به گزارش جماران، حریم امام نوشت: آیت‎الله محمد واعظ عبایی، مشهور به عبایی خراسانی، در سال 1318 ه.ش در مشهد به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیت‎الله حاج میرزا حسن واعظ عبایی از علمای بزرگ و شخصیت‎های باتقوا و متدین شهر مشهد بود. اجداد وی اهل تبریز و دارای خانواده‎ای ریشه‎دار و روحانی بودند. مادر وی نیز از سادات رضوی و بیت مرجعیت بود.

آغاز تحصیلات

تحصیلات ابتدایی و مقدمات حوزوی را نزد پدر و دایی خود (مرحوم آیت‎الله سید علی علوی رضوی) آغاز کرد و در ادامه از محضر اساتید بزرگوار دیگری مانند آیت‎الله شیخ هاشم قزوینی، آیت‎الله میلانی، آیت‎الله شیخ مجتبی قزوینی و آیت‎الله میرزا جوادآقا تهرانی بهره برد.

هجرت به قم

آیت‎الله عبایی خراسانی در سال 1339 برای ادامه تحصیل از مشهد به قم هجرت نمود و از محضر اساتید بزرگی چون آیت‎الله العظمی بروجردی، حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی کسب فیض کرد.

آغاز مبارزات

آیت‎الله عبایی خراسانی از همان سال‎های نخستین مبارزه (1342) با نهضت حضرت امام همراه شد و در ادامه همین مبارزات، ایشان را در سال 1351 دستگیر و راهی زندان کردند. در سال 1352 دوباره دستگیر و پس از مدتی به سه سال تبعید به شهرهای بندر دیلم و نائین محکوم شد.

نقش افشاگرانه او علیه ستم و بیدادگری و سخنرانی‎های آتشین در اربعین شهدای قم و تبریز در روزهای سخت و خطرناک و رفتن به شهرهای مختلف، در حالی که تحت تعقیب شدید مأموران ساواک بود، مخصوصاً بعد از سخنرانی در مسجد جامع تهران، سبب شد تا با لباس مبدل ماه‎ها در کوه‎ها و روستاهای کوهستانی اطراف مشهد و شهرستان‎‎های دیگر، سختی‎های فراوانی را تحمل کند و زندگی مخفیانه‎ای داشته باشد.

مسئولیت‎ها

مرحوم آیت‎الله عبایی خراسانی فردی پُرکار و خستگی‎ناپذیر بود و لحظه‎ای از عمر بابرکت خود را به بطالت و بی‎کاری نمی‎گذراند. به همین خاطر، در بسیاری از صحنه‎های انقلاب در عرصه‎های علمی، فرهنگی، سیاسی و اجرایی حضور داشت و محور بسیاری از کارهای مهم و خاص بود. شماری از مشاغل مهم وی از این قرار است:

نماینده امام و مسئول دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، مسئول امور روحانیون حج به مدت سه سال، نماینده امام و عضو دبیرخانه ائمه جمعه کشور، مدرس حوزه و دانشگاه، نماینده دوره دوم مجلس خبرگان رهبری از مشهد، امام جمعه موقت مشهد به مدت ده سال، مشاور رئیس جمهوری (حجت‎الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی) در امور روحانیون.

مرحوم آیت الله عبایی در سال 1373در محراب نماز جمعه به دست عوامل آشوب طلب و باند‌های خشونت و نفاق، مورد سوقصد تروریستی واقع شد ولی از این حادثه جان سالم به در برد.

شایان ذکر است که آیت‎الله عبایی خراسانی از اولین کسانی بود که بر اثر ارتباط فکری و آشنایی نزدیک با جناب سید محمد خاتمی، مصرانه در پی کاندیداتوری ایشان برای ریاست‎جمهوری برآمد و نقش بسیار مؤثری در ترویج ایشان به ویژه در حوزه علمیه قم و نیز بسیج روحانیون به نفع ایشان در همه نقاط کشور داشت.

اقدامات مؤثر و ماندگار

با توجه به علاقه او نسبت به کار تشکیلاتی منظم و سازمان‎یافته، از اولین کسانی بود که به سازمان‎دهی و ایجاد تشکیلات منسجم در حوزه علمیه همت گماشت و دفتر تبلیغات امام را در سال 1358 با همراهی جمعی از دوستانش پایه‎گذاری کرد و با شناسنامه‎دار کردن مبلغان و اماکن تبلیغی و... سازمان‌دهی حوزویان را آغاز کرد. این نهاد بعدها به نام دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم نامیده شد و مهم‎ترین مرکز نواندیشی دینی در حوزه علمیه قم و منشأ خدمات فراوانی برای طلاب و روحانیون و نظام جمهوری اسلامی گردید. بسیج نیروها و طلاب در دوران دفاع هشت ساله در مقابل رژیم بعث صدام و پرورش نویسندگان و پژوهش‎گران جوان حوزه، از کارهای فراموش‎ نشدنی و از ابتکارات این دفتر بود.

نوآوری و ژرف‎نگری

آیت‎الله عبایی با راه‎اندازی برنامه آموزشی فاضلان حوزوی، آنان را در برنامه‎های گوناگون سازمان‎دهی کرد و در بخش‎های مختلف به کار گرفت؛ از جمله:

1. آموزش پژوهشگری و نویسندگی به روحانیون و طلاب و پیشگامی در راه‎اندازی نشریات و مجلات نوین حوزوی.

2.‎ آموزش فن خطابه و سخنوری را با استفاده از استادان پُرسابقه‎ای همچون مرحوم آیت‎الله فلسفی پایه نهاد و بسیاری از حوزویان را برای امر تبلیغ آموزش داد.

3. آموزش نویسندگی را با استفاده از فرزانگانی صاحب سبک و قلم، همانند استاد علامه محمدرضا حکیمی، استاد پرویز خرسند و... به درون حوزه علمیه آورد و با ابتکار عمل فضلای جوان و نواندیش حوزه علمیه را گرد هم آورد و نشریه وزین «حوزه» را بنیان نهاد که به حق سنگ بنای نثر نو با سبک ویژه و متون ژرف و استوار را آغاز کرد که دیگر نشریات حوزوی همه آبشخوری از آن دارند. بعدها این مجلات حوزوی متعدد و تخصصی‎تر شدند؛ مانند مجله‎های آینه پژوهش، نقد و نظر، فقه و... که در مجموع یکی از شاخصه‎های دفتر تبلیغات محسوب می‎شوند. این مجلات در مقام عمل پژوهشگران و نویسندگان زیادی را پرورش دادند.

4. پژوهش در علوم اسلامی را با آموزش آکادمیک پژوهشگران حوزوی پایه‎ گذارد و زمانی بود که بیش از 300 نفر پژوهشگر را در رشته‎های گوناگون علوم اسلامی از قبیل تفسیر علوم قرآنی، فقه، تاریخ، اصول، کلام، احیای تراث و... مشغول به کار داشت و با تدارک آنان در این امر، گام مهمی در نشر فرهنگ غنی اسلامی برداشت.

5. آموزش زبان‎ انگلیسی و عربی را با استفاده از استادان دانشگاه و حوزه راه‎اندازی کرد و تعداد بسیاری از حوزویان فاضل را آموزش داد که با عنوان حوزویان و مبلغان زبان‎دان به سراسر دنیا اعزام شدند.

6. با توجه به گرایش ویژه‎اش به جوانان، نوجوانان و کودکان، به برپایی مرکزی جهت آموزش حوزویان دارای این ویژگی کرد تا از این رهگذر مبلغان حوزه را با شیوه‎های نوین تبلیغ و آموزش کودکان و نوجوانان آشنا سازد و در این راستا بسیاری از حوزویان فاضل، فارغ‎التحصیل شدند. ایشان این کار را با همکاری حجت‎الاسلام و المسلمین راستگو به سرانجام رساند.

7. پایه‎گذاری، برنامه‎ریزی و تأسیس مرکز تحقیقات اسلامی و نیز مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم قم از نتایج مدیریت عالمانه و زمان‎شناسانه مرحوم عبایی محسوب می‎شود.

تداوم به درس و تدریس

مرحوم آیت‎الله عبایی هیچ‌گاه از برنامه‎های درسی و حوزوی و پژوهش‎های علمی و دینی خود غفلت نکرد و در هر جا که بود، تدریس را سرلوحه کارهایش قرار می‎داد و لذا در کنار مدیریت دفتر تبلیغات و مشاغل دیگر حداقل یک جلسه تدریس نیز داشت.

سخت‎کوشی و پیگیری در کارها

مرحوم آیت‎الله عبایی آنگاه که عزم بر کار یا اجرای برنامه‎ای می‎کرد از همه توان روحی و جسمی‎اش مایه می‎گذاشت و آن‌قدر خستگی‎ناپذیر بود که دوستان و همکارانش از او عقب می‎ماندند. آن مرحوم علاقه‎مند بود که علاوه بر مدیریت در برخی از امور شخصاً نیز مباشرت و معاینت علمی داشته باشد و از این نظر مشوق همکاران تحت مدیریت و نظارت خود می‎شد که این کار بسیار مؤثر بود.

ساده‎زیستی و پرهیز از تجمل

وضع زندگی مادی آن مرحوم به‌رغم آن همه سوابق کاری و مدیریتی در سطوح بالا، به‌گونه‌ای بود که در روزهای بیماری سخت و طولانی‎اش توان پرداخت هزینه‎ها و مخارج بیمارستان خود را نداشت و به مساعدت برخی از دوستانش نیازمند بود. مرحوم عبایی هر آنچه از کتاب، وسایل دفتری و ... را که در طول دوران فعالیتش در کارهای فرهنگی به دست آورده بود، در نهایت به مؤسسه ثامن‌الائمه که به جهت نشر فرهنگ غنی اسلامی خود او تأسیس کرده بود، بخشید.

علاقه فراوان به اهل‌بیت علیهم‎السلام

عشق و علاقه وافرش به اهل‎بیت عصمت و طهارت علیهم‎السلام و اهتمام بسیار زیاد او در انجام واجبات و ترک محرمان، به ویژه سعی و کوشش او در برپایی نماز جماعت زبانزد همگان بود.

شجاعت و توانمندی در اظهار عقیده

همه کوشش‎ها، سختی کشیدن‎ها و زندان رفتن‎های او در قبل از انقلاب و نیز همه کوشش‎های فرهنگی، اجرایی، سیاسی و تحمل بی‎مهری‎ها، طرد شدن‎ها، ضربه خوردن‎ها و خانه‎نشینی‎های بعد از انقلاب او، مرهون شجاعت و نترسی‎اش در اظهار عقیده و عدم اعتقاد وی به چاپلوسی بود که همه این‎ها با سرشتش بیگانه بود.

وی یاران باوفای امام و از ارکان دوران مبارزه و از رنج‌کشیدگان این راه پرفراز و نشیب به شمار می‎آمد.

وفات

ایشان در 22 مهرماه سال 1383 در اثر سکته قلبی دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.

پیکر آیت‌الله شیخ محمد عبایی خراسانی در قم از مسجد امام حسن عسکری به‌طرف حرم حضرت معصومه سلام‎الله علیها تشییع شد. آیت‎الله وحید خراسانی بر پیکر آن عالم مجاهد نماز خواند و سپس در حرم مطهر حضرت معصومه سلام‎الله علیها به خاک سپرده شد.

 

سید محمدعلی ایازی: عده‎ای چندصدایی را در حوزه نمی‎پسندیدند

آیت الله سید محمد علی ایازی استاد حوزه و دانشگاه و قرآن پژوه، تواناییها و تلاشها و ابتکارات ارزنده مرحوم آیت الله عبایی خراسانی در ارتقاء بنیانهای فکری و تبلیغی و سیاسی حوزویان در راستای اسلام ناب و منویات حضرت امام را مورد توجه و بررسی قرار داد.

موضوع گفتوگوی ما درباره شخصیت مرحوم عبایی خراسانی است. در ابتدا به دوران مبارزات ایشان بپردازید تا بعد به فعالیتهایشان در پس از انقلاب برسیم.

درباره شخصیت مرحوم آیت الله عبایی خراسانی از جهات مختلفی می‎توان صحبت کرد. یک جهت به دوره قبل از انقلاب و مبارزاتی که ایشان داشت، برمی‎گردد. زندان و تبعید و فعالیت خستگی‎ناپذیر ایشان مربوط به این دوره است. ایشان تقریباً حدود یک سال و چند ماه در کوه‎ها و دشت‎ها از مأموران رژیم فراری و آواره بود. معمولاً به روستاهای مختلف به‌صورت ناشناس می‎رفت تا ایشان را دستگیر نکنند. بعد از اینکه ایشان را دستگیر و به نائین و برخی از مناطق دیگر تبعید کردند، در همان‌جا از تلاش و کوشش دست نکشید و به فعالیت‎های مبارزاتی و فرهنگی و تبلیغی خود ادامه می‎داد.

پس از پیروزی انقلاب هم تمام زندگی‌‎اش وقف انقلاب و حوزه علمیه و طلاب بود. وقتی دخترش به دنیا آمد از ایشان پرسیدم که اسم دختر خود را چه گذاشتید؟  ایشان گفت: «جلسه» گفتم: «یعنی چه؟» گفت: «برای اینکه همه زندگی ما شده  جلسه!» شخصیت واقعاً خستگی‌ناپذیری داشت. از صبح بیدار می‌شد و تا دیر وقت یکسره کار و تلاش می‌کرد.  در نهایت اخلاص و صمیمیت کار خودش را انجام می‌داد و از هر کاری که از دستش برمی‌آمد دریغ نمی‌کرد. این‌گونه نبود که برای خود مقام و شأنیتی قائل باشد و از انجام برخی کارها صرف‌نظر کند. هر کاری که از نظرش لازم است و باید برای جامعه و حوزه و عالم تحقیق انجام بشود آن را انجام می‌داد.

از لحاظ زندگی خانوادگی، باید گفت که ایشان در خانواده اصیل و اهلِ علم و معرفت تربیت شد. پدر ایشان از اعلام و بزرگان مشهد بود و در مسجد ملا حیدر نماز می‌خواند. بزرگان و از شخصیت‌های قدیمی مشهد ایشان را می‌شناسند. سه شخصیت بودند که از منطقه آذربایجان به مشهد کوچ کردند  و هر سه شخصیت سرشناس و به نام بودند: شیخ غلامحسین تبریزی (معروف به شیخ غلامحسین ترک و پدر آقای عبدخدایی)، سید جواد خامنه‌ای (پدر آیت‌الله خامنه‌ای) و مرحوم آقای عبایی خراسانی. این سه شخصیت از آذربایجان به مشهد رفته بودند و در مشهد معروف شدند. با اینکه آذربایجانی بودند، اما در مشهد از جایگاه بالا و استواری برخوردار شدند.

آقای عبائی فرزندی این عالم وارسته بود که در مسجد ملاحیدر در خیابان خسروی نو در کنار بازار بزرگ نماز می‌خواند و تواضع و تعبد و تقید او به نام بود.

شما در چه دورهای و در کجا با مرحوم عبایی خراسانی آشنا شدید و همکاری خود را با ایشان چگونه آغاز کردید؟

ایشان در اوایل شروع انقلاب در سال 1356 در بیت حضرت امام مستقر بود و با مرحوم آیت‌الله پسندیده همکاری می‌کرد. بنده‌ هم در بیت حضرت امام با ایشان آشنا شدم. یک‌بار به بیت حضرت امام رفتم و برای اولین بار مرحوم آقای عبایی خراسانی را دیدم. تا قبل از آن با شخصیت‌هایی از قبیل مرحوم آیت‌الله منتظری، مرحوم آیت‌الله ربانی شیرازی و اعلام دیگری که مرا از مشهد به حوزه علمیه قم معرفی کرده بودند، آشنا بودم؛ اما هیچ‌گاه مرحوم عبایی خراسانی را نمی‌دیدم. حتی ایشان را در جلسات خراسانی‌ها نمی‌دیدم؛ چون یا در تبعید بود یا در زندان. در آن اولین جلسه دیدار که در سال 1356 بود، ایشان خودشان به من گفت: «اعلامیه‌هایی هست که باید به رشت  و گیلان فرستاده شوند، آیا شما حاضرید آن‌ها را به رشت ببرید؟» من گفتم: «بله. من حاضرم به رشت بروم.» البته بردن اعلامیه صرفا یکدست کاغذ نبود باید تمهیداتی چیده می‌شد که هم به دست مأموران نیافتد و هم به درستی در جای خودش برسد. اعلامیه‌ها را به‌صورت تکثیرشده، به من داد و من به شکل مخصوصی، بدون اینکه لباس طلبگی به تن کنم، آن‌ها را در ساک گذاشتم و با خود به رشت بردم. چون اگر لباس طلبگی می‌پوشیدم در میانه راه مأموران مرا تفتیش می‌کردند. در ابتدا به رشت و بعد به آستانه و لاهیجان رفتم. در آنجا آقای فیض گیلانی، آقای قربانی، آقای ضیایی و... بودند. اعلامیه‌ها را به ایشان دادم و قرار شد که آنان تعطیلی عمومی را اعلام کنند و... . بنابراین این اولین دیدار و آشنائی من با مرحوم آقای عبایی خراسانی از اینجا شروع شده بود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی در تهران بودم. بعد تصمیم گرفتم که به قم برگردم؛ چون خود را اهل کارهای اجرایی نمی‌دیدم و بیشتر سمت و سوی فعالیت‌های پژوهشی و علمی بودم. وقتی به قم رسیدم مرحوم آقای عبایی خراسانی  خبردار شد که تهران را به مقصد قم ترک کردم. البته یک روز قبل از اینکه تهران را ترک کنم؛ آیت‎‌الله خامنه‌ای خیلی اصرار داشت که در تهران بمانم. قبل از آن شهید بهشتی هم از من خواسته بود تهران را ترک نکنم؛ اما به آنان می‌گفتم که من علاقه دارم کارهای علمی و پژوهشی را دنبال کنم و چندان تمایلی به انجام کارهای اجرایی و قضائی ندارم. مرحوم عبایی خراسانی خبردار شد که من در قم هستم؛ لذا پیشنهاد داد که خوب است مجله‌ای برای حوزه علمیه قم راه‌اندازی کنیم. تا آن موقع هنوز ساختمان دفتر تبلیغات از دارالتبلیغ نگرفته بودند و انقلاب هنوز به آن مراحل نرسیده بود. در واقع آشنایی عملی و همکاری ما با مرحوم عبایی خراسانی از آنجا آغاز شد. داستان انتشار مجله حوزه از اینجا شروع شد.

از خدمات و اقدامات ماندگار ایشان در دفتر تبلیغات اسلامی برای ما بگویید.

دفتر تبلیغات اسلامی در آن موقع و در آغاز شروع با عنوان دفتر تبلیغات امام معروف بود. در دفتر تبلیغات عملاً می‌دیدم که مرحوم عبایی خراسانی برای آینده حوزه علمیه به چه ابعادی می‌اندیشد. در اوایل جنبه‌های تبلیغی حوزه اهمیت داشت؛ اما رفته‌رفته این ایده شکل گرفت که حوزه علمیه برای آینده باید ابعاد وسیع‌تری از قبیل بخش پژوهش و تحقیقات داشته باشد. بخش‌هایی که از کاستی‌های جدی حوزه علمیه در آن روزگار بود. تشکیلاتی به‌عنوان دفتر تحقیقات به راه انداخت که الان به‌عنوان پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی شناخته می‌شود. در واقع این پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی که امروز در قم فعال است، بنیان آن مربوط به معاونت تحقیقات در دفتر تبلیغات اسلامی آن موقع بود.

 همچنین تصمیم گرفت که یکسری  نشریاتی در قم منتشر شود و فارغ از این نشریات یک نشریه تخصصی برای خود حوزه علمیه راه‌اندازی کند. تا قبل از آن در قم مجله علمی فعالی وجود نداشت. یک مجله با نام مکتب اسلام در قم منتشر می‌شد که آن رونق سابق را نداشت و کارایی و رونق خود را از دست داده بود. در واقع جای یک مجله تخصصی برای حوزویان در قم خالی بود. وقتی مجله تخصصی حوزه را راه‌اندازی کردیم، چون نگاه نواندیشانه به دین داشت بسیار مورد استقبال قرار گرفت. تا جایی که شماره یک تا چهار آن چندین بار تجدید چاپ می‎شد؛ یعنی به سرعت با تیراژ وسیع به فروش می‎رفت. مرحوم عبایی خراسانی چنین ذهنیتی برای مسائل فکری و فرهنگی حوزه داشت. البته ایشان با شخصیت‎های دیگری از قبیل آیت الله آقای موسوی تبریزی، جعفری گیلانی، شیرازی این دفتر را تأسیس کرده بودند اما مسئولیت اصلی با ایشان بود و هم آنها همکاری می‎کردند؛ اما آن کسی که اصلاً آرام نمی‎نشست و تلاش و کوشش فوق‎العاده‎ای داشت، مرحوم عبایی خراسانی بود. گاهی صبح علی‎الطلوع و گاهی ساعت یازده شب در خانه ما را می‎زد و کارهایی را برای ما می‎آورد و خودش شخصاً روند کارهای مجله را پیگیری می‎کرد. گاهی جلسات کاری ما شب تا صبح بود. زیاد پیش می‎آمد که شب تا صبح بیدار به اطراف قم می‌رفتیم و می‎ماندیم تا مسائل کاری را به یک جمع‌بندی برسانیم و یا با جمعی از پژوهشگران برای این مجله کار می‎کردیم. گاهی هم جلسات را در منزل خودش تشکیل می‎داد. قبل از اذان صبح منزل ایشان می‎رفتیم و کارها را دنبال می‎کردیم. این‎طور نبود که فقط مدیریت کند، بلکه دو کار اساسی را انجام می‎داد: یکی اینکه نیروهای پژوهشگر حوزوی تربیت می‎کرد و دوم اینکه حوزویان را با دانش‎ها و علوم جدید آشنا می‎ساخت؛ برای مثال در اول انقلاب، یک دوره علم مدیریت برای کادر خود برگزار کرد. ما یک دوره مدیریت را در قم گذراندیم و عده‎ای هم برای گذراندن این دوره به تهران رفتند و در مدرسه عالی مدیریت آموزش دیدند. دوره آشنایی با علم اقتصاد، روانشناسی، جامعه‎شناسی و... برای کادر تحت امر خود برگزار می‎کرد. در واقع تربیت نیرو برای ایشان بسیار مهم بود.

یکی از اموری که به آن اهتمام ویژه‎ای داشت، توجه به نیازهای حوزه علمیه بود؛ اینکه امروزه حوزه با چه کمبودها و مشکلاتی مواجه است و در آینده به‌خصوص اگر به قدرت سیاسی متصل بشود، دچار چه آفت‎ها و آسیب‎هایی می‎شود و...؛ برای این امور دنبال راه چاره بود و توجه زیادی داشت. منش ایشان منش ویژه‎ای بود که من، نه قبل از ایشان آن را دیدم و نه بعد از ایشان.

دست افرادی را که مدیر می‎کرد، باز می‎گذاشت. یکی از عللی که افرادی در این زمینه ساخته می‎شدند، این بود که ایشان در کارهایشان دخالت نمی‎کرد و دستشان را باز می‎گذاشت؛ البته نه به این عنوان که آنان را راهنمایی و حمایت نمی‎کرد. اگر هم دستشان را باز می‎گذاشت، آنان را حمایت می‎کرد. حمایت‎ کردن‎های ایشان فوق‎العاده بود و در سختی‎ها و فشارها، هم به جنبه‎های عاطفی و انسانی قضیه توجه داشت و هم به جنبه‎های کاری وتخصصی. لذا مدیرانی که از آن دوره بودند، خود با استعداد و باروری خودشان توانسته‎اند به این جایگاه برسند و کارها را پیش ببرند. وقتی کسی را به‌عنوان مدیر در یک بخشی را شناسایی می‎کرد، بر سرکار می‎آورد و دستش را باز می‎گذاشت تا خود در روند کارها تجربه‎هایی به دست بیاورد و رشد کند.

من مرحوم عبایی خراسانی را شخصیت فوق‎العاده‎ای از نظر مدیریت انسانی می‎دیدم و پس از ایشان هم کسی را ندیدم که چنین ویژگی را در کارهای مدیریتی داشته باشد.

چرا مرحوم عبایی خراسانی در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی در نظام اوج گرفت؛ اما پس از مدتی یکمرتبه افول کرد و از مسئولیتها کنار گذاشته شد؟ علت این افول چه بود؟

دفتر تبلیغات اسلامی در زمان حیات حضرت امام خمینی (ره)، مورد حمایت ایشان هم بود. با اینکه سازمان تبلیغات هم وجود داشت، دفتر تبلیغات به‌عنوان کانون نواندیشی و روشنفکری دینی شناخته می‎شد. قهراً در مقابل آن جامعه مدرسین قرار داشتند و طبیعتاً در زمان امام از آن مشی و اندیشه حمایت می‎شد. وقتی حضرت امام به رحمت خدا رفت، نیروهایی که نمی‎توانستند علناً با دفتر تبلیغات برخورد کنند، عملاً به‌عنوان نیروهای خودسر، به دفتر فشار آوردند و محدودیت‎هایی را برای مدیریت آن به وجود آوردند. من در ابتدا جزو هیئت ‌مدیره دفتر و مدیر انتشارات بودم و مدتی مدیر مجله حوزه و بعد مرکز معارف قرآن را تأسیس کردم. در آن اواخر به خاطر فشارها و محدودیت‎های برخی از نیروهای خودسر و غیرخودسر چندین نوبت استعفای خودم را نوشتم و تقدیم مرحوم عبایی خراسانی کردم. ایشان قبول نمی‎کرد و می‎گفت: «اگر قرار بر رفتن باشد، همه ما با هم می‎رویم و اگر بنا به ماندن است، همه می‎مانیم.» به ایشان گفتم: «به شما فشار می‎آوردند.» گفت: «اگر بیش از این فشار آوردند، همه ما با هم می‎رویم.»

طبیعتاً این افول مربوط به مرحوم عبایی نبود؛ بلکه مربوط به نیروهایی بود که در ارگان‎های دیگر همین کار را می‎کردند. در دوره معاصر هم این نیروها حضور دارند و در نهادهای مختلف نفوذ و رسوخ کردند و هدایت می‌شوند و برای این کارها تربیت شده‌اند. و همه ما آن‎ها را می‎شناسیم و لازم نیست اسمی از آنان ببریم. ایشان یک‌بار ترور شد؛ اما هنوز از پرونده ترور ایشان اطلاعی در دست نداریم و معلوم نشد که چه کسانی دست به این کار زدند. عده‎ای معتقدند که در راستای همان قتل‎های زنجیره‎ای، به ایشان سوءقصد شد. هنوز هیچ سندی و دلیلی در دست نیست که کار چه‎ گروهی بود. البته در رسانه‎ها اعلام کردند که این کار منافقین بود؛ اما خود منافقین مسئولیت این ترور را بر عهده نگرفتند.

مگر مرحوم عبایی خراسانی چه ویژگیهایی داشت که عدهای در داخل از سوی ایشان احساس خطر میکردند و این همه فشار آوردند و محدودش کردند؟

به هر حال مرحوم عبایی خراسانی جزو نیروهای مستقل حوزه بود. عده‎ای چندصدایی را در حوزه نمی‎پسندیدند. مثل همان کاری که ما بعدها انجام دادیم و مجمع مدرسین و محققین را تأسیس کردیم و عده‎ای مجمع مدرسین را در مقابل جامعه مدرسین برنمی‎تافتند. البته الان عملاً آن را پذیرفتند؛ چون چاره‎ای ندارند؛ اما یک دوره‎ای اصلاً چنین چیزی را تحمل نمی‎کردند. مرحوم آیت الله عبایی خراسانی هم شخصیتی بود که تفکر نواندیشی را ترویج می‎کرد و خودش حضور فعالی داشت و در بسیاری از محافل و مجالس و سخنرانی‎ها حضور پیدا می‎کرد. قهراً عده‎ای این مسئله را نمی‎پسندیدند. به همین خاطر ابتدا فشار آوردند و وقتی دیدند که فایده ندارد، ایشان را برکنار کردند.

دفتر تبلیغات فعلی را با مدیریت مرحوم عبایی در آن دوران مقایسه کنید و ارزیابی خودتان را از هر دو دوره بیان بفرمایید.

به نظرم دفتر تبلیغات اسلامی در حوزه‎های مختلف پیش‌قدم بود. مرحوم عبایی نهادی را برای تبلیغ در حوزه سامان‎دهی کرد که طلبه‎ها بتوانند به‌صورت سازمان‎یافته به روستاها بروند و تبلیغ کنند. طلبه‎ها از این طریق در مراکز فرهنگی و حتی جبهه‎ها حضور سازمانی و رسمی پیدا می‎کردند. البته دفتر تبلیغات الان هم همین کار را به شکل وسیعی انجام می‎دهد و به هر حال بودجه بسیار سنگینی از دولت برای این منظور می‎گیرد؛ اما در زمان ریاست مرحوم عبایی چنین بودجه‎ای در اختیار نبود. با این حال کسی که بتواند در آن شرایط دشوار جنگ، چنین کار گسترده‎ای و ارزنده‎ای انجام بدهد، نشان از اخلاص و مدیریت اوست. در حوزه تحقیقات هم کار بزرگ و ماندگاری را انجام داد. در دهه شصت دو کار در دفتر تبلیغات اسلامی صورت گرفت که هر دو کار ارزنده و ماندگار شد: یکی ایجاد زمینه برای کارهای بنیادی و پژوهشی است. اگر امروزه می‎بینید که بعضی از مراکز همه احادیث را به‌صورت الکترونیکی و به‌آسانی در اختیار عموم قرار داده‎اند، به خاطر کارهای زیربنایی و ماندگار مرحوم عبایی خراسانی در کارهای دائره المعارفی است. ایشان تشویق کرد تا کتاب معجم بحارالانوار را در آن وقت به‌صورت کاملاً علمی و دقیق تدوین کنند. واقعاً موجب شگفتی است که چگونه در آن دوره این مجموعه بزرگ و دقیق توسط گروهی گسترده سازماندهی و تدوین شود. شاید امروز کاربرد آن‌چنانی نداشته باشد؛ اما پشت آن سیستمی علمی از تنظیم کلمات نهفته که برای این منظور به کار گرفته، حداقل سیصد الی چهارصد ساعت فکر در باره شکل علمی و منطقی و ترتیب کلمات آن خوابیده بود. گروهی که به‌طور مرتب می‎اندیشند تا ببیند چگونه این کار را سامان‎دهی کنند که به نتیجه مطلوب برسد. ایشان در حیطه کار حدیث و سیره اهل‌بیت علیهم‎السلام کار بزرگی انجام داد. این کار در دهه شصت انجام شد و خود آقای عبایی از جمله کسانی بود که خودش در کنار دیگر کارها، شخصاً به دفتر تحقیقات می‎آمد و با شوق و علاقه فیش‎برداری و مطالعه و تحقیق می‎کرد.

کار دومی ایشان توجه به قرآن کریم بود. کار قرآن در حوزه رونق چندانی نداشت؛ به جزو چند درصد درس تفسیر که بیشتر جنبه درس جنبی داشت. مرحوم عبایی درصدد بود تا نیروهایی در حوزه تربیت بشوند و کارهای قرآن‌پژوهی را در قالب کار سازمان صورت‎بندی و تدوین کنند. در آن دوران مرکز معارف قرآن هنوز تأسیس نشده بود. البته بانی و بهانه تأسیس آن، تدوین تفسیر راهنمای مرحوم آیت‎الله هاشمی رفسنجانی بود؛ اما عملاً پس از آن کارهای گوناگونی انجام گرفت که در حال حاضر در فرهنگ معارف قرآن کارهای ارزنده‎ای انجام شده است. بیش از هفتاد جلد کتاب تحقیقی در آن مرکز تهیه و منتشر و چندین لوح فشرده در زمینه معارف قرآنی تولید شدند. در مرکز معارف قرآن هشتاد نیرو، کار قرآنی انجام می‎دادند. شعبه‎ای در دفتر خراسان هست که حدود بیست الی سی نفر در آنجا کار می‎کردند؛ یعنی نزدیک صد و ده نفر نیرو، کار قرآن‌پژوهی انجام می‎دادند. بسیاری از آنان، الان محققان مستقلی شده‎اند و فارغ از دفتر تبلیغات به‌عنوان قرآن‌پژوه و قرآن‎شناس شناخته می‎شوند و فعالیت می‎کنند و کتاب و مقاله می‎نویسند؛ بنابراین چنین نیرویی در آن دوره تربیت شد. همه این‎ها به همت و تلاش بی‌وقفه مرحوم عبایی خراسانی و نیت نیک ایشان است. ایشان حتی در جلسات تفسیر هم شرکت می‎کرد.

یکی از کارهای دیگر ایشان راه‎اندازی مجلات دیگر حوزوی بود؛ در ابتدا فقط یک مجله حوزه بود و بعدها سه مجله دیگر به نام‎های پاسدار اسلام، آیین پژوهش، نقد و نظر فعال شدند. هر کدام از این مجلات در وادی خودشان یک خلأ را پُر می‎کردند و نیازی را پاسخ می‎دادند. واقعاً هر کدام از این‎ها در دوره خودشان دستاوردهای علمی و اجتماعی و فکری بی‎نظیری داشتند. امروز دیگر آن کارها با آن کیفیت و محتوای دقیق علمی تکرار نمی‎شود. مجلات امروزی معمولاً در قالب‎ها و چارچوب‎هایی قرار گرفته‎اند که چندان نمی‎توان از نظر علمی به آن‎ها تکیه کرد.

در پایان اگر نکته خاصی درباره مرحوم عبایی خراسانی باقی مانده، آن را بهعنوان حُسن ختام گفتوگو بیان کنید.

به آقای عبایی، می‎گفتند عبایی واعظ خراسانی. چون سخنران برجسته‎ و توانایی بود. کار اصلی ایشان هم پژوهش بود. همیشه دفتری به همراه داشت که نکات و مطالب را در آن یادداشت می‎کرد. برای طلبه امروز این مسئله مهمی است که از ایشان الگوبرداری کند و متوجه بشود که باید به‌طور مرتب معلومات خودش را افزایش بدهد و مطالبی را یادداشت کند. مرحوم عبایی هیچ ابایی نداشت که از هر کسی و از هر طیفی استفاده علمی داشته باشد. ایشان با اینکه مجتهد و آیت‎الله بود، اما گاهی سر کلاس درس اساتید مدیریت، جامعه‎شناسی، روان‎شناسی و... و درسهای تخصصی مختلف شرکت می‎کرد. ایشان به طرز عجیبی از پیشنهادها و طرح‎ کارهای علمی استقبال می‎کرد.

همچنین علاقه زیادی به کارهای تشکیلاتی و به عبارت دیگر کار جمعی داشت. بسیاری از طلبه‎ها و حوزویان را می‎شناسیم که به‌صورت فردی انسان‎های موفقی هستند؛ اما به لحاظ کار گروهی نمی‎توانند همراهی کنند و انعطاف کار جمعی و گروهی را ندارند. مرحوم عبایی روحیه کار گروهی را داشت. ممکن بود در ابتدای کار، یک نظر و در انتهای کار، نظری دیگری را ارائه دهد و این به خاطر جمع‎بندی کار گروهی بود.

همان‎طور که می‎دانید اولین دبیر مجمع مدرسین آقای عبایی بود و فارغ از این‎ها مسئولیت‎های دیگری هم در نظام بر عهده داشت. با این حال در اواخر حیات خود، هیچ چیزی در زندگی برای خودش نداشت. یک منزل آپارتمانی کوچکی در تهران داشت که به نام خانمش بود. به نهایت ساده‎زیستی گذران عمر کرد و آثار پُربرکتی از خود بر جای گذاشت.

خداوند ایشان را رحمت کند و ما را عاقبت بخیر بفرماید.

 

سیدحسین موسوی تبریزی: بهترین نشریات حوزوی در زمان ریاست ایشان راه‎اندازی شد

آیت الله سید حسین موسوی تبریزی استاد مطرح خارج فقه و اصول حوزه علمیه و از  شخصیتهای با سابقه  نهضت و همراه با امام و انقلاب، با طرح دیدگاههای علمی و اجتماعی و فرهنگی مرحوم آیت الله عبایی خراسانی، به توصیف شخصیت ایشان پرداخت.

شما در چه سالی با مرحوم عبایی خراسانی آشنا شدید؟

بنده از سال 1349 با مرحوم عبایی خراسانی از نزدیک آشنا شدم؛ البته تا قبل از آن، ایشان در مشهد بود و من دورادور ایشان و مرحوم پدرش را می‌شناختم.

از زندگی و فعالیتهای انقلابی مرحوم عبایی خراسانی برای ما بگویید.

همان‌طور که می‎دانید ایشان بعدها به خراسانی معروف شد؛ در حالی که اصالتاً آذربایجانی است. پدر ایشان و پدر آیت‌الله خامنه‌ای از شخصیت‌ها و عالمان متدین و مقدس و معروف و برجسته آذربایجان بودند. پدر شیخ محمد عبایی به همراه آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای با هم به مشهد هجرت کردند. پدر آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد جامع تبریز اقامه جماعت می‌کرد. البته پدر شیخ محمد عبایی اصالتاً تبریزی بود و پدر آیت‌الله خامنه‌ای اصالتاً خامنه‌ای که در اطراف تبریز است. این دو بزرگوار با هم رفاقت دیرینه داشتند بعد از اقدامات رضاخان هر دو تصمیم می‌گیرند که به مشهد بروند و در آنجا به تحصیل بپردازند. البته آقای غلامحسین ترک هم همراه آنان بود. در واقع این سه نفر با همدیگر از تبریز به مشهد رفتند. آقای غلامحسین ترک در مسجد گوهرشاد امام جماعت بود. پدر شیخ محمد عبایی هم در یکی از مساجد مشهد نماز می‌خواند. آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای همین‌طور. هر کدام در مسجدی اقامه جماعت می‌کردند.

عادت داشتم هر وقت به مشهد بروم، حتماً نماز صبح را در حرم حضور پیدا کنم. آن موقع مثل الان صبح‌ها آن‌قدر شلوغ نبود. به همین خاطر هر وقت به حرم برای نماز صبح می‌رفتم، پدر آیت‌الله خامنه‌ای و پدر شیخ محمد عبایی را می‌دیدم. آن دو در زهد و تقوا سرآمد بودند. در حرم حضرت امام رضا جای معینی برای خود انتخاب کرده بودند و هر روز صبح در آنجا مشغول می‌شدند. علاوه بر آن تدریس هم می‌کردند.

بنابراین مرحوم شیخ محمد عبایی خراسانی، اصالتاً تبریزی بود که به خاطر هجرت پدرش از آذربایجان به مشهد با عنوان خراسانی معروف شد. ایشان به همراه پدر آیت‌الله خامنه‌ای در یک کوچه منزل گرفتند و همسایه همدیگر بودند. آقای عبایی خراسانی با آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر انقلاب، هم‎سن و سال بود؛ به‌طوری که با همدیگر به مدرسه می‌رفتند. به هر حال پس از چندین سال و گذراندن دوران تحصیل مقدماتی در حوزه علمیه، مرحوم شیخ عبایی خراسانی تصمیم گرفت که به قم برود. بنده در قم با ایشان بیشتر آشنا شدم. معمولاً در آن موقع هر کسی که طرفدار حضرت امام بود، یاران و همفکران خودش را به سرعت پیدا می‌کرد. به خصوص در میان تبریزی‌ها و آذری‌ها طرفداران امام خمینی(ره) کم بودند و اغلب آنان طرفدار آیت‌الله شریعتمداری بودند. البته نه به آن معنا که مخالف حضرت امام بوده باشند؛ اما به‌طور کلی چندان با مبارزه و نهضت حضرت امام همدلی نداشتند. ما تبریزی‌ها در جمع حدود پنج نفره، اغلب اوقات همه جا باهم بودیم: آیت‌الله مدنی رحمت الله علیه که از دهه 40 شدیداً طرفدار حضرت امام بود؛ یکی دیگر از تبریزی‌هایی که در جمع ما حضور داشت و در طرفداری از حضرت امام تندتر از دیگران بود، مرحوم آیت‌الله بنی‎فضل، از اساتید بسیار بزرگ حوزه علمیه قم بود. سومی، سید مرتضی مسعودی که پسرعموی مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی بود و اغلب در بیت ایشان حضور داشت و دیگر سید یحیی باغمیشه .

ما چند نفر تبریزی اغلب دور هم بودیم. معمولاً نماز مغرب و عشا را به منزل امام می‌رفتیم در آنجا نماز می‌خواندیم؛ هم به‌عنوان عبادت و هم به‌عنوان جهاد و مبارزه. با دوستان غیر تبریزی که به‌طور مرتب با حضرت امام در تماس بودند، رفیق بودیم.

در ابتدا که در مدرسه حجتیه بودم، متوجه شدم که اغلب طلبه‌ها با من غیرهم‎فکر هستند؛ پس از آن به مدرسه خان رفتم. مدرسه خان مرکز طرفداران سفت و سخت حضرت امام بود. برای مثال آقای کروبی حفظ الله در آنجا بود. برادران حجتی کرمانی‌ها هم در آن مدرسه بودند. آقای حمید زیارتی نیز از جمله طرفداران تندروی مرحوم امام به شمار می‌رفت. در واقع آن مدرسه مرکز انقلابیون بود. معمولاً اعلامیه‌های حضرت امام در آن مدرسه آماده می‎شدند. همچنین وقتی امام را به ترکیه تبعید کردند، انقلابیون در آن مدرسه تجمع و اعتراض کردند. در همان مدرسه آیت‎الله منتظری و آیت‎الله مشکینی جمع شدند و بیانیه‎ای نوشتند. نامه‎ای هم برای آیت‎الله میلانی نوشتند که من آن را به مشهد بردم.

مرحوم عبایی خراسانی اوایل وقتی مجرد بود، در همان مدرسه حجره داشت. من هم مدتی در آنجا بودم تا اینکه اخوی از تبریز آمد و باهم به مدرسه آیت‎الله مرعشی نجفی رفتیم؛ چون می‎خواستیم که باهم در یک حجره باشیم.

از تأسیس دفتر تبلیغات اسلامی در قم برای ما بگویید. امام حکم آن را در ابتدا به شما دادند یا به آقای عبایی خراسانی؟

پس از پیروزی انقلاب حضرت امام به آقای قدوسی و آقای طاهری و آقای مؤمن اجازه کلی داده بود تا کمیته انقلاب را در قم اداره کنند. یکی از کارهای کمیته انقلاب در قم، اعزام مبلغ بود. جامعه مدرسین در آن دوره اختلافی کوچکی با حضرت امام پیدا کرد. علتش این بود که برخوردی با آقای قدوسی شده بود. ایشان یک نفر را دستگیر کرده و مأمور آن فرد دستگیرشده را سیلی زده بود. امام قضیه را شنیده و احمدآقا از این قضیه ناراحت شده بود. امام فرمود که قبل از اینکه حکم صادر بشود، قصاص صورت بگیرد. جامعه مدرسین از همان موقع موضع منفی به این قضیه گرفت و گفت که بیت امام را احمدآقا در دست گرفته است. به همین خاطر قهر کردند. در آن موقع اعزام مُبلغ بیشتر دست آقای طاهری و آقای مؤمن بود. این آقایان به خاطر اختلاف پیش آمده اعتصاب کردند و مُبلغ اعزام نکردند. انتخابات خبرگان قانون اساسی هم نزدیک بود و امام هنوز در قم حضور داشت. اواخر فروردین یا اوایل اردیبهشت ماه بود که آیت‎الله شیخ حسن صانعی تلفن کرد و به من گفت: «تشریف بیاورید! امام با شما کار دارد.» صبح خدمت امام رسیدم. یک کیسه پول به من داد و فرمود: «این پول را فقط برای اعزام مُبلغ خرج کنید.» این اولین حکمی بود که حضرت امام به من داد؛ البته حکم شفاهی. وقتی از خدمت ایشان بیرون رفتم، هر چه فرموده بود، به درستی عمل کردم. هر مأموریتی که به من داده بود، به نحو احسن انجام می‎دادم. چند روز بیشتر طول نکشید. با شیخ حسن صانعی مشورت کردیم. در آن موقع آقای سید حسین هم در منزل امام بود. با مشورت احمد آقا و شیخ حسن صانعی بنا شد که از ساختمانی در دورشهر که سابقاً برای ساواک بود، برای اعزام مبلغ استفاده کنیم. گفتند آنجا بروید و آن را از کمیته‎های قضایی بگیرید و حتی اگر نشد خودتان در را باز کنید و دفتر تبلیغات را در آنجا راه بیندازید. آقای یزدی در آن موقع به کمیته‎ها نظارت می‎کرد. سفارش دادم که آقا سید حسین این کار را انجام بدهد. ابتدا خدمت آقای یزدی رفت. به او کلید نداد. نزد من آمد و با هم آنجا رفتیم. چند نفر از بچه‎های کمیته را با خود همراه کردیم. در را باز کردند و در آنجا مستقر شدیم. بعد دیدم که تنهایی نمی‎توانم کارها را پیش ببرم. از اول هم معتقد بودم که کار باید با همکاری دوستان و به‌صورت شورایی انجام بشود. اولین کسی که به ذهنم آمد، آقای عبایی خراسانی بود؛ چون می‎دانستم ایشان معتقد به شورایی کار کردن است. همچنین اشخاص دیگری هم به ذهنم آمدند؛ مثل آقای جعفری گیلانی، آقای کشمیری، آقای ری‎شهری و شهید حقانی. با خودم حدوداً شش نفر می‎شدیم. این آقایان را دعوت کردم و شورایی را تشکیل دادم. قبل از اینکه شورا تشکیل بشود، آن پولی که امام داده بود، به بانک ملی شعبه صفاییه بردم و در حساب خواباندم. حدوداً نه‌صد و پنجاه‌هزار تومان بود. اسم آن حساب را دایره تبلیغات اسلامی گذاشتم. هنوز هم آن قبض را با همین نام در اختیار دارم. در آن شورا بنا شد که پرونده‎ای برای طلبه‎های اعزامی تشکیل بدهیم. ابتدا اطلاعیه دادیم که هر کسی می‎خواهد اعزام بشود، بیاید و ثبت‌نام کند. پرونده دو یا سه صفحه‎ای برای هر کدام درست کردیم. سوادشان را هم بررسی کردیم. آن موقع بنا بود که عده‎ای را برای شهرستان‎ها اعزام کنیم تا آن‎ها بروند و مردم را برای شرکت در انتخابات خبرگان دعوت کنند. امام فرموده بود که خوب تبلیغ کنید تا مردم حضور همگانی در انتخابات داشته باشند. آن موقع بیش از دو هزار نفر برای امر تبلیغ ثبت‌نام کردند. پرونده‎های همه آنان آماده شد و خودم خدمت امام رفتم و گفتم: «آقا، بچه‎های اعزامی آماده هستند. خوب است که با سخنرانی شما آنان را اعزام کنیم.» یکی از بهترین سخنرانی‎های امام در مدرسه فیضیه همان بود که برای طلبه‎های اعزامی دفتر تبلیغات ایراد شد.

بنده با مرحوم عبایی خراسانی همیشه دوست و رفیق بودم. وقتی به تبریز رفتم، مسئولیت دفتر تبلیغات اسلامی را به ایشان سپردم. انصافاً آقای عبایی خراسانی آن دفتر را به خوبی اداره کرد. دوستان تقاضا کرده بودند که ما حداقل هر ماه یک بار در شورای مدیریت دفتر تبلیغات حضور داشته باشم. هر وقت فرصت پیش می‎آمد در شورا شرکت می‎کردم. وقتی در تبریز بودم، چون راه دور بود، هر ماه به دفتر شورا می‎رفتم. اما وقتی به تهران منتقل شدم، هر دو هفته یک بار در شورای مدیریت دفتر تبلیغات شرکت می‎کردم. من دوستی صمیمی‌تر و بزرگوارتر از آقای عبایی خراسانی ندیدم.

مدیریت مرحوم عبایی خراسانی در دفتر تبلیغات اسلامی را چگونه ارزیابی میکردید؟

آقای عبایی در دوران مبارزات به دست دستگاه رژیم پهلوی هم زندان رفته و هم تبعید شده بود. تلاش‎ها و زحمات زیادی برای انقلاب کشید. هیچ امر مانع از آن نشد که دست از کار بکشد.

پس از انقلاب دفتر تبلیغات اسلامی را در دست گرفت و آن را به خوبی اداره کرد. البته در مجلس خبرگان هم حضور داشت. اما مسئولیت اجرایی‎اش در دفتر تبلیغات انصافاً بی‎نظیر بود. ایده‎های خیلی خوب و جامعی داشت و همیشه در پی این بود که در دفتر تبلیغات نوآوری به وجود بیاورد. بهترین نشریات حوزوی در زمان ریاست ایشان راه‎اندازی شدند. حتی در دفتر، بخش فیلم‎سازی و فعالیت‎های فرهنگی هنری داشتیم و همه این‎ها از ایده‎های جناب عبایی بود. اساتید مختلفی را دعوت می‎کرد تا همکاران خود در دفتر مسائلی را آموزش بدهند. ایشان خیلی حلیم و صبور بود و درس‎های حوزه را هم خیلی خوب خوانده و تا زمانی که نماینده نشده و به تهران نرفته بود، در مدرسه آیت‎الله گلپایگانی تدریس می‎کرد. همان‎طور که گفتم پدر ایشان از علمای بسیار بزرگ تبریز به شمار می‎آمد. برادر فاضل و انقلابی هم داشت که با ایشان همکاری می‎کرد. متأسفانه خیلی زود از میان ما رفت. خداوند ان‎شاءالله درجات ایشان را رحمت کند.

گویا یک بار ایشان را ترور کردند. در چه زمانی و در کجا بود؟

بله، یک بار وقتی امام جمعه موقت مشهد شده بود، ایشان را ترور کردند؛ اما ترور ناموفق بود. اما آنچه موجب شد که از دنیا برود، قندخونش بود. همیشه در غذا خوردن هم مشکل داشت. نماینده مجلس ششم هم بود و چند سال پس از آن به رحمت خدا رفت.

چرا در این اواخر مهجور واقع شده بود و از آن جایگاهی که در زمان حیات حضرت امام داشت، برخوردار نبود؟

به این خاطر که خط‎ مشی ایشان با خیلی‎ها همخوانی نداشت. با اینکه ارتباطش با رهبری همچنان برقرار بود، اما عده‎ای خط مشی ایشان را نمی‎پسندیدند.

در زمانی که امام در قید حیات بود، در دفتر تبلیغات بولتنی داشتیم که سیاسی و مخصوص مسئولین بود. در واقع سه بولتن بود: یکی مخصوص حضرت امام بود و درباره ایشان می‎نوشتیم. دیگری مخصوص مسئولین رده بالا، مانند رئیس‌جمهور، رئیس قوه قضایی و رئیس مجلس، اعضای شورای نگهبان، بعضی از وزرا، امام جمعه‎های معروف شهرهای بزرگ و... بود. بولتن سوم به نمایندگان مجلس و دیگران مربوط می‎شد. معمولاً این بولتن‎ها را به‌صورت عمومی چاپ و منتشر نمی‎کردیم و نسخه‎های آن را به هر کسی نمی‎دادیم. مسئول آن آقای جعفری گیلانی بود. آقای فقیهی هم مطالب خیلی خوبی زیر نظر ایشان می‎نوشت. متأسفانه عده‎ای با انجمن اسلامی دانشگاه که طبقه روشنفکر بودند، مصاحبه کردند. آنها از نظر سیاسی مقداری تند بودند. یکی از آن‎ها مسائلی درباره مسئولین گفته بودند؛ از جمله درباره آیت‎الله خامنه‎ای. ما آن بولتن را دیدیم. قبل از اینکه منتشر بشود، به آن اعتراض کردیم. دوستان دیگری هم به انتشار آن بولتن اعتراض کردند. آقای جعفری گیلانی هم پذیرفت که آن را منتشر نکند. همه ما واقعاً ناراحت شدیم. شخصاً آیت‎الله خامنه‎ای را خیلی دوست داشتم. ایشان هم به من لطف داشت. آقای عبایی خراسانی هم همین‎طور با ایشان خیلی دوست بود. البته این مسئله باعث شد که نوعی ناراحتی میان آقای عبایی و آیت‎الله خامنه‎ای پیش بیاید. چند بار اجازه ملاقات خواست که دفتر ایشان پاسخی نداد. من به دفتر آیت‎الله خامنه‎ای تلفن کردم و باز هم پاسخی ندادند. حضرت امام هنوز در قید حیات بود. یک بار در منزل امام آقای میرمحمدی، رئیس دفتر آیت‎الله خامنه‎ای را دیدم. ایشان به من گفت: «گویا شما از دفتر وقت ملاقات خواسته بودید. آقای خامنه‎ای گفت: آقای موسوی تبریزی هر وقت خواست، خودش می‎تواند بیاید.» البته نمی‎دانم چه شده بود که فرصت نمی‎شد به دفتر آیت‎الله خامنه‎ای بروم. مشغله‎ها آن‌قدری بود که فرصت ایجاد نمی‎شد. پس از مدتی چون من مسئول اعزام مبلغ به جبهه بودم، یک بار خود آیت‎الله خامنه‎ای به قم آمده بود و در مدرسه فیضیه برای عده‎ای از اساتید سخنرانی کرد؛ از جمله دعوت شده‎ها من بودم. مضمون سخنرانی‎اش هم دعوت به جبهه‎ها بود. در آن موقع جبهه‎ها از رزمندگان خالی شده بود که در قم و تهران و جاهای دیگر فعالیت‎های هماهنگ شده‎ای ترتیب دادند تا این خلأ پر بشود و بحمدالله پس از مدتی جبهه‎ها پُر شد. هم طلبه‎ها و هم مردم به جبهه‎ها اعزام شدند. بعد از آن سخنرانی، با آیت‎الله خامنه‎ای مواجه شدم. سلام و احوالپرسی کردیم. ایشان همیشه به من محبت داشت. به من گفت: «چرا نمی‎آیید ما شما را ببینیم؟» من گفتم: «مسئولین دفتر شما که نوبت به ما نمی‎دهند!» به من گفت: «آقای میرمحمدی که با شما صحبت کرد و گفت هر وقت که می‎خواهید نوبت لازم ندارید!» گفتم: «بله درست است. اما از آن موقع تاکنون فرصت نکردم که بیایم.» متأسفانه چند ماه گذشت و من نتوانستم به دفتر آیت‎الله خامنه‎ای بروم. به هر حال مشغله‎ها خیلی زیاد بود. در حوزه هم درس می‎گفتم. هنوز پذیرش قطعنامه از سوی امام اعلام نشده بود که آمریکا هواپیمای ما را در آب‎های خلیج‌فارس زد. بنا بود تشییع‌جنازه قربانیان صورت بگیرد و آیت‎الله خامنه‎ای هم سخنرانی کند. در همان روز که آمدم تا در مراسم تشییع‌جنازه شرکت کنم، دیدم آیت‎الله خامنه‎ای وارد شد. باز هم سلام و احوالپرسی کردیم. مجدداً به من گفت: «باز هم که نیامدید آقای موسوی؟» گفتم: «ملاقات گرفتن با شما سخت است.» به من گفت: «نه، سخت نیست. حتماً بعد از ظهر تشریف بیاورید.» بعد از ظهر آن روز خدمتشان رفتم و صحبتی درباره دفتر تبلیغات اسلامی به میان آمد. گویا از آقای جعفری گیلانی و آقای عبایی خراسانی گلایه داشت. گفت: «من با هر مجله‎ای مصاحبه نمی‎کنم. با این مجله چون با اعضای آن دوست و رفیق بودم، مصاحبه کردم.» اظهار گلایه کرد و من گفتم: «اجازه بدهید که آقایان خدمت برسند تا توضیح بدهند. در آن جلسه خود من و آقای عبایی به خاطر آن بولتن به آقای گیلانی اعتراض کردیم. همه هم پذیرفته بودند.» آیت‎الله خامنه‎ای قبول کرد که به دفتر ایشان بیایند و صحبت کنند. قرار شد که از آقای میرمحمدی وقت بگیرند. مدتی گذشت و حضرت امام در بیمارستان بستری شد. پس از فوت امام، آیت‎الله خامنه‎ای هم رهبر شد. از علمای تبریز، من و آقای ملکوتی و سید ابوالفضل موسوی و... به‌عنوان بیعت با رهبر جدید، خدمت آیت‎الله خامنه‎ای رسیدیم. وقتی رسیدیم، قبل از شروع مراسم، آقای میرمحمدی به من گفت: «شما سه نفر بالا بیایید.» خدمت آیت‎الله خامنه‎ای رسیدیم و بعد باهم پایین رفتیم. وقتی بلند شدیم که پایین برویم، به آیت‎الله خامنه‎ای گفتم: «حال که رهبر شدید، دفتر تبلیغات اسلامی هم باید زیر نظر شما باشد و باید هر بار خدمت شما برسیم.» ایشان هم پذیرفت. قرار گذاشتیم تا دو روز دیگر خدمت ایشان به همراه شورای مدیریت دفتر تبلیغات برسیم. دو روز دیگر به همراه آقای کشمیری، آقای واعظی، آقای عبایی و جعفری گیلانی خدمت آیت‎الله خامنه‎ای رسیدیم. صحبت‎های خیلی خوبی بیان شد و گفت که من به دفتر تبلیغات امیدوار هستم و کار اصلی را شما باید انجام بدهید. صمیمیتی هم ایجاد شد. اما متأسفانه پس از مدتی بعضی‎ها اختلاف ایجاد کردند. در واقع بعضی‎ها نانشان در این است که اختلاف ایجاد کنند. به همین خاطر دیدارها با رهبری کمتر شد. با اینکه همان موقع من به آیت‎الله خامنه‎ای گفته بودم که شما اجازه بدهید ما حداقل هر ماه یک بار به ملاقات بیاییم. ایشان هم گفت که هر وقت خواستید بیایید. یک مقدار شوخی هم کردیم و ایشان با ما لطف و محبت داشت. البته ناگفته نماند که با وجود اختلافات و کدورت‎ها، دفتر تبلیغات اسلامی همچنان باقی ماند و آیت‎الله خامنه‎ای، ریاست آنجا را تغییر نداد و همچنان آقای عبایی خراسانی رئیس بود. البته پس از فوت امام، نماینده مجلس بودم و وقتی دیدم که خط و مشی‎ها دارد عوض می‎شود، خودم از شورای مدیریت دفتر تبلیغات اسلامی کناره گرفتم و دیگر به آنجا نرفتم. اما همچنان آقای عبایی و آقای جعفری گیلانی در دفتر حضور فعالی داشتند؛ اما آن‎طور که باید و شاید از آقای عبایی حمایت نمی‎شد.

بهعنوان حُسن ختام گفتوگو، شخصیت مرحوم عبایی خراسانی را در چند جمله برای ما توصیف کنید.

آقای عبایی خراسانی به دنبال ثروت و قدرت نبود. شدیداً به خدمت علاقه‎مند بود. اهل شلوغ‎کاری نبود و باور داشت که باید با برنامه‎ریزی دقیق کارها پیش بروند. به نوآوری معتقد بود. همان موقع که مدیر بود، تمام کتاب‎خانه را فیش‎برداری و روی کتاب‎های مرجع خیلی کار کرد. راه‎اندازی چند مجله تخصصی حوزه هم کار ایشان بود. کتابخانه‎ها را وسیع کرد. اولین کتابخانه باز در دفتر تبلیغات راه‎اندازی شد که اساتید و محققان و افراد خاص می‎توانستند به آنجا بروند و هر کتابی را بردارند و مطالعه کنند. همچنین می‎توانستند به منزلشان به‌صورت امانت ببرند. همه این‎ها از ایده‎های آقای عبایی خراسانی بود. متأسفانه قدر ایشان را ندانستیم. خدا رحمتش کند.

 

عبدالمجید معادیخواه: هیچ وقت از تلاش بازنماند

حجت الاسلام والمسلمین عبدالمجید معادیخواه محقق، مورخ و وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی، به تشریح فعالیتهای سیاسی مرحوم آیتاللهعبایی خراسانی و تأثیرحضور ایشان از ابتدای نهضت در کنار مبارزین پرداخت.

در ابتدا از سابقه دوستی خود با مرحوم عبایی خراسانی برای ما بگویید.

دوستی ما با مرحوم عبایی خراسانی از سال 1347 شروع شد که در واقع دوره‎ای از غربت انقلاب بود؛ یعنی اگر تاریخ انقلاب را دوره‎‎بندی کنیم، در یک مرحله این حرکت با اجماع گسترده شروع شد؛ یعنی اجماع همه کسانی که مرجعیتی برای دین‌باوران داشتند و می‎توان گفت که تا پانزدهم خرداد دست‌کم این قضیه ادامه پیدا کرد. ریزش‎های آن از چندی قبل شروع شده بود. از بازگشت امام به قم ریزش‎ها مقداری و به دلایلی بیشتر شد و بعد از تبعید امام به ترکیه و بعد به نجف و به‌خصوص در شرایطی که بخشی از افراد نهضت دست به اسلحه بردند و خونی ریخته شد، طبعاً رژیم از این مسئله سوءاستفاده کرد و فشار را برای طرفدارهای نهضت بیشتر کرد و در نتیجه دوره غربتی شروع شد که می‎توان گفت از سال 1344 تا 1350 ادامه داشت. در این مقطع چند نفری از دوستان، از جمله شهید محمد منتظری تلاش کردند که تنور مبارزات گرم نگه داشته بشود. در همین راستا افرادی با هم ارتباط داشتند و بعد از رفتن ایشان، مسئولیت این افراد بیشتر شد؛ چون وقتی بود که بخشی از بار را به دوش می‎کشید. با این توضیح جمعی که حدوداً ده نفر می‎شدند با هم جلساتی را به صورت هفتگی برگزار می‎کردند که هدفشان هم گرم نگه داشتن تنور مبارزات بود. این مقدمه‎ای است که مربوط به آشنایی و دوستی ما با مرحوم عبایی خراسانی می‎شود.

چرا مرحوم عبایی خراسانی پس از رحلت حضرت امام رفتهرفته در نظام منزوی و از برخی مسئولیتها کنار گذاشته شد؟

بعضی از شخصیت‎ها در مقطعی میدان فراخ‎تری برای فعالیت داشتند و در مقطع دیگری این میدان برایشان تنگ‎تر شد. برای دیگر افراد هم این قضیه بالعکس بود. در زمان حیات حضرت امام(ره) برخی نهادها و مجموعه‎ها میدان وسیع‎تری داشتند؛ از جمله دفتر تبلیغات اسلامی. در آن موقع مسئولیت دفتر تبلیغات، با مرحوم عبایی خراسانی بود و امکانات زیادی هم در اختیار ایشان بود. کارهای مثبتی هم در آن مقطع انجام شد. بعداً کفه به نفع سازمان تبلیغات چرخید و امکانات قبلی دفتر تبلیغات کمتر شد و دیگران همواره وارد دفتر و سازمان تبلیغات شدند و طبعاً هم دفتر تبلیغات آن امکانات قبلی را نداشت و هم دوستان در واقع در آن دفتر نبودند. طبیعی است افرادی که در مقطعی امکان فعالیت بیشتری دارند، وقتی در تنگنا قرار می‎گیرند، محدود‎تر می‎شوند؛ اما می‎توانم بگویم که در انگیزه‎های او تغییری به وجود نیامد. به هر حال در حد توان خودش تلاش می‎کرد و در واقع از نگاه کسی که مقداری تحت تأثیر سیطره کمیت نباشد، سعی داشت به لحاظ کیفی تلاش کند و دستاوردهای ماندگاری داشته باشد. ارزش کار افراد به این است که کارشان قبول بشود. زیاد و کم آن، چشم‌گیر است؛ اما سرنوشت‎ساز نیست. به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین اگر عملی قبول شد، دیگر به هیچ وجه کم نیست؛ چون وقتی مورد قبول خداوند قرار بگیرد، کم و زیاد در آن معنی ندارد؛ بنابراین تا روزی که مرحوم عبایی خراسانی در قید حیات بود، به شکل‎ها و مقاطع مختلف تلاش می‎کرد و هیچ وقت از تلاش بازنماند و انگیزه‎هایش برای تلاش کم نشد؛ اما به لحاظ معیارهای کمی، در یک مقطعی بیشتر می‎توانست تلاش کند و در مقطع دیگر، کمتر. با این حال ارزش این تلاش‎ها باید با معیار دیگری تعیین بشود.

مرحوم عبایی خراسانی دارای چه ویژگیهایی بود و مبارزات ایشان در دوران انقلاب را تا چگونه ارزیابی میکنید؟

بخشی از نیروهای انقلاب فداکاری بیشتری داشتند و استعداد و ظرفیت‎ها و امکاناتی که در اختیار داشتند، همه را برای نهضت می‎خواستند. کسانی هم بودند که احیاناً ممکن بود از نهضت به نفع خودشان استفاده کنند. مرحوم عبایی خراسانی از دسته اول بود و فداکاری و بی‎پیرایه بودن و نشانه‎های خلوص در زندگی‎اش به چشم می‎آمد و دوستان زیادی که مرحوم عبایی خراسانی را در قم درک کردند و با ایشان همکاری داشتند، بر این خصوصیت اذعان دارند؛ یعنی ویژگی خاص و پنهانی نیست که من بخواهم روی آن تأکید زیادی داشته باشم. هر کسی که با ایشان همکاری داشت، کم و بیش، این خصوصیات را دیده بود. به هر حال این دو نگاه و دو روش در طول تاریخ سابقه‎دار است و برای بعدها هم ادامه دارد و به اصطلاح قرآن «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاه اللَّهِ». البته این آیه در درجه اول مربوط به حضرت علی ابن ابیطالب علیه‎السلام است؛ اما کسانی که رنگ و بویی از آن فرهنگ در زندگی‎شان هست، طبعاً در پرتوی این آیه می‎توانند درخششی داشته باشند.

خاطرات مشترکی از دیدارتان با حضرت امام به یاد دارید که برای ما نقل کنید؟

پیش نیامده بود که احیاناً به‌صورت مشترک محضر حضرت امام را درک کرده باشیم. دورادور برای ما روشن بود که ایشان در آن دوره‎ای که دفتر تبلیغات اسلامی مورد توجه بود، در صف اول قرار داشت و طبیعتاً مورد اعتماد شخص حضرت امام بود. آثار این اعتماد هم به هر حال دیده می‎شد. آن جایی که ما بیشتر با مرحوم عبایی خراسانی بودیم، در شورای عالی دفتر تبلیغات بود. یک شاخه آن به دفتر تبلیغات و شاخه دوم آن به سازمان تبلیغات مربوط می‎شد و شاخه سوم آن شورای هماهنگی تبلیغات بود. در واقع شورای عالی تبلیغات قاعدتاً باید در رأس باشد و سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات و شورای هماهنگی تبلیغات حسب قاعده زیرمجموعه این شورا بودند. سرگذشت و سرنوشت این شورا با هر سه شاخه و نهاد، تاریخی از تاریخ تبلیغات اسلامی بعد از پیروزی انقلاب است که در هر کدام تجربه‎هایی وجود دارد. طبیعی است که مرحوم عبایی خراسانی در شاخه دفتر تبلیغات اسلامی بیشتر حضور داشت و دوستانی هم که با ایشان همکاری داشتند، می‎توانند نمونه‎های کاری‌شان را بهتر و بیشتر از بنده برای شما بیان کنند؛ هم به لحاظ کارهای پژوهشی و علمی و هم به لحاظ فعالیت‎های فرهنگی.

بخش دیگر فعالیت‎های ایشان نمایندگی مردم مشهد و استان خراسان در مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری بود که سعی می‎کرد در هر حوزه‎ای که قرار می‎گیرد، خالصانه خدمت کند.

گویا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شما با مرحوم عبایی خراسانی همبند بودید. در این باره اگر خاطراتی به یاد دارید، بیان کنید.

بله؛ ما یک‎بار در سال 1351 به دست مأموران رژیم شاه دستگیر شدیم. در آن سال، رژیم شاه تصمیم داشت که از تشکیل مراسم سالگرد پانزده خرداد جلوگیری کند و نگذارد که هیچ حرکتی صورت بگیرد. زمینه‎هایی هم وجود داشت و به تازگی فعالیت‎های مسلحانه آغاز شده بود. در آن مرحله اول که بعدها در آن انحرافاتی پیدا شد، دوره‎ای خاص در تاریخ انقلاب اسلامی است. در ابتدا موج مبارزه مسلحانه در ایران حداقل در نگاه ما خوش درخشید. شهربانی تصمیم گرفت که عده‎ای از انقلابیون را دستگیر کند. البته پشت این قضیه ساواک بود. ما علاوه بر جلسات ده نفره شب‎های پنج‎شنبه، چند جلسه فرعی دیگر هم داشتیم که به بهانه‎های دیگری، گروه‎های دیگری را جمع می‎کردیم. یکی از این جلسات در منزلی در کوچه بیگدلی بود. وسط جلسه یک مرتبه در خانه را زدند. صاحب‎خانه رفت و در را باز کرد. وقتی برگشت گفت: «آقای تقی‎زاده است!» تقی‎زاده معاون ساواک بود و اسم من و آقای عبایی خراسانی را نام برد. ما بیرون رفتیم و از ما چندتا سؤال کرد و برگشتیم. بعد از این قضیه، مدتی طول نکشید که ما دو نفر را بازداشت کردند. شب اول با هم در آسایشگاه مأموران شهربانی بودیم. یک اتاقی بود که بازداشتی‎ها را به‌صورت موقت آنجا می‎بردند و ما دو الی سه روز در آنجا به سر بردیم. بد نیست به این نکته اشاره کنم که نوشتن کتاب «فرهنگ آفتاب» در همین بازداشتگاه شروع شد. مرحوم عبایی خراسانی هم در آنجا تشریف داشت و ما باهم بودیم. ظاهراً استوار زاهدی هنوز هم زنده باشد؛ چون چندی پیش سؤال کردم و گفتند هنوز زنده است. استوار زاهدی از اهالی گلپایگان در شهربانی و انسان متدینی بود. منتهی دل و جرئت اینکه به استقبال خطر برود، نداشت. با این حال آدم متدینی بود و سعی داشت به ما لطف کند. از همین رو، تا دید مأموران از آنجا رفتند، یک پنجاه تومانی برای ما داخل اتاق بازداشتگاه انداخت. فردای آن روز سفارش دادم که با آن پنجاه تومان، چند برگه کلاسور و خودکار خرید کنند و توانستم نوشتن کتاب فرهنگ آفتاب را در همان‌جا آغاز کنم. این بنده خدا، استوار زاهدی، ظاهراً کار کوچکی از نظر کَمی برای ما کرد؛ اما شروع این کار فرهنگی با همان اقدام او صورت گرفت. چون تا قبل از آن هر چه موجودی در جیبمان بود، به خانواده سپردیم تا بالاخره تا آنجا که می‎شود، نیازی احساس نکنند. به همین خاطر هیچ پولی به همراه نداشتم و با همان پنجاه تومان کاغذ و خودکار خرید کردم و کار نوشتن کتاب فرهنگ آفتاب را شروع کردم. چند روزی که در آسایشگاه بودیم، بیشترین وقت را صرف همین کار می‎کردیم و پس از مدتی، کار به‌صورت جمعی ادامه پیدا نکرد و من کار نوشتن را به تنهایی ادامه دادم. در مرحله اول پیوستن من به این کار، از بخش آخر نهج‎البلاغه بود. بنا بود نوشتن را با اولین سخن امیرالمؤمنین «کُنْ فِی الْفِتْنَه کَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَیرْکَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَیحْلَبَ» آغاز کنم... .

پس از چند روز من و مرحوم عبایی خراسانی را به جمع دیگر زندانیان بردند که حدود شانزده نفر دیگر از طلبه‎ها را هم در آنجا دستگیر کرده بودند. یادم نمی‎رود که شب اول در تابستان بود و در حیاط آنجایی که من و مرحوم عبایی خراسانی خوابیده بودیم، رو به رویی ما مجموعه‎ای از افراد خلاف‌کار در زمینه مواد مخدر و... بودند. به هر حال آن خلاف‌کارها ادبیات و روحیات خاصی داشتند و گاهی برای ما خیلی زنندگی داشت. در هر صورت لحظه‎هایی با هم سپری کردیم که خیلی سخت و تلخ بود. تابستان را با ایشان در آن زندان گذراندم که البته تابستان بسیار خاطره‎انگیزی بود. مرحوم عبایی خراسانی اقامه جماعت می‎کرد و ما هم به ایشان اقتدا می‎کردیم. پس از تابستان آن سال، ما را به قزل‎قلعه منتقل کردند. البته و متأسفانه این زندان در ابتدای انقلاب خراب شد و جای این پرسش وجود دارد که چرا مسئولان دچار این خطا شدند. به هر حال قزل‎قلعه مجموعه تاریخی بود و واقعاً از عجایب است که چرا تصمیم به تخریب آن گرفته شد. هیچ کس هم متوجه آن نشد تا جلوی تخریب آن را بگیرد. در هر صورت در آن زندان که در واقع حیاطی داشت که اطرافش دو سالن وجود داشت، من و آقای عبایی خراسانی حدود ده الی پانزده روز در آن سلول محبوس بودیم تا اینکه به زندان عمومی منتقل شدیم. من و مرحوم عبایی خراسانی با هم از زندان آزاد شدیم. حضور ما در زندان بیشتر از چهار ماه بیشتر طول نکشید و در طول این مدت با هم بودیم.

در بیانات خود به جلسات انقلابی ده نفره اشاره کردید. میتوانیم بپرسیم که آن ده نفر چه کسانی بودند و موضوع جلسات شما چه بود و در کجا برگزار میشد؟

این جمع ده نفره در قم بود. مرحوم ربانی املشی، مرحوم سید حسن طاهری خرم‎آبادی، شیخ محمد یزدی، آقای جنتی، جعفری گیلانی، شریعتی سبزواری و... از اعضای این جلسات ده نفره بودند. این افراد با دیگرانی که بیرون از این جمع بودند، ارتباط داشتند و در یک دوره‎ای در گرم نگه داشتن تنور مبارزات انقلابی تشکیل این جلسات مؤثر بود. آن مجموعه سرگذشت و سرنوشت عجیب و غریبی دارد. از نقطه قوت‎های آن مجموعه، بی‎شباهت نبودنش به جامعه روحانیت مبارز در تهران است. البته جامعه روحانیت مبارز در تهران، هم تعدادشان بیشتر بود و هم افرادی در آن حضور داشتند که شعاع تأثیرشان چشم‎گیرتر بود. با این حال آن جلسات ده نفره، شباهت‎هایی با جلسات جامعه روحانیت مبارز داشت. نقطه اختلافاتی هم داشت که یکی اینکه در جامعه روحانیت مبارز، ساواک موفق شده بود فردی را در میان اعضا نفوذ بدهد و لذا اسناد آن جامعه روحانیت مبارز ماند. اگر کتاب مرحوم آیت‎الله هاشمی رفسنجانی با عنوان دوران مبارزه را مطالعه کنید، همان اسناد جامعه روحانیت مبارز را در آن می‎توانید مشاهده کنید. این در واقع به برکت آن فردی است ساواک او را در جلسات جامعه نفوذ داده بود. در جلسات ده نفره چون فرد نفوذی وجود نداشت، لذا سندی از آن نماند. کسی هم درباره آن جلسات ده نفره، اعترافی نکرده بود تا به این عنوان شناخته بشود. البته در پرونده بنده و مرحوم عبایی خراسانی و مرحوم ربانی املشی و آقای جنتی ذکر شده که ما فعالیت انقلابی داریم. در آن دوره اقدامی کردیم و مجموعه صد نفره را به تهران بردیم تا در نماز مرحوم آیت‎الله خوانساری شرکت کنند و همین امر در آزاد شدن مرحوم ربانی املشی و آقای جنتی مؤثر بود. برای آن جمعی که به تهران بردیم، بنا شد مرحوم آقای موحدی ساوجی صحبت کند. در آنجا هم حرفی از این جمع ده نفره زده نشد.

در پایان بهعنوان حُسن ختام گفتوگو جملهای کوتاه برای توصیف شخصیت مرحوم عبایی خراسانی بیان کنید.

در توصیف شخصیت مرحوم عبایی خراسانی به جاست که به این آیه اشاره کنم: «مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن ینتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا ؛ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود راه نداده‌‎اند.» خداوند ایشان را رحمت کند و ما را هم عاقبت بخیر بفرماید.

 

محمد عبداللهیان: حتی تندترین انتقاد را تحمل می‎کرد

حجت الاسلام و المسلمین محمد عبداللهیان مدیر مؤسسه امام رضا(ع)،   از 30 سال دوستی با مرحوم آیت الله عبایی خراسانی و از خصوصیات علمی، اخلاقی و دغدغههای ایشان نسبت به فعالیتهای تبلیغی و حضور طلاب و مبلغین در جامعه سخن گفت.

موضوع گفت و گوی ما درباره مرحوم عبایی خراسانی و خدمات ماندگار ایشان در دفتر تبلیغات اسلامی است. در ابتدا بفرمایید که از چه دورهای با مرحوم عبایی خراسانی آشنایی داشتید و اینکه توضیح بدهید مهمترین ویژگی ایشان چه بود؟

با مرحوم عبایی خراسانی بیش از سی سال مراوده داشتم. خصوصیات ممتازی از جهات مختلف در شخصیت ایشان وجود داشت که می‎توان از آن‎ها یاد کرد. یکی از خصوصیات ایشان تواضع و مردمی بودن است. تقریباً با همه طلبه‎ها ارتباط برقرار می‎کرد و هیچ تکبری در شخصیتش دیده نمی‎شد و افراد خیلی راحت به ایشان نزدیک می‎شدند و حرف خودشان را می‎گفتند. مرحوم عبایی خراسانی از هر ایده و پیشنهادی استقبال و بعد از مطالعه از آن پشتیبانی می‎کرد. خود ایشان هم در مسائل اجتماعی نوآوری‎هایی داشت و مهم‎ترین کاری که انجام داد این بود که راه را برای افراد دیگر هموار کرد. ممکن است انسان نتواند با فکر خودش جامعه‎ای را اداره کند، اما می‎داند خود جامعه می‎تواند خودش را اداره کند؛ لذا سعی می‎کند زمینه را فراهم نماید. مرحوم عبایی خراسانی روحیه کار جمعی داشت و این روحیه متأسفانه امروزه نایاب است. معمولاً هر کسی مسئول جایی می‎شود، حالت خودمحوری به خود می‎گیرد و خیال می‎کند که نیازی به دیدگاه‎های دیگران ندارد. در حالی که انسان هر چقدر مقام بالاتری داشته باشد، نیازش به مشورت با دیگران برای تحقق اهدافش بیشتر می‎شود. اهداف مردم هم با خود مردم تحقق پیدا می‎کند. با یک فرد نمی‎توان اهداف جمع را تحقق بخشید. یکی از ویژگی‎های مرحوم عبایی خراسانی که قابل طرح و الگوپذیری است، همین روحیه کار گروهی و مشورت با دیگران در تمام امور بود. با دیگران می‎نشست و در امور مختلف گفت‎وگو می‎کرد. هر کسی می‎توانست با ایشان ارتباط برقرار کند و حرف بزند و این یکی از امتیازهای خاص مرحوم عبایی خراسانی بود. لذا نوآوری‎هایی که ایشان در دفتر تبلیغات داشت، عموماً به وسیله مشورت با دیگران و استقبال از کار جمعی فراهم می‎شد. بسیاری از ایده‎ها در دفتر تبلیغات از سوی طلبه‎های جوان ارائه می‎شد که در واقع خود مرحوم عبایی خراسانی این زمینه را برای آنان فراهم می‎ساخت تا ایده‎های خودشان را مطرح کنند. در مسائل اجتماعی این فرهنگ باید دیده بشود که کار گروهی و با استفاده از خرد جمعی در همه امور، مطلوب‎ترین روش است. متأسفانه این فرهنگ دارد در میان ما منسوخ می‎شود. سابقاً در میان مراجع بزرگوار این فرهنگ را داشتیم. مرحوم آیت‎الله میرزای شیرازی به داشتن این فرهنگ و روحیه معروف بود. استاد ما مرحوم آیت‎الله عزالدین زنجانی می‎فرمود: «گاهی طلبه معالم‎خوان، مطلبی برای میرزای شیرازی می‎آورد و ایشان با دقت آن را می‎خواند. گاهی به ایشان می‎گفتیم آقا، این طلبه هنوز مبتدی است. چرا این همه وقتتان را صرف مطلب و نظر او می‎کنید؟ ایشان می‎فرمود: خدا به هر کسی نوری داده است و من در میان مطالب این طلبه دنبال آن نور هستم.» اگر این روش به فرهنگ تبدیل بشود و در میان جامعه رواج گردد، تحول مثبتی در جامعه پدید می‎آید. این مسئله در ذهن مرحوم عبایی به‌صورت یک فرهنگ حضور داشت. بی‎اعتنایی به نظر دیگران را نمی‎پسندید. حتی تندترین انتقاد را تحمل می‎کرد و اگر می‎دید درست است، به آن عمل می‎کرد. در واقع انتقادپذیر و حق‎پذیر بود. زمینه را فراهم می‎کرد تا هر کسی راحت بتواند انتقادش را بیان کند. به همین دلیل با سطوح مختلف روحانیت در ارتباط بود و محبوبیت خاصی در میان قشرهای مختلف داشت. وقتی به رحمت خدا رفت، انبوهی از جمعیت و از قشرهای مختلف به تشییع جنازه ایشان آمد. بسیاری از افراد ایشان را به خاطر اخلاق و رفتاری که با آنان داشت، به عنوان پدر خودشان به حساب می‎آوردند.

چقدر به امر تبلیغ بها میداد و در این راه چه روشی را دنبال میکرد؟

مرحوم عبایی خراسانی در امر تبلیغ روش خاصی را دنبال می‎کرد. تبلیغ یکی از مسائل مهم و مظلوم جامعه ما است و چون در راه‎های غیر صحیح به کار گرفته می‎شود، در اذهان بسیاری از مردم آنچنان که باید، اهمیت پیدا نکرد. شما ببینید گاهی که در ایام محرم یا ماه مبارک رمضان در منزل مراجع تقلید جلسه سخنرانی برپا می‎شود، بیش از هر کسی خود آن مراجع تقلید به سخنرانی‎ها گوش می‎سپارند؛ چون اغلبشان وقت مطالعه در آن زمینه‎ها را ندارند؛ اما ارزش و قدر آن سخنان را می‎دانند؛ لذا بیشترین استفاده را خود آنان می‎برند. تبلیغ امری است که یک پیرزن در روستا تا مرجع تقلید در قم از آن استفاده می‎کند و از این رو اهمیت زیادی دارد. وقتی از چنین ابزاری با این اهمیت درست استفاده نشود، از ارزش آن در اذهان عموم مردم کاسته می‎شود. مُبلغ هر چقدر برای این ابزار و رسانه وقت بگذارد، تأثیر بیشتری بر مخاطب خود دارد. در رسانه‎هایی مثل تلویزیون و رادیو از این برنامه‎ها زیاد است و ممکن است انسان تحت تأثیر این رسانه‎ها هم قرار نگیرد. اما همان انسان اگر خودش شخصاً با اختیار پای منبر برود، بیشتر تأثیر می‎پذیرد تا کسی که در منزل نشسته و اجباراً از طریق شبکه‎های تلویزیونی مطالبی را گوش کند. تبلیغ با این اهمیت فراوان، در دین ما در سرشت انسان‎ها نهادینه شده است تا خودشان به سراغ آن بروند. کسی مردم را مجبور به شرکت در جلسات سخنرانی در مساجد و حسینیه‎ها نمی‎کند. خودشان تمایل دارند در آن جلسات شرکت کنند و این تأثیر درونی است که در نهادشان وجود دارد. در دین چنین رسانه‎ای را در اختیار داریم و به نظرم مرحوم عبایی خراسانی این را به خوبی درک کرده بود. در ذهن ایشان اهتمام اول در زمینه روحانیت، مسئله تبلیغ بود. سعی می‎کرد در مرحله اول محتوای درست و دقیق و مؤثری را در اختیار روحانیت قرار بدهد و خرافات را از ذهنشان بزداید و به ابزارهای لازم برای سخنرانی مجهزشان کند. همچنین مسئله تناسب‎سازی را در نظر می‎گرفت تا هر کسی متناسب با جایی که برایش مشخص هست، به امر تبلیغ مشغول بشود. خود ایشان هم گاهی در ایام محرم و رمضان به تبلیغ می‎رفت. ما گاهی به ایشان اعتراض می‎کردیم که با این همه مشغله و کار و تبلیغ، چرا باید به منبر برود! اما ایشان منبر و کار تبلیغ را رها نمی‎کرد و با کمال تواضع منبرش را می‎رفت و اهتمام داشت که دیگر روحانیون منبر مناسب بروند. این مردمی که ما الان در جامعه می‎بینیم، ساخته و پرداخته منبرهای سابق هستند و نه این رسانه‎های اجباری که امروزه در خانه‎ها آمدند. لذا تبلیغ اهمیت اول را دارد و آن بزرگوار پایه‎گذار دفتر تبلیغات بود. در دفتر تبلیغات هم فارغ از امر تبلیغ، به آموزش‎های فنون سخنرانی و پرهیز از گفتن خرافات و... اشتغال داشت.

در انتخابات سال 1376 مرحوم عبایی خراسانی احساس مسئولیت کرد و مسئولیت ستاد جناب آقای سید محمد خاتمی را بر عهده گرفت و با این مسئولیت سه هزار طلبه را به نقاط مختلف کشور برای تبلیغ اعزام کرد. در آن زمان فضای کلی روحانیت همراه آقای خاتمی نبود؛ اما مرحوم عبایی خراسانی آن‎قدر نفوذ داشت که سه هزار نفر از طلبه‎ها را برای حمایت از آقای خاتمی به نقاط مختلف کشور اعزام کند. ایشان مدتی امام جمعه موقت مشهد بود و در آنجا هم با محبوبیتی که داشت، خطبه‎های پُرمحتوایی را ارائه می‎داد.

مرحوم عبایی خراسانی یکی از مؤسسین معارف اسلامی امام رضا علیه‎السلام است که واقعاً هیچ وقت راضی نبود نامش در آنجا برده بشود. اهل ریاکاری و مطرح کردن نام خودش نبود و بیشتر به فکر خدمت بود.

اگر خاطرهای از همراهی با ایشان به یاد دارید، نقل بفرمایید.

یک بار برای تبلیغ به روستایی در اطراف درگز رفتیم. آن موقع جاده درگز به مشهد، برفی و عبور از آن دشوار بود. با این حال تصمیم داشت و مقید بود که به جای شهر به روستاهای اطراف برود. به هر روستایی که می‎رفت، سؤال می‎کرد که کدام روستا روحانی ندارد؟ آدرس می‎دادند که برای رسیدن به یکی از روستاها باید از نهر آب رد شد و راه دشوار و خطرناکی دارد و کمتر کسی به آنجا می‎رود. من همراه ایشان بودم و هنوز آن خاطره را به یاد دارم. با اینکه ماشین‎های پُرقدرت سپاه در اختیار ما بود، به سختی مسیر را رد شدیم و به آن روستا رسیدیم. بار دیگر اهالی روستا آدرسی دادند که نزدیک مرز شوروی و بسیار دورافتاده بود. مرحوم عبایی خراسانی از قصد آن روستاها را برای تبلیغ انتخاب می‎کرد. به هر روستایی که می‎رسیدیم، مردم دور ایشان جمع می‎شدند. اغلب زبانشان ترکی بود و من نمی‎دانستم که آقای عبایی زبان ترکی می‎داند. با مردم به ترکی صحبت می‎کرد و مردم هم گویی تمام خوبی‎های زمین را به آن‎ها داده باشند، خوشحال بودند. با مردم راجع به مسائل انقلاب صحبت می‎کرد و مردم هم احساس رضایت می‎کردند و از مشکلات و کمبودهای خودشان می‎گفتند.

در پایان اگر نکته خاصی درباره مرحوم عبایی خراسانی باقی مانده، آن را به عنوان حسن ختام گفتوگو بیان بفرمایید.

مرحوم عبایی خراسانی از شجاع‎ترین و مخلص‎ترین یاران امام بود. در راه نهضت حضرت امام در حد گذشت از جانش، فداکاری می‎کرد. ایشان از همان اول انقلاب بود، با نهضت حضرت امام همراه شد. این‎گونه نبود که بعد از انقلاب بر سرکار آمده باشد. یکی دیگر از ویژگی‎های ایشان این بود که نان را به نرخ روز نمی‎خورد و روی اعتقادات خودش ایستادگی می‎کرد. مرامش این نبود که با زد و بندهای سیاسی همراه بشود. به همین خاطر مظلوم واقع شد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.