ویل راجرز؛ می‌گوید: «درست قضاوت‌کردن، ماحصل تجربه است و البته عمده‌ی تجربیات ما از قضاوت‌های نادرست به‌دست‌ می‌آید!» اگر می‌خواهیم به درک مناسبی از گفته‌ی او برسیم، باید به این نکته توجه کنیم که این جمله را براساس کدام شخصیت او از فیلتر ذهنی‌مان عبور می‌دهیم؟ راجرز بازیگر و گوینده‌ی رادیو؟ راجرز کمدین و طنزپرداز؟ راجرز نویسنده و مفسر اجتماعی؟ جی پلاس، یا راجرزی که اساسا پیش از چهره‌شدن در زمینه‌ی هنر، گاوچران بود؟! مادامی که او را با هریک از این پیشه‌ها در نظر بگیریم و جمله را با محک آن پیشه سبک‌وسنگین کنیم، دریافتی متفاوت خواهیم داشت. به‌عبارتی آنچه از گفته‌ی او به ما منتقل می‌شود، نتیجه‌ی تفکر ما بر مفهوم ارائه‌شده نیست و بر شخصیت ظاهری که از او تصویر و بر اساسش تصور می‌کنیم، شکل می‌گیرد. نتیجه‌ی کلی اینکه هیچ‌یک از این تفسیرها نمی‌تواند درست باشد؛ چون به بر پایه‌ی قضاوت‌های شخصی‌مان او را سنجیده‌ایم؛ آن‌هم با معیارهایی کاملا ظاهری، بی‌اندیشه و صدالبته فوری! شاید راحت‌ترین حرف در نشان‌دادن برتری‌های شخصیت اجتماعی‌مان این باشد که قضاوت‌کردن دیگران کار درستی نیست و این مهم را به همه توصیه می‌کنیم؛ اما در عمل واقعا به این راحتی نیست و همه‌مان در حال نتیجه‌گیری درباره‌ی عمومی‌ترین و خصوصی‌ترین ابعاد هر کس و هر چیز هستیم. تنها معیار سنجش جهان را هم خودمان و اندیشه‌های‌مان می‌دانیم. در مطلب منتشره در اکتبر ۲۰۱۴ در سایت MNN که به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین منابع اطلاعاتی و تحقیقاتی زیست سلامت بشری‌ فعالیت دارد، آمده‌است: «قضاوت‌کردن، مانند راه‌رفتن روی لبه‌ی تیغ است. شما می‌توانید با اندک‌خطای ممکن به نتیجه‌ای بسیار دور از واقعیت برسید که امتدادی به وسعت یک دلخوری ساده تا یک خونریزی جهانی را به‌دنبال دارد». در همین منبع خبری آمده که محققان مرکز علمی دانشگاه نیویورک، در بررسی‌های خود دریافته‌اند آمیگدالا؛ بخشی از مغز که درگیر عملکردها و رفتارهای احساسی و اجتماعی ماست، در مواجهه با دیگران و برداشت‌های ما از آنها به داده‌پردازی‌های پیچیده دست می‌زند. در یافته‌های آنها مشخص شد که مغز ما حتی بدون دریافت هیچ سیگنال خاصی تنها بر اساس آنالیز وجوه مختلف چهره‌ی آدم‌ها ما را مجاب می‌کند به آنها اعتماد کنیم یا نه. بااین‌حال، آنچه مغز ما را به این نوع نتیجه‌گیری رسانده ناشی از برداشت‌ها و تجربه‌های قدیمی ماست که معنایش این است: اگر اطلاعات غلط به مغز دهیم، این اندام حیاتی هم، در زمان لازم براساس همان داده‌های مشکل‌دار، قضاوتی نامناسب ارائه کرده و ما را به رفتار و واکنشی نادرست وامی‌دارد. دکتر جانان فریمن؛ استادیار دپارتمان روان‌شناسی دانشگاه نیویورک و از اعضای این تیم تحقیق می‌گوید: «البته یافته‌های ما نشان می‌دهد که مغز به‌شکلی خودکار، پیش‌از هر دریافت مستند، شاخصه‌های ظاهری را به یک برآیند می‌رساند و یک نتیجه‌گیری اولیه اما قضاوت‌شده به ما می‌دهد». بگذارید به یک پرسش اولیه پاسخ دهیم. قضاوت به چه معناست؟ در تعریف ابتدایی این واژه در دیکشنری Cambridge آمده‌است: «توانایی ارزیابی یک موضوع بر اساس نظریه‌های مختلف و موجود، در رسیدن به یک تصمیم‌گیری درست». شاید مهم‌ترین بخش ماجرا که از چشم عموم مردم پنهان می‌ماند همین مسیر درست پروسه است. مسئله‌ای که در فرهنگ‌نامه‌ی Merriam-Webster به شکلی دیگر بر آن تاکید شده‌است: «ارائه‌ی نتیجه‌ای مبتنی‌بر فکر دقیق». فکر می‌کنید چقدر از نگاه قضاوت‌گر ما درباره‌ی مسائل مختلف به‌ویژه در مورد انسان‌ها بر این دو اصل «تصمیم درست» و «فکر دقیق» استوار شده‌است؟ دکتر باربارا مارک‌وی؛ روان‌شناس معروف آمریکایی که به‌عنوان کارشناس در برنامه‌ی The Today Show حضور داشته و کتاب‌های پرفروشی چونDying of Embarrassment را نوشته در مصاحبه‌ای با نشریه‌ی Psychology Today در اکتبر ۲۰۱۴ درباره‌ی دلایلی که نباید به قضاوت دیگران بپردازیم، می‌گوید: «اگر مردم به این شعار ذهنی ایمان داشته باشند که ما برعکس تفاوت‌های‌مان، اشتراکات بیشتری داریم، دست از قضاوت‌کردن هم برمی‌دارند. ما فراموش می‌کنیم که فرد مورد نگاه قضاوت‌گر ما یک نفر مانند خود ماست که می‌تواند از اینکه بی‌علت و بی‌شناخت مورد تحلیل بد قرار گرفته و آدمی اشتباهی قلمداد شده، ناراحت شود». او می‌گوید مسئله این‌ است که ما نمی‌خواهیم بپذیریم که همه‌ی ما اشتباه می‌کنیم و نباید اشتباه را ملاک شناخت کامل شخصیت کسی دانست؛ ضمن آنکه گاهی ما اصلا هیچ مورد اشتباهی را به واقع نمی‌بینیم و تنها چون حرف یا رفتاری دور از سلیقه و تفکر ماست، رای صادر می‌کنیم. جالب آنکه گاهی قضاوت با شایعه‌پراکنی هم‌پوشانی دارد و هریک می‌تواند به آن دیگری منتج شود. در سایت Livescience در مطلبی تحت عنوان «شناسایی علل رفتارهای آزاردهنده در نوع بشر» که در مارچ ۲۰۱۶ منتشر شد، آمده‌است: «غیبت‌کردن، نوعی از مهارت اکتسابی اجتماعی‌ست و ربطی به ویژگی‌های اولیه‌ی شخصیتی ندارد. این دستاوردی‌‌ست که محققی به‌نام فرانک تی. مک‌اندرو در کالج ناکس به آن رسیده‌است. انسان‌ها بی‌آنکه توجه کنند کارشان چقدر آسیب‌زا خواهد بود، درباره‌ی هم قضاوت کرده و دست به ساخت شایعه می‌زنند و یکدیگر را می‌رنجانند؛ امری که به تخریب روابط اجتماعی می‌انجامد. برچسب‌زدن به افراد می‌تواند دیوار اعتماد را در گروه‌های اجتماعی ازبین‌ببرد». البته در مطلب دیگری در همین سایت، می‌خوانیم: «مطالعه در رفتارشناسی ۳۲۲ فرد از ۱۰ نقطه‌ی جهان؛ چه جوامع روستایی و چه کلان‌شهرها نشان می‌دهد که فرهنگ عمومی آن جامعه هم در شکل‌گیری شخصیت قضاوت‌گر افراد نقش دارد. در این تحقیق، یک رفتار اجتماعی برای حاضرین در آزمون مطرح و از آنها خواسته شد از صفر تا پنج به آن امتیاز دهند که از خیلی بد تا خیلی خوب تعبیر می‌شد. نتیجه‌ی تحقیق نشان داد که جوامع شهری مصرف‌گرا که هرروزه با اخبار مختلف بمباران می‌شدند، نگاه‌های مطلقی به ماجرا داشتند و امتیازدهی‌شان حداقلی یا حداکثری و به‌نوعی یا صفر بود یا پنج؛ اما مردم جوامع روستایی یا به‌عبارتی بدوی‌تر، با احتیاط امتیاز داده بودند». به‌نوعی می‌توان گفت، به‌رغم همه‌ی پیشرفت‌های صورت‌گرفته، در تقویت امور انسانی گام‌های خوبی برنداشته‌ایم. منبع: سلامت نیوز

دیدگاه تان را بنویسید