این کتاب به قلم سیده فاطمه عبداللهی از اهالی فریدن اصفهان، در تابستان ۱۳۹۸ از سوی انتشارات ستارگان درخشان در ۱۲۵ صفحه به چاپ رسید.

نویسنده در مقدمه کتاب از حسرت بزرگی سخن به میان می‌آورد و آن اینکه درست زمانی که قصد کرده شهید را از زبان مادرش وصف کند مادر دار فانی را وداع گفته و بار هجرت می‌بندد.

در بخشی از مقدمه آمده است: از خودم خجالت کشیدم، از اینکه سال‌ها در کنار مادران و پدران شهدا زندگی کرده ام؛ اما نه از احوالشان جویا شده‌ام و نه از دلشان خبر داشتم؛ سال ها در امنیت حاصل از خون فرزندشان، روزگار گذرانده‌ام اما نفهمیدم که این امنیت نه تنها به بهای خون عزیزشان، بلکه به بهای عمری درد و رنج و تنهایی خانواده هایشان تمام شده است.

فصل نخست کتاب با خاطرات قبل از دفاع مقدس آغاز می شود که در آن  عناوینی مانند دوران مدرسه، مبارزات قبل از انقلاب و پیشواز امام، از زبان برادر شهید و موضوعاتی مانند معلمی و سربازی، تهدید و ارعاب، مکه یا ازدواج، تحصیل در حوزه علمیه و علاقه مادر، از زبان خواهر شهید  نقل می شود.

طاهره سادات عبداللهی خواهر شهید در بخشی از خاطرات خود به تصمیم بردارش شهیدش در خصوص سفر حج اشاره کرد و گفته است: سه چهارسالی از تدریس احمد در مدرسه می گذشت و حالا دیگر برای خودش آقا معلمی تمام عیار شده بود. در این چند سال تدریس سعی کرده بود، حقوقش را پس انداز کند. خیلی حواسش جمع بود که وجوهات مالش را پرداخت کند تا دینی بر گردنش نماند. حالا دیگر می شد این پس انداز را با خیال راحت در راهی که می خواست خرج کند. خیلی دلش می خواست به سفر حج  مشرف شود؛ ولی از طرفی هنوز مجرد بود و نمی دانست کدام برایش اولویت دارد. این دو راهی روحی را مدتی با خودش به دوش کشید...

در این بخش از کتاب، چالش بزرگ ذهنی شهید در جدال با علایق مادی  به زیبایی به تصویر کشیده شده است، آنجا که شهید مشقت مبارزه با نفس را به جان می خرد تا چشمش به کعبه مقصود روشن شود.

فصل دوم کتاب به خاطرات دفاع مقدس مانند رها کردن حوزه، اعزام به جبهه، دیدار عمه خانم، خواستگاری و ازدواج، خواب شهادت، نگرانی شهید از اسارت، اصرار به طلاق همسر، خبر شهادت و تشییع پیکر شهید می پردازد که در هر یک گوشه ای از خلوص و رهاشدگی از تعلقات دنیوی شهید را بازتاب می دهد.

نویسنده کتاب داستان جدایی حاج احمد از همسرش سمیه را این گونه از زبان خواهر شهید روایت می کند: سمیه را راضی کرد که از هم جدا شوند. انگار تاریخ شهادتش را می دانست و هر چه به این تاریخ نزدیک تر می شد دلواپسی اش برای تنهایی ها و سختی های سمیه بیشتر می شد و بالاخره هم موفق شد که رضایت  همسرش را برای جدایی جلب کند. آنقدر به حقوق دیگران حساس بود که خدا می داند. می دانم این کار را برای خود سمیه و قربانی کردن نفس خودش انجام داد. می خواست به خدا نشان بدهد که تمام آنچه را که دوست داشته برای رسیدن به قرب الهی پشت سر گذاشته و حالا بدون هیچ تعلقی آماده است تا به سویش پرواز کند.

در فصل بعدی کتاب سرانجام  دلتنگی ها، بی قراری های مادر و خواهران شهید، تردید پدر در خصوص شهادت فرزندش، قراریافتن مادر شهید  پس از رفتن به مزار او، داستان مقرری بنیاد شهید از زبان خانواده و سپس اثرات توسل به شهید از زبان همشهریان  او نقل می شود.

در بخش انتهایی کتاب نیز تصاویری از شهید و همرزمان وی، وصیت نامه ها، نامه های حاج احمد به خانواده و مدارک شناسایی او  آمده  است که اسناد کاملی را در اختیار مخاطب قرار می دهد.

در پشت جلد کتاب آمده است: ننه خودش را با چرخ خیاطی مشغول کرده بود تا حرف های احمد دلش را به درد نیاورد. دسته چرخ خیاطی را مادام می چرخاند تا حرف های احمد را نشنود. نه دلش به اسارت احمد راضی میشد و نه به نبودن همیشگی اش. خب البته شهید شدن افتخار بزرگی بود ولی شما حساب کن مادری بخواهد برای فرزندش چنین دعایی بکند. سخت است. به خدا سخت است.

نگارنده که در جریان جمع آوری  خاطرات متوجه شده است خانواده  شهید  از شهر دامنه به داران مهاجرت کرده اند از شهردار و شورای این شهر درخواست می کند نام کوچه ای که  اکنون خانواده شهید در آن زندگی می کنند از "شیرین" به نام شهید تغییر کند.

شهید حاج سید احمد عبداللهی در سال ۱۳۳۳ در دامنه فریدن از شهرستان های غرب استان اصفهان چشم به جهان گشود و در پنجم آبان ماه سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر چهار در منطقه عملیاتی مریوان بر اثر اصابت ترکش به جمجمه  به شهادت رسید.

۹۸۶۱/ ۶۰۲۶/

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.