جدای از مطالبات ملی باید دید مطالبات فردی چطور پیش رفته است. مردم نگاه می کنند که در بحث عدالت(همانطور که امروز درموردش زیاد صحبت شده) قدم مثبتی درکشور برداشته نشده است. بحث عدالت صرفاً شامل فاصله طبقاتی نمی شود بلکه ما در ابعاد مختلف عدالت، همچون عدالت قضایی، اقتصادی، اجتماعی، مسائل مربوط به حقوق شهروندی و... دستاورد چندانی نداشته ایم.

اوج آزادی ها در دوسال و نیم ابتدای انقلاب

درمسئله "آزادی " نیز باید بپذیریم که اوج آزادی های ما در دوسال و نیم اول انقلاب بود و هیچ زمانی در کشور ما چنین آزادی تجربه نشده بود. اما متاسفانه آن فضا دیگر تکرار نشد و آزادی ها در عرصه های مختلف کمتر و کمتر شد. این موضوع دلایل بسیاری دارد که فرصت زیادی برای بحث لازم دارد. اما آن زمان ترورهایی که ضدانقلاب انجام داد و به فاز مبارزه مسلحانه وارد شد، کشور را به جایی رساند که خشونت اپوزیسیون در مقابلش خشونت پوزیسیون قرار گرفت. در واقع خشونت در مقابل خشونت مطرح شد و در این میان تر و خشک بسیاری باهم سوخته شدند و این مسائل اعتماد اجتماعی را کاهش می دهد. اما به هرحال آنچه امروز مردم می بینند این است که آن آزادی دوسال اول انقلاب دیگر وجود ندارد.

حرکت به سمت هم غربی و هم شرقی

درمورد "استقلال" هم سوالات جدی مطرح شده است. مسئله وابستگی اقتصادی یک مسئله فرعی است. شما دریک جهان درهم تنیده زندگی می کنید، طبیعی است که ما همه چیز را خودمان نمی توانیم تولید کنیم و واردات و مراودات مختلف خواهیم داشت. اما درمورد مسائل سیاسی عملکرد ما در منطقه و جهان چگونه است؟ آیا منافع ملی درفعالیت های منطقه ای ما درنظرگرفته شده است؟ آیا ما از "نه شرقی نه غربی" به سمت "هم غربی هم شرقی" نمی رویم؟

آیا اینطور نیست که جناحی به دنبال نزدیکی به یک قدرت جهانی و جناح دیگری به دنبال نزدیک شدن یا استفاده از یک کانون قدرت جهانی دیگرباشد؟ آیا منافع ما در این جناح بندی های تامین می شود یا خیر؟

این ها سوالات جدی است که باید اثبات شود.به هرحال "نه شرقی نه غربی" که دارای سابقه تاریخی در دکترین عدم موازنه دکتر مصدق نیز بوده یکی از مطالبات تاریخی ملت ماست و از زمان دخالت روس و انگلیس از قاجاریه تا حالا این مسئله مطرح بوده که تصمیماتی که گرفته می شود باید توسط ما و برای خود ما و در داخل ایران اتخاذ گردد.

دراین باره باید اذعان داشت که تصمیمات امروز در داخل کشورمان گرفته می شود و از این لحاظ ما وابستگی نداریم و شاید بتوان گفت در حوزه استقلال عملکرد مناسب تری نسبت به دیگر مولفه دارا هستیم. با این تفاسیر وقتی مردم مشاهده می کنند که این مطالبات به خوبی شکل نگرفته و آنچه میخواستند محقق نشده، نوعی دلسردی ایجاد می شود و این امری طبیعی است، کما اینکه چهل سال هم زمان کمی برای تحقق این خواسته ها نبوده است. آیا ما از زمان می توانستیم استفاده کنیم و نکردیم؟ بله برخی زمان ها استفاده کردیم و نتیجه گرفتیم و خیلی مواقع استفاده نکردیم و ضرر کردیم.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.