به گزارش ایرنا، اما شاید کمتر شخصی سال های آخر زندگیش را نه در میان کانون گرم خانواده و در کنار فرزندان و نوه ها بلکه خود را در خانه ای تصور کند که همدمش چند سالمند همدرد خودش باشند که فرزندانشان توان نگهداری از او را نداشته و به این مرکز سپرده اند.
مرکزی که نگهداری سالمندان نام دارد و شاید تصور رفتن به این مکان آنهم در دوران پیری برای هیچکس قابل تحمل نباشد، چه رسد به اینکه سرنوشتش به خانه سالمندان ختم شود!
اما خانه سالمندان آرامش ایلام امروز میزبان 34 مادر سالمندی است که روزی مانند بسیاری از مادران دوران جوانیشان را به عشق تولد فرزندان گذرانده و موهایشان با بزرگ کردن آنها سپید شده است.
هفته سالمندان فرصتی را فراهم کرد تا صبحدم زیبای یک روز پاییزی را به همراه مدیرکل و اعضای شورای معاونان بهزیستی ایلام میهمان خانه سالمندان آرامش ایلام شوم، مرکزی در حوالی میدان قرآن شهر ایلام که امروز جایگاهی برای نگهداری از مادرانی شده که سهم امروز آنها از زندگی را می توان در چشمان منتظرشان یافت.
وارد مرکز که می شویم ساکنان مرکز با تعجب غریبه ها را نگاه می کنند و جواب تکان دادن دست های ما را با دو دست ناتوانشان نشان می دهند، مادرانی که بجای اینکه امروز دست آنها در دست فرزندانشان باشد و آنها را کمک کنند مددکاران مرکز یاریگرشان شده اند.
مرکز سالنی بزرگ دارد که با پارتیشن بندی اتاق های مجزا برای ساکنان آن درست شده است و هر کدام به بخشی از خدمات سالمندان تعلق دارد.
وارد بخش خوابگاه مرکز می شوم، اتاق از تخت های صورتی رنگ ردیف شده دو طرفی که با پتوهایی رنگی پوشانده شده پر است، هنوز اول صبح و برخی مادران در خواب هستند، برخی که ناتوان هستند نیم خیز روی تخت نشسته و تعدادی هم که توان بیشتری دارند به استقبال میهمانان آمده و با چشمهایی که متعجب از تازه وارد ها شده نظاره گر ما هستند.
عمه زینب با کمک مددکار مرکز در حالیکه واکر در دست دارد جلو می آید و با لهجه شیرین محلی به من خوش آمد می گوید، دستم را می گیرد و در حالیکه سرش را جلو می آورد و با کمی دقت به چهره ام نگاه می کند و می پرسد: تو سارا هستی؟ چقد شبیه نوه ام هستی، پارسال او را دیدم، وقتی آخرین بار مرا به اینجا آوردند.
در حالیکه با یکی از دستان ناتوانش اتاق های مرکز را نشان می دهد، می گوید: اینجا را میبینی سهم من از هفت فرزندی که دارم اینجا شده، پنج دختر و 2 پسر، روزگاری که آنها را با ذوق و شوق بدنیا آوردم و به امید اینکه عصای دست پیری ام باشند، اما هدیه فرزندان من بعد از فوت شوهرم خانه نشینی در این مرکز شد.
واکر را بسختی با کمک مددکار جلوتر می برد و انگار که پس از مدتها پای درد و دلش باز شده باشد دوباره می گوید: چند سال پیش جسم سنگینی را بلند کردم که فشار زیادی به پایم وارد شد، عمل جراحی کردم ولی فایده ای نداشت، در اینجا 2 بار در هفته فیزیوتراپی می شوم که شاید دردش بهتر شود.
عمه زینب از حرف زدن خسته می شود، اینبار مددکاری که کنارش ایستاده می گوید: پسرش او را به اینجا آورده ولی تاکنون تنها یکی از فرزندانش آنهم یکبار به او سر زده، همیشه چشم براه فرزندانش است ولی ....
عمه زینب را با غم تنهایی که دارد تنها می گذارم و به سراغ یکی دیگر از ساکنان مرکز می روم، مادری که او را عمه فاطمه صدا می زنند، او هم 2 فرزند پسر دارد و مدت یکسال است او را به اینجا آورده اند، به محض دیدنم می گوید: پا درد شدید دارم، پسرم مرا به اینجا آورد، دوست نداشتم به اینجا بیایم، وقتی به من گفتند می خواهیم تو را به خانه سالمندان ببریم خیلی ناراحت شدم ولی چاره ای نداشتم، به این شرط به اینجا آمدم که همیشه به دیدنم بیایند ولی از پارسال که آمده ام یکبار هم به من سر نزده اند.
با سکوتش چشمانش را به در می دوزد، جایی که به قول مددکار کنارش همیشه چشم به آن است تا شاید یکی از فرزندان یا نوه هایش به دیدن او بیایند ولی...
وقتی از او خواسته اش را می پرسم تنها یک جمله را چند بار تکرار می کند: دوست دارم بچه ها و نوه هایم را ببینم ... او در حالی این جمله را تکرار می کند که چشمانش از حلقه های نازک اشک پر شده و پلک های ناتوانش تاب آنها را ندارند و سریع صورت چروکیده اش را می شوید و او هم با پشت دستان پینه بسته اش آنها را محو می کند.
عمه فاطمه را هم با دنیای غریب و غمهایش تنها می گذارم، اینبار یکی از سالمندان از دور لبخند می زند و من هم پاسخش را با رفتن به سمتش می دهم، توان راه رفتن ندارد و روی تخت نشسته، کنارش می نشینم و از زندگیش برایم می گوید، یک فرزند پسر بیشتر نداشته که سه سال پیش فوت کرده است.
او گفت: شوهرم را یادم نیست چه زمانی فوت کرد، خیلی وقت پیش بود ولی تنها فرزندم که پسر بود سه سال پیش فوت کرد و بعد از آن نوه هایم مرا به اینجا آوردند و رفتند.
او گفت: آخرین بار همان فاتحه پسرم بود که نوه هایم را دیدم، خیلی دلم برایشان تنگ شده و دوست دارم آنها را ببینم ولی هیچکس به دیدنم نیامده است.
من در ذهن تنها زندگی این مادران دیروز را مرور می کنم، مادرانی که روزگاری برای خود صاحب زندگی و شوهر و فرزند بودند اما امروز صاحبان بزرگ تنهایی در این خانه شده اند و حسرت دیدار در نگاهشان پیداشت.
دیداری که نه نیاز به هزینه دارد و نه زمان زیادی را می برد، دیداری که تنها نیازمند داشتن قلبی با عاطفه است که متاسفانه فرزندان و خانواده های ساکنان این مرکز ندارند.
مادرانی که با تولد اولین فرزند طعم مادر شدن را چشیدند و عشق و محبت مادری شان را نثار بزرگ شدن آنها کردند، چه شبها که با آنها نخوابیدند و در خوشی و سختی فرزندشان را رها نکردند اما امروز و در آخرین ایستگاه زندگی سهم آنها از این همه ایثار مادری ساکن شدن در خانه سالمندان شده است.

*** عمده خانواده های سالمندان سرکشی از آنها ندارند

مسئول مرکز تعداد سالمندان نگهداری شده در این مرکز شبانه روزی را 34 نفر عنوان می کند و می گوید: از این تعداد چهار نفر بی هویت و مابقی همه اهل استان ایلام هستند.
طیبه صیدخانی هم واقعیت تلخی را عنوان می کند که آنهم عدم مراجعه عمده خانواده های سالمندان برای سرکشی و دیدار از مادرانشان است.
وی می گوید: اگرچه توسط مددکاران مرکز در این زمینه با خانواده ها رایزنی انجام می شود تا از سالمندان خود سرکشی کنند ولی برخی از آنها جواب تلفن های مددکاران را هم نمی دهند.
وی سرکشی و دیدار از سالمندان را مهمترین نیاز آنها عنوان کرد و گفت: در این مرکز خدمات درمانی و نگهداری به سالمندان ارایه می شود ولی عمده آنها نیاز روحی دارند که دیدار خانواده هایشان آنها را خوشحال و شاداب می کند.
وی علت عمده سپردن سالمندان به این مرکز را مشکلات مالی خانواده ها برای نگهداری سالمندان، محدود بودن فضای منازل و مشکلات جسمی سالمندان عنوان کرد.
وی با بیان اینکه بهزیستی بابت نگهداری هر سالمند پنج میلیون و 600 هزار ریال به عنوان یارانه ماهانه به این مرکز پرداخت می کند، گفت: خانواده ها نیز برای نگهداری سالمندشان باید سه میلیون و 600 هزار ریال ماهانه به این مرکز پرداخت کنند ولی به علت مشکلات مالی شمار محدودی از آنها تنها در حد یک میلیون و یا یک میلیون و 500 هزار ریال به مرکز پرداخت می کنند.
به گفته وی، خدمات رسانی در این مرکز به سالمندان از طریق 15 نفر شامل نیروهای خدماتی، پرستار، مددکار، پزشک، مسئول فنی، مادریار، روانشناس، فیزیوتراپ، کار درمان و غیره ارایه می شود.
اما براستی چرا در استان ایلام با بافت قبیله ای و سنتی خاص که در گذشته های نه چندان دور سالمندان از جایگاه ارزشمند و اهمیت خاصی برخوردار بودند، چرا امروز باید شماری از آنها هرچند هم اندک ساکن این مرکز باشند؟

*** فرهنگ سپردن سالمندان به مراکز بهزیستی در ایلام ضعیف است

معاون توانبخشی اداره کل بهزیستی ایلام در این خصوص می گوید: اکنون در مرکز شبانه روزی سالمندان زن ایلام 34 نفر زن و در مرکز ایوان حدود 30 سالمند مردم نگهداری می شوند.
فرخ لقا جمشیدزاده تاکید کرد: با وجود فعالیت این 2 مرکز ولی فرهنگ سپردن سالمندان به مراکز بهزیستی در این استان نسبت به سایر مناطق کشور ضعیف است و عمده سالمندان ایلامی نزد خانواده ها نگهداری می شوند.
وی ادامه داد: علت عمده ارجاع این سالمندان به مراکز بهزیستی بصورت عمده داشتن بیماری جسمی، بی سرپرستی و یا مشکلات مالی خانواده های آنان است.
معاون توانبخشی اداره کل بهزیستی ایلام اظهار کرد: متاسفانه عمده خانواده های ساکنان این مرکز دارای مشکلات فرهنگی و مالی بوده و پس از سپردن سالمندان خود احساس مسئولیت نکرده و خود را دیگر صاحب سالمندشان نمی دانند.

*** احداث مراکز نگهداری سالمندان تنها بنا به ضرورت انجام می شود

مدیرکل بهزیستی استان ایلام نیز معتقد است: اداره کل بهزیستی ایلام به دنبال توسعه مراکز نگهداری سالمندان نیست بلکه بدنبال ایجاد مجتمع های رفاهی و خدماتی است که نیازهای سالمندان را رفع کند.
فرهاد قیصربیگی بیان کرد: راه اندازی مراکز نگهداری سالمندان بصورت شبانه روزی نه تنها در ایلام بلکه کل کشور بنا به ضرورت بوده چراکه تمام هدف و تلاش بهزیستی نگهداری سالمندان در نزد خانواده هایشان است.
وی به راه اندازی بنیاد فرزانگان ویژه سالمندان اشاره کرد و گفت: این مرکز امسال با هدف غنی سازی اوقات فراغت سالمندان راه اندازی و در حوزه های ورزشی، فرهنگی، هنری و غیره به سالمندان خدمت ارایه می کند.
به گفته مدیرکل بهزیستی استان ایلام، انسان در دوره پیری به محبت و توجه نیاز داشته و خانواده هایی که مجبور می شوند سالمندان خود را به مراکز شبانه روزی بهزیستی تحویل دهند بدنبال رفع نیاز روحی آنها باشند.
مدیر کل بهزیستی ایلام از خانواده ها خواست با سرکشی از سالمندان و توجه به نیازهای آنها در اجر دنیوی و اخروی این کار خیر شریک شده چراکه تکریم پدر و مادر در قرآن کریم نیز مورد تاکید قرار گرفته است.
پایان این دیدار ناراحت کننده من تنها یک سوال را در ذهن مرور می کنم که اگر این مرکز نبود سرانجام ساکنان این مرکز که حسرت دیدار فرزند، سهم یک عمر مادریشان است، کجا بود؟؟؟؟
هرم جمعیتی ایران در سال های اخیر به سمت پیر شدن حرکت می کند که این وضعیت در سال های آینده نیز تشدید و کشورمان را با چالش سالمندی مواجه می کند بطوریکه پیش بینی می شود در سال 1420 از جمعیت 90 میلیون نفری ایران از هر پنج نفر یک نفر سالمند باشد.
نرخ جمعیت جوان در استان ایلام بر اساس آمارهای رسمی سال 75 حدود 44 درصد بود که در سال 95 به 20 درصد کاهش یافته است، ضمن اینکه نرخ جمعیت سالمندی استان از 5.1 درصد سال 75 به 7.8 درصد در سال 95 افزایش یافته است.
گزارش از : آزاده خرم ** انتشار دهنده: حسن کهزادیان
7171/6119
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.