در این مطلب آمده است: علی جان حکایت تو و همرزمان شهیدت در کربلای مهران کمتر از حکایت روز عاشورا در کربلای سالار شهیدان و صحرای سوزان عراق نبود.
آره علی جان چند روز اول بچه ها امید به اینکه هنوز هستی و تک و تنها با دشمن می جنگید وجود داشت، آخر سابقه جنگیدنت در غربت و تنهائی با دشمن را برایمان روایت کرده بودید، اما دو روز بعد این ‌امید به نا امیدی تبدیل شد.
علی جان سلام، سلام به روی ماهت، سلام به نگاه های نافذت، سلام به تو و همر رزمان شهیدت در آن شب سخت جانفرسا.
امروز بعد از ظهر یادم آمد که 29 خرداد آخرین روز حضور با صلابتت در مهران است و در صبحگاه همان روز معراجی شدید.
هر ساله به رسم ادب یاد تو و همرزمانت چون‌ شهید علیمرد شعبانی و روح الله فردیس آن دو فرشته سبکبال را گرامی میداریم و ذکر خیری از شما داریم0
امسال سالروز شهادتت مصادف شده است با آخرین امتحان دانشگاهیم ؟؟؟؟!!!! گفتم فردا امتحان دارم و بایست مطالعه و مروری بر درس مورد نظر داشته باشم و بعد از امتحان حق بزرگت را با کلامی در وصفت ادا نمایم، اما به خود نهیب زدم ای بی وفا ذکر رفیق شفیقت را به خاطر امتحان عقب می اندازی ؟
او رفت و در دانشگاه امام حسین (ع) تلمذ نمود و قطعا خیلی ها به دنبالش دوان دوان هستند و ازش شفاعت می خواهند و ما هم دوان دوان دنبال استادی می گردیم که از درس نیافتیم ؟؟!! آن کجا و این کجا؟؟!!
بلافاصله دست به دلم شدم و گفتم چه بهتر با زبان روزه با شما حالی کرده باشم.
علی جان یادته دو روز قبل از تک ناجوانمردانه دشمن در سنگر فرماندهی گردان خدمت رسیدم و از حال و روز پر التهاب ایجاد شده در آینده برام گفتی؟
داشتی با طمانینه نهج البلاغه میخواندی و آرامشی از جنس ایمان و صبوری در چهره ات نمایان بود؟ گفتی تا آخرین نفر و نفس در برابر دشمن هستم و همین هم شد.
نهایتا بعد از چند ساعتی ازت خداحافظی گرفتم؟ غافل از اینکه آن آخرین دیدارمان بود.
در صبحگاه روز 29 خرداد سال 67 مطلع شدیم که منافقین کوردل با پشتیبانی زمینی و هوایی ارتش عراق در مهران تک زده. خودم را از طریق جاده فرعی به مهران قرارگاه تاکتیکی لشکر رساندم و فرمانده لشکر سردار کرمی راد را دیدم که به شدت مضطرب حال شما و بقیه بچه های در محاصره بود، در چهره اش غم میبارید و انگار همه لشکر را گم کرده بود.
علی جان تو برای فرمانده لشکر یک لشکر بودید حق داشت غم عالم بر دل اوسنگینی نماید.
آخرین مکالماتت پشت بی سیم در واپسین حیات جاودانه ات هنوز دل و روح سردار غلامی را می لرزاند.
هنوز چشمان اشک بار سردار نورالهی در فقدان وجود ذی وجودت بعد از سال ها گویا بر گونه هایش چون الماس می درخشد و تازگی دارد.
آره علی جان چند روز اول بچه ها با امید به اینکه هنوز هستی و تک و تنها با دشمن می جنگید وجود داشت، آخر سابقه جنگیدنت در غربت و تنهائی بادشمن برایمان روایت کرده بودید، اما دو روز بعد این ‌امید به نا امیدی تبدیل گردید.
هیچ تصوری از اسارت شدنت به دست دشمن در ذهن ماها وجود نداشت جز شهادت.
تیم تفحص همرزمانت با محوریت سردار نورالهی و سردار غلامی در همان لحظه های سخت تشکیل گردید و برای پیدا کردن پیکر مطهر تو و سایر شهدا تلاش و تکاپویی بود که ماها فقط در تاریخ واقعه بعد از حادثه درد آور کربلا در سال 61 هجری خوانده بودیم.
اما قسمت چنین‌ بود که بعد از 14سال به آثاری از استخوان های خرد شده ات همراه قطعه هایی از لباس خاکیت دست پیدا نمایند.
علی جان حکایت تو و همرزمان شهیدت در کربلای مهران کمتر از حکایت روز عاشورا در کربلای سالار شهیدان و صحرای سوزان عراق نبود.
یاد شهدای مظلوم مهران را گرامی میداریم و به روح مقدس شان درود و سلام و صلوات می فرستیم.
منبع: پایگاه خبری تحلیلی غرب آنلاین
6033/6034
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.