معاون وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی با حضور در کافه خبر در رابطه با سیاست‌های اشتغالزایی دولت یازدهم توضیح داد.
به گزارش جی پلاس، طبق نشستی که در کافه خبر تشکیل شد مریم فکری گفت: این روزها از بروز پدیده تنبلی در بازار کار بسیار صحبت می‌شود. نقش اصلی در بروز این پدیده را نیز خانواده‌ها بازی کرده‌اند که در سال‌های گذشته به صورت تک‌بعدی روی تحصیل فرزندان خود تاکید داشته‌اند و آنها را از کار در حین تحصیل منع می‌کردند. این در حالی است که در گذشته‌های نه‌چندان دور نگاهی که پدران و مادران به فرزندان خود داشتند، این بود که باید کار کنند و تنبلی را کنار بگذارند. در حال حاضر ثمره این نگرش از نگاه معاون وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی این بوده که جوانان با دنیای کار و کارآفرینی بیگانه شده‌اند. حسن طایی در بررسی بروز این پدیده در کافه خبر عنوان کرد: «از حدود ۳۰، ۴۰ سال قبل پدران و مادران به حدی روی دانش‌افزایی فرزندان خود تاکید کردند که مهارت‌افزایی و کار در مرحله دوم قرار گرفت.» وی البته معتقد است که «این نگرش دارد تغییر می‌کند و نشانه‌ها حاکی از آن است که خانواده‌ها متوجه شدند تاکید بیش از اندازه روی درس و کتاب مشکل‌آفرین است و صدمه این نوع تربیت را حس کرده‌اند.» مشروح گفت‌وگوی خبرآنلاین با حسن طایی، معاون توسعه کارآفرینی و اشتغال وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی را در ادامه می‌خوانید: در حال حاضر آمارهایی از نرخ بیکاری اعلام می‌شود و آخرین آمار هم مربوط به پاییز است که نرخ بیکاری ۱۰٫۵ درصد اعلام شد. به نظر شما هم‌اکنون موضوعی که در دولت اهمیت دارد، این است که فقط نرخ بیکاری را از A به AB برساند و در پایان دولت بگوید نرخ بیکاری را کاهش داده است یا این‌که فرهنگ کسب‌وکار نهادینه شود؟ برای ورود به بحث باید بگویم شما اگر به من بگویید اشتغال چگونه ایجاد می‌شود و یک اقتصاد چه باید کند که اشتغالزایی داشته باشد، من می‌گویم اشتغال حلقه اتصال سیاست‌های اقتصادی، بازرگانی، تجارت خارجی، آموزشی و سیاست‌های اجتماعی است. این چند دسته از سیاست‌گذاری‌ها دست به دست هم می‌دهد تا ما شاهد اشتغال باشیم. این سیاست‌هایی که من برای شما برشمردم، باید جریان‌هایی را در اقتصاد کشور ایجاد کند. من ۷ جریان بازار کار را برای شما توضیح می‌دهم که اگر حرکت رو به جلو داشته باشند و بتوانند با یکدیگر هماهنگ شوند، در نتیجه آنها شغل به وجود می‌آید. اولین جریان، آموزش، تخصص، مهارت و دانایی است. به عبارتی، توانایی به‌کارگیری دانش در عرصه عمل یک نوع مهارت است. دومین جریان، سرمایه‌گذاری، رشد و تولید است. ما نیازمند سرمایه‌گذاری هستیم و جامعه باید رشد پیدا کند. سومین جریان، محیط کسب‌وکار است. منظور از محیط کسب‌وکار، فضای غیرمادی رفتارهای اقتصادی است. برای مثال، ما گاهی اوقات در جامعه شاهد هستیم که اخذ مجوز به معنای منصرف کردن سرمایه‌گذار است. یعنی وقتی می‌گوییم بروید یک مجوز را بگیرید، این‌قدر در اخذ مجوز سد ایجاد می‌کنیم که سرمایه‌گذار منصرف می‌شود؛ چه کسی که می‌خواهد سرمایه‌گذاری مادی داشته باشد و چه کسی که می‌خواهد خلاقیت‌ها و استعدادهای خود را بروز و ظهور دهد. جریان چهارم، فضای ایمن سرمایه‌گذاری است. سرمایه‌گذاری نیازمند ایجاد زیرساخت است؛ هم زیرساخت‌های فیزیکی و هم زیرساخت‌های ICT. امنیت سرمایه‌گذاری باید برقرار شود. جریان پنجم، تجارت دوسویه داخلی و خارجی و بازاریابی و فروش است. ما وقتی امروز درباره بازاریابی صحبت می‌کنیم، یعنی یک جامعه باید آگاه باشد که نوع بازاریابی‌های مورد نیاز خانواده‌های بشری تغییر کرده است. زمانی که یک فیلمی مثل جواهری در قصر ساخته می‌شود، یعنی آن فیلم را ساخته‌اند تا بعد کالاهای خود را در دنیا بفروشند. شیوه‌های نوین بازاریابی باید برای ما اهمیت داشته باشد. در حالی که بیش از ۱۰۰ سال است که جریان تجارت خارجی یک‌سویه است و بازاریابی ما اشکال دارد. اگر می‌خواهیم شغل ایجاد کنیم، درست است که به پول نیاز داریم و باید سرمایه‌گذاری صورت گیرد، اما آیا می‌دانیم به موازات تولیداتی که باید کیفیت بالا و قیمت پایینی داشته باشد، یک چیزی به نام بازاریابی وجود دارد؟ جریان ششم، به فرهنگ کار، بهره‌وری و ریسک‌پذیری برمی‌گردد. گاهی اوقات به تاریخ برخی از ملت‌ها که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم برخی از مردم دنیا زندگی می‌کنند که کار کنند. این یعنی فرهنگ کار خیلی بالاست. اما برخی از ملل کار می‌کنند که زندگی کنند. این دو بحث کاملا متفاوت است. جریان ششم به حدی در پیوند با جریان اول مهم است که ژان لاک، فیلسوف انگلیسی می‌گوید؛ خداوند جهان را به صورت اشتراکی آفرید، اما مقصودش این نبود که تا آخر اشتراکی اداره شود. خداوند جهان را به آدمیان کوشنده و عاقل بخشید و کار، سند مالکیت جهان شد. خیلی این جمله زیباست. شما ۳۰ سال گذشته را نگاه کنید و ببینید سطح GNP چین چقدر بود. ببینید در سال ۱۹۸۰ درآمد سرانه و GDP چین چقدر بود و چه رتبه‌ای در جهان داشتند و الان کجا هستند. یک نسل گذشته است. ما باید ببینیم چه اتفاقی افتاده است که به چین به عنوان کارخانه تولید جهان نگاه می‌کنند. به نظر من، فرهنگ کار ایجاد شد. آمارتیاسن می‌گوید؛ اشتغال سه وجه دارد: تولیدی، درآمدی و جوهره انسانی. انسان با کار زنده می‌شود. به عبارتی، کار یک مفهوم دوگانه والایی و دشواری را با خود دارد. برای همین هم می‌گویند یکی از دشوارترین کارها، تعیین حقوق و دستمزد برای افراد است. اما جریان هفتم که خیلی برای ما اهمیت دارد، مربوط می‌شود به یک نظام اداری کارآمد و تسهیل‌گر. یعنی نظام اداری‌ای که همه سنگ‌ها و گره‌ها را از جلوی این ۶ جریان بردارد و کنار بزند و این جریان‌ها را با یکدیگر پیوند بزند. یک موضوعی که الان در بازار کار مطرح می‌شود، این است که در گذشته نگاهی که خانواده‌ها به فرزندان خود داشتند، این بود که باید کار کنند و تنبلی را کنار بگذارند، اما حالا این نگاه تغییر کرده و خانواده‌ها بیشتر اصرار دارند فرزندانشان درس بخوانند تا کار کنند و این موضوع تنبلی را پرورش می‌دهد. متاسفانه این اتفاق در کشور ما افتاده است. یعنی از حدود ۳۰، ۴۰ سال قبل پدران و مادران به حدی روی دانش‌افزایی فرزندان خود تاکید کردند که مهارت‌افزایی و کار در مرحله دوم قرار گرفت. ثمره این نگرش این بود که فرزندان ما با دنیای کار و کارآفرینی بیگانه شدند و حاضر نیستند هیچ مسوولیتی را در خانواده بپذیرند؛ فقط به بهانه این‌که درس دارم. با تکنولوژی‌های امروز و وجود کامپیوتر و تبلت، بعید به نظر می‌رسد که کسی تا این اندازه سرش در کتاب باشد. البته این نگرش دارد تغییر می‌کند و نشانه‌ها حاکی از آن است که خانواده‌ها متوجه شدند تاکید بیش از اندازه روی درس و کتاب مشکل‌آفرین است و صدمه این نوع تربیت را حس کرده‌اند. در واقع خانواده‌ها آثار و عوارض تربیت انسان‌های تک‌بعدی را فهمیده‌اند. پژوهشی در این زمینه صورت گرفته است؟ بله، در مقالات علمی و پژوهشی، به ویژه در حوزه مسایل برنامه‌ریزی، آموزشی و تربیتی و نیز علوم تربیتی و آموزشی این مسایل را می‌توانیم ببینیم. نظرسنجی‌ها و مطالعات نشان می‌دهد که خانواده‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که نگاه‌شان باید تغییر کنند. در گذشته اگر فرزندی به پدر و مادر خود می‌گفت من نمی‌خواهم درس بخوانم، دچار گناه نابخشودنی شده بود، ولی الان خیلی این موضوع برای خانواده‌ها اهمیت ندارد. یک زمانی خانواده‌ها فقط به فکر رشته‌های پزشکی و فنی و مهندسی بودند، اما الان فضا باز شده است. هم‌اکنون خانواده‌ها به فرزندان خود اجازه می‌دهند به سمت رشته‌هایی بروند که علاقه دارند و این آغاز یک دگرگونی است. یک نکته‌ای که در حال حاضر وجود دارد، این است که رشته‌های دانشگاهی در حیطه علوم انسانی، زایش مدیریتی داشته است؛ مثل مدیریت بازرگانی، مدیریت صنعتی و... . این مساله باعث نمی‌شود که دانش‌آموختگان این بخش تمایل داشته باشند مدیر باشند و انگیزه خود را برای جذب شدن به بازار کار از دست دهند؟ ببینید، کسی که برای مثال رشته مدیریت بازرگانی یا مدیریت گردشگری می‌خواند، به معنای این‌که بخواهد مدیر شود، نیست، بلکه این معنا را دارد که می‌خواهد کارشناس آن رشته شود. همه مدیران موفق دوران بسیار سخت و پرمسوولیتی در عرصه کارشناسی داشتند و مراحل اداری و کارشناسی را پشت سر گذاشته‌اند. به‌هرحال دگرگونی در رشته‌های دانشگاهی، یک سیگنال خوب به خانواده‌ها است. به طور معمول وقتی در دانشگاه‌ها یک رشته جدید تاسیس می‌شود، آن رشته از توجه مسوولان دانشگاه‌ها و مقامات وزارت علوم به بازار به وجود آمده است و معتقد بودند که بازار به یک چنین شغلی نیاز دارد. همین‌که در حال حاضر تعداد رشته‌های تحصیلی دانشگاهی متنوع و زیاد شده، نشان‌دهنده فرصت‌های بی‌شماری است که آموزش عالی در اختیار یک نوجوان ۱۸، ۱۹ ساله قرار داده است. شما فکر می‌کنید چگونه می‌شود مشکل بیکاری را ریشه‌ای درمان کرد؟ من بحث شما را روی پایداری مشاغل می‌برم. ما در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی دنبال ایجاد اشتغال پایدار هستیم. اگر ما یک فرصت شغلی که ایجاد می‌کنیم، ۴ نوع درآمد ایجاد کند، آن شغل پایدار است و تداوم پیدا می‌کند. اما مساله این‌جاست که یک شغل به اندازه‌ای باید درآمد ایجاد کند که کارفرما بتواند حقوق و دستمزد نیروی کار را بپردازد. یعنی ارزش تولید شغل به اندازه‌ای باشد که اول حقوق و دستمزد نیروی کار را تامین کند. از سوی دیگر، این‌قدر باید میزان ارزش‌زایی یک شغل بالا باشد که از محل درآمدهایی که برای صاحب بنگاه ایجاد می‌کند، بتوان مالیات را هم پرداخت کرد. چرا باید مالیات پرداخت کنیم؟ برای این‌که کشور برای دوام و بقا نیاز به سرمایه‌گذاری‌های زیربنایی دارد. درآمد سومی که باید ایجاد کنیم، بیمه است. کار باید به اندازه‌ای درآمد ایجاد کند که کارفرما بتواند نیروی کار را بیمه کند. بیمه، پاسخ به هزینه‌های رفاهی و بین نسلی است. درآمد چهارم این است که کارفرما از تولید شغل باید سود ببرد. در واقع میزان ارزش‌زایی یک شغل باید به حدی زیاد باشد که کارفرما سود ببرد. پس وقتی می‌گویم یک شغل پایدار است، برای این است که ۴ درآمد برای پاسخ به ۴ هزینه ایجاد کند. ما در بسته سیاست‌های اجرایی توسعه اشتغال پایدار که در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی تدوین کردیم و در شورای عالی اشتغال به تایید رییس‌جمهور رساندیم، به دنبال ایجاد مشاغل پایدار بودیم. به هیچ‌وجه مشاغل زودگذر و مشاغلی که امیدی به پایداری‌شان وجود ندارد، مدنظر ما نیست. ما آن‌قدر منابع نداریم که بخواهیم به راحتی هدر دهیم. منابع‌ ما بسیار اندک و نیاز به سرمایه‌گذاری‌مان بالاست. در واقع برای ایجاد اشتغال باید به سراغ بهترین و کارآمدترین شیوه‌ها و راه‌ها برویم. ما یک شعاری داریم و معتقدیم برای ایجاد اشتغال نباید کارایی اقتصادی به خطر بیفتد، چون اگر شغلی ایجاد شود فقط به صرف این‌که به صورت زودگذر عده‌ای به سر کار بروند و مشکل به صورت مقطعی حل شود، به طور قطع فردا در گوشه دیگری از مجموعه اقتصاد یک مشکلی سر بر می‌آورد خیلی بدتر از روز اول. مثل بنگاه‌های زودبازده. بحث بنگاه‌های زودبازده خیلی متفاوت است. دیدگاه ما در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به هیچ‌وجه این‌گونه نیست که بگوییم برای ایجاد اشتغال صرفا به پول نیاز داریم. مهم‌ترین مساله در این‌جا، سیاست‌های اعتباری بانک مرکزی است. سوالی که در این‌جا مطرح می‌شود، این است که آیا سیاست‌های اعتباری نظام بانکی و شبکه بانکی در خدمت بنگاه‌های کوچک، متوسط و بزرگ و حتی کسب‌وکارهای فردی هست یا خیر؟! آیا سیاست‌های اعتباری دوستدار تولید و اشتغال است یا خیر؟ این سوال تقریبا در همه کشورها مطرح می‌شود. همیشه هم تعارض فکری و حتی تعارض در تصمیم‌گیری در میان کسانی که می‌خواهند سیاست‌های بازار کار را اجرا کنند و کسانی که می‌خواهند سیاست‌های پولی، مالی و اعتباری را تدوین کنند، وجود دارد. در همه جای دنیا این مشکل وجود دارد. در کشور ما نیز چه قبل و چه بعد از انقلاب اختلاف در چگونگی اتخاذ سیاست‌های اعتباری وجود داشته است. برای مثال، ما در دوره‌های مختلف طرحی را به نام طرح ضربتی اشتغال تعریف کردیم و گفتیم هر کارفرمایی که بتواند یک فردی را به اشتغال خود در آورد، از این بسته حمایتی برخوردار می‌شود. همه کسانی که چهار واحد درس اقتصاد کار خوانده باشند، این ابزارهای سیاستی بازار کار را به خوبی می‌شناسند. یکی از این ابزارها، سیاست‌های آموزشی است. برای مثال، افراد بعد از تحصیل در دانشگاه باید آموزش ببینند و بعد به سر کار بروند. کارورزی، توام با کار و دانش است. کارورزی یعنی دوره آماده‌سازی نیروی کار. یکی دیگر از سیاست‌های بازار کار، سیاست‌های حمایتی، فنی، اعتباری و حقوقی از بنگاه‌های کوچک و متوسط است. در دنیا نقش بنگاه‌های بزرگ در ایجاد شغل خیلی مهم است، اما این بخش‌ها پیش‌بر اقتصاد هستند و دنبال این پیش‌بر، صنایع کوچک و متوسط قرار دارند. بنگاه‌های کوچک و متوسط ممکن است نقش تولیدی زیادی مثل دسته اول نداشته باشند، اما نقش اشتغالی بالایی دارند. در همه کشورها در زمانی که بازار کار با رکود و دشواری‌های بیشتری مواجه است، توجه به این سیاست خیلی زیاد می‌شود. در گذشته، چه قبل و چه بعد از انقلاب ما این سیاست را دنبال می‌کردیم، اما در دوره اول ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد و در زمان مسوولیت آقای جهرمی در وزارت کار، این سیاست در قالب یک برنامه اجرا شد و به آن طرح بنگاه‌های زودبازده و اشتغالزا گفتند. در این دوره نظر وزارت کار و بقیه اعضای هیات دولت این بود که سیاست‌های اعتباری که به تولید و اشتغال مربوط می‌شود، مدنظر قرار گیرد. بر این اساس، تصمیم گرفتند هر ساله یک مبلغ مشخصی اعتبار آماده کنند. کل مبلغی هم که در طول سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ به این طرح و برنامه اختصاص پیدا کرد، کمتر از ۳۰ هزار میلیارد تومان بود. بعد از سال ۱۳۸۸ نیز باقی‌مانده آن تحت عنوان مانده تسهیلات اعطایی بنگاه‌های زودبازده و اشتغالزا مطرح شد. ما اگر این میزان تسهیلات را در طول سال‌های مورد بحث معدل بگیریم، به اندازه ۴ درصد حجم نقدینگی کشور بوده است. همچنین اعتباری که به بنگاه‌ها دادند، ۸ تا ۹ درصد توان تسهیلات‌دهی شبکه بانکی بوده است. پس رقم چشم‌گیری نبوده است. منتها یک‌سری مسایل و مشکلات و نیز اختلاف‌های بین بانک مرکزی و وزارت کار وقت باعث شد که از سال ۱۳۸۸ به این طرح تسهیلات ندادند. از سوی دیگر، ما اگر همه مسایل و مشکلاتی را که بعدها پیدا کردیم را مربوط به این سیاست بدانیم، مثلا اقتصاد کشور دچار رکود شد و تورم افزایش یافت، اشتباه کرده‌ایم. وزن این سیاست این‌قدر نبود که این همه تلاطم در کشور به وجود آورد. منتها دقت کنید که اشکالاتی که آن زمان به این طرح می‌گرفتند و خود من هم این اشکالات را مطرح می‌کردم، این بود که این طرح نمی‌تواند به عنوان استراتژی توسعه اقتصادی دولت آقای احمدی‌نژاد قرار گیرد، زیرا وزن و اثربخشی سیاست‌های بازار کار مشخص است. در واقع برای رشد و توسعه اقتصادی کشور باید فراتر از بنگاه‌های کوچک و متوسط عمل کرد. این در حالی است که طرح بنگاه‌های زودبازده داشت مهم‌ترین راهبرد اقتصادی دولت می‌شد و نیز دوز سیاستی آن بیشتر از توان جذب بود. به عبارتی، یک نوع رقابت منفی در استان‌ها برای جذب اعتبار و پول ایجاد شده بود و جذب پول هدف قرار گرفته بود. اما این پول قرار بود تولید و اشتغال کشور را مورد هدف قرار دهد. بر این اساس، این طرح در نیمه راه متوقف شد. به‌هرحال دوز سیاستی طرح بالا بود، اما نظارت کمی وجود داشت و رقابت منفی برای این کار مهلک به وجود آمده بود. من خودم هم وقتی که مسوولیت معاونت توسعه کارافرینی و اشتغال وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی را پذیرفتم، بعد از یک مدتی به بانک مرکزی رفتم. با مقامات بانک مرکزی صحبت کردیم و قبول کردند که میزان مشخصی از توان تسهیلات‌دهی‌شان را در سال ۱۳۹۲ به SMEها اختصاص دهند. سر و صدا هم به راه نیانداختید. درست است. البته بانک مرکزی هم به وعده‌های خود عمل نکرد. تقریبا از آن ۸ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومانی که قرار بود در سه ماهه اول پرداخت شود و بعد هم تا ۶ ماهه اول تمدید شد، حدود ۲۰ درصد تحقق پیدا کرده است. انتقادی که من الان به سیاست‌های اعتباری بانک مرکزی دارم، این است که می‌گویم سیاست‌های اعتباری شما دوستدار تولید و اشتغال نیست و مشکل‌آفرین است. سیاست‌های اعتباری در این دوره باید خیلی فراگیر باشد. در واقع با سیاست‌های اعتباری باید بتوانیم سیگنال خوبی به جامعه بدهیم. یک نکته‌ای در این‌جا وجود دارد و این‌که در دولت قبل به اندازه‌ای فساد مالی اتفاق افتاد که سیستم بانکی قفل شده و نمی‌تواند اعتبار دهد. مگر غیر از این است که سیستم بانکی یک نهاد واسط پولی است؟! مگر غیر از این است که سیستم بانکی، پول سپرده‌گذار را امانت می‌گیرد و به تسهیلات‌گیرنده می‌دهد؟! اگر بانک خودش بخواهد این پول‌ها را ذخیره کند که راه به جایی نمی‌برد. این پول باید از سپرده‌گذار گرفته شود و به تسهیلات‌گیرنده اعطا شود. بحث من این است که در حال حاضر سیاست‌های اعتباری بانک مرکزی خیلی انقباضی است. تقریبا سیاست‌های اعتباری بانک مرکزی دوستدار تولید نیست و این سیاست‌ها به بخش تولید به ویژه به بنگاه‌های کوچک و متوسط خیلی لطمه زده است. من انتقادی که به سیاست‌های اعتباری بانک مرکزی دارم، همین است. به طور معمول در سال چهار شاخص اعلام می‌شود که برای ما اهمیت بسیاری دارد؛ نرخ سود بانکی، نرخ ارز، نرخ تورم و شاخص حداقل دستمزد. این چهار شاخص راهنماهای بزرگی هستند و مسیر را مشخص می‌کنند. اگر شما در هر کدام از این‌ها سیاست‌های نامتناسب اتخاذ کنید، ممکن است به کل اقتصاد صدمه بزند. یکی از این شاخص‌ها که خیلی مهم است، نرخ پول یا بهره است. این شاخص تعیین می‌کند که چه نوع سرمایه‌گذاری‌هایی باید انجام دهیم. وقتی نرخ سود بانکی را ۱۵، ۲۰ یا ۳۰ درصد اعلام می‌کنند، یعنی تمام پروژه‌هایی که بازدهی کمتر از ۳۰ درصد دارد، باید کنار برود تا پروژه‌های با بازدهی بالای ۳۰ درصد انجام شود. نرخ سود یا نرخ بهره تعیین‌کننده سطح توجیه‌پذیری پروژه‌ها است. برای کشوری مثل ما که به طور مداوم تولید باید افزایش پیدا کند و فعالیت بنگاه‌های موجود گسترش پیدا کند، تعیین نرخ سود در این سطح که الان بانک مرکزی تعیین کرده، آفت بزرگی برای اقتصاد کشور است. البته این خطر هم وجود دارد که دولت اگر نرخ سود را پایین آورد و مردم سپرده‌های خود را از بانک‌ها خارج کنند، تجربه تلخ سال‌های ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ تکرار شود. برای همین سیاست‌های اعتباری، پولی و مالی باید با یکدیگر هماهنگ باشند. ما از این موضوع تحت عنوان انسجام سیاستی یاد می‌کنیم. یعنی وقتی جریان سوم و چهارم که محیط کسب‌وکار و فضای امن سرمایه‌گذاری است، فراهم شود و نرخ سود پایین آید و کشور از ثبات و امنیت برخوردار باشد، این پول دیگر به بخش سوداگری نمی‌رود، به بخش تولید می‌رود. در واقع اگر بقیه بخش‌های اقتصاد مشکلی نداشته باشد، این پول به بخش تولید می‌رود و دیگر به بخش‌های غیرمولد نمی‌رود که باعث تورم شود. شما یک مساله را هم در این‌جا مدنظر قرار دهید که بین نرخ بهره و نرخ تورم یک رابطه علیت دوطرفه وجود دارد. یعنی افزایش نرخ بهره، قیمت تولید را بالا می‌برد. قیمت تولید هم که بالا رود، قیمت محصول بالا می‌رود. قیمت محصول هم که بالا رود، یعنی تورم اتفاق می‌افتد. حالا این‌که شما می‌بینید نرخ تورم بالا است، علتش این است که نرخ سود بالاست. در واقع نرخ سود تعیین‌کننده خیلی از مسایل در اقتصاد است؛ نه‌تنها سرمایه‌گذاری‌های مادی، بلکه بالا بردن نرخ سود جلوی خیلی از خلاقیت‌ها و بروز استعدادها را هم می‌گیرد. نرخ سود تا به حال تک‌رقمی شده است؟ نرخ سود هیچ‌گاه تک‌رقمی نشد. در یک برهه‌ای نرخ سود را از ۲۰ درصد به ۱۴ درصد رساندند. در آن دوره به‌دلیل این‌که سایر لوازم اتخاذ این سیاست فراهم نبود، منجر به بروز تورم شد، ولی اگر همزمان با پایین آوردن نرخ سود، زمینه برای سرمایه‌گذاری فراهم بود و جلوی رشد سوداگری و فعالیت‌های غیرمولد را می‌گرفتند، این پول به بخش تولید می‌رفت. من همیشه معتقدم که به مسایل باید سیستمی نگاه کنیم. یک سیاست اگر فقط خودش را در نظر بگیرد، آفت ایجاد می‌کند. ما می‌گوییم به دلیل این‌که حجم فعالیت‌های غیرمولد در اقتصاد ایران زیاد شده و سیاست‌های اعتباری بیشتر معطوف به این بخش‌ها می‌شود، باید مجموعه سیاست‌گذاری‌ها و شاخص‌های اقتصادی، عاملان اقتصادی را به سمت تولید سوق دهد. ما با سیاست‌های اعتباری می‌توانیم این کار را انجام دهیم. دقت کنید در هیچ دوره‌ای هیچ اقتصاددانی با سیاست‌های شوک‌آور موافق نیست. کم پیدا می‌شود اقتصاددانی که دنبال سیاست‌های شوک درمانی باشد. این‌که یک‌دفعه نرخ سود بانکی را به اندازه ۳۰ درصد کاهش دادند، قابل قبول نیست؛ یا مثلا سال گذشته که بانک مرکزی یک افزایش قابل توجهی در نرخ سود داد، قابل قبول نیست. ما وقتی می‌گوییم سیاست‌های اعتباری، یعنی این سیاست‌ها باید برای مردم راهنما باشد، مشوق فعالیت‌های خاص باشد که مربوط به استراتژی توسعه صنعتی و اقتصادی کشور است و در ضمن باعث بروز خلاقیت‌ها و استعدادهای درونی و نهفته نهادها از جمله خانوارها و بنگاه‌ها شود. در حال حاضر ترکیب بیکاران و اشتغال ما چگونه است؟ خیلی‌ها گلایه دارند که خانم‌ها دارند فضای بیشتری از بازار کار را به خود اختصاص دادند. خیر، طبق آخرین داده‌ها و اطلاعاتی که مرکز آمار ایران منتشر کرده، نرخ مشارکت زنان به ۱۳ درصد نمی‌رسد و حداکثر در برخی از دوره‌ها ۱۵ درصد زنانی که واجد شرایط هستند، در بازار کار حضور دارند. ۸۵ درصد کسانی هم که به طور استاندارد می‌توانند در بازار کار حضور داشته باشند، بیرون از بازار کار هستند. عمده بازار کار در ایران در اختیار مردان است و ساختار بازار کار ما یک ساختار مردانه دارد. این خوب است یا بد؟ خوب نیست. ترکیب بازار کار باید متوازن باشد. حضور زنان در بازار کار یکی از شاخص‌های توسعه است. به لحاظ منطق کار، حضور زنان در بازار کار یعنی کارایی اقتصادی. وقتی تخصیص زمان صورت می‌گیرد و زنان کار خود را در بازار ارائه می‌دهند، حقوق دریافت می‌کنند و از محل حقوق خود می‌توانند افرادی را به کار بگیرند که بروند در خانه کار کنند. به‌هرحال در همه دنیا میزان مشارکت زنان در بازار کار کمتر و میزان مشارکت مردان بیشتر است. منتها در سطح جهان نرخ مشارکت زنان به طور متوسط چیزی حدود ۴۸، ۴۹ درصد و میزان مشارکت آقایان هم بالای ۷۰ درصد است. در واقع نرخ مشارکت متوسط در جهان حدود ۶۴ درصد است. بنابراین حضور زنان در بازار کار به معنای توسعه اقتصادی است و اصلا امر مذمومی نیست. در گذشته زنان وقتی وارد بازار کار می‌شدند، خیلی از سطح سواد بالایی برخوردار نبودند، ولی امروزه سطح سواد زنان قابل توجه است. اکثر زنانی که وارد بازار کار می‌شوند، دارای تحصیلات عالیه هستند. از سوی دیگر، خدمات نوینی که الان در دنیا شایع و جاری است، این امکان را می‌دهد که زنان حضور بیشتری در بازار کار داشته باشند. در واقع به کمک ICT و تحولاتی که این دوره از تمدن بشری اتفاق افتاده و دیجیتالی شدن امور، زنان می‌توانند وارد بسیاری از مشاغل شوند. دیجیتالی شدن و ICT کمک کرده که زنان در منزل هم بتوانند کار کنند و دورکاری داشته باشند. ما بازار کار جوانی داریم. به نظر شما چرا ما همچنان با موضوع بیکاری دست و پنجه نرم می‌کنیم؟ یکی از مشکلاتی که ما داریم، این است که نیروی کار جوانی که وارد بازار کار می‌شود، تمایل دارد که شغل سطح بالایی داشته باشد و کار منزلتی باشد. کار در گذشته مَمَر درآمد بود، اما الان برای نسل جوان مَمَر درآمد نیست و دوست دارند کارشان خیلی شایسته باشد. ما مخالف این نیستیم، ولی برای هیچ جوانی در هیچ دوره‌ای این قدر زمینه مهیا نبوده است. همیشه برای ورود شغل اولی‌ها یک سختی‌هایی بوده است. من خودم در اولین شغلی که داشتم، خیلی کمتر از حداقل دستمزد را می‌گرفتم. اولین شغل شما چه بود؟ اولین شغل من تدوین گزارش بود. نه بیمه بودم، نه شغلم دائم بود. شغل من پاره‌وقت و موقت بود و قراردادی هم وجود نداشت. ولی آن کار، کار خوبی بود. من آن‌جا توانستم خودم را به کارفرما اثبات کنم. یکی از مشکلات ما این است که نسل جوان در ابتدای امر می‌خواهد یک شغلی مانند پدرش داشته باشد، اما پدر شما بعد از ۳۰ سال تلاش این شغل را به دست آورده است. موقعیت شغلی خوب برای کسی آماده نیست، باید موقعیت شغلی خوب را بسازیم. همه کسانی که این آمادگی را دارند که موقعیت شغلی خوب را بسازند، در بازار کار موفق می‌شوند. برای شغل اولی‌ها و کسانی که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند، چنین چیزی مهیا نیست و هیچ‌وقت هم مهیا نبوده است. خودتان فکر می‌کردید یک روزی به این سطح از شغل برسید؟ من حقیقتا تصورم این نبود و همیشه دوست داشتم معلم بمانم. در گذشته هم به من پیشنهاداتی می‌دادند، اما ترجیح می‌دادم که همیشه دانشگاه باشم. البته من الان که این مسوولیت را انتخاب کردم، در گذشته به یک نوعی مشاور آقایانی بودم که این پست را داشتند. اما بعد از روی کار آمدن دولت تدبیر و امید، احساس کردم که الان زمانش هست که در عرصه عمل بیایم تا شاید بتوانم مشکلات و گره‌های موجود را کم کنم. چقدر فکر می‌کنید موفق بودید؟ من به خودم نمره قبولی نمی‌دهم. فکر می‌کردم می‌توانم خیلی موثر باشم، اما تاکنون که تقریبا حدود ۱۴ ماه از مسوولیتم می‌گذرد، خیلی از کار خودم راضی نیستم. خیلی هم به این موضوع فکر می‌کنم. بالاخره من آمدم که یک کاری انجام دهم. و کلام آخر؟ توصیه من به دانش‌آموختگان جوان این است که مهارت‌افزایی داشته باشند. یکی از این مهارت‌ها، زبان فارسی و مهارت نوشتاری است. یکی دیگر از مهارت‌ها، کاریابی است. ما موسسات مشاوره شغلی و کاریابی داریم. این موسسات را کسی نمی‌شناسد. ما در دوره‌ای به سر می‌بریم که استخدام مادام‌العمر تمام شده است. ما الان کارهای پاره‌وقت موقت داریم. کم هستند تعداد کسانی که دارای قراردادهای بلندمدت کاری هستند. منبع: خبرآنلاین

دیدگاه تان را بنویسید