ماشین بازهای شهر ما!
من با مترو توی شهر رفتوآمد میکنم و پول بنزین پرادو را ندارم. چون به ماشینهای لوکس کارت بنزین تعلق نمیگیرد. پرادو مثل دکوری در خانه است که برای میهمانیها و رفتوآمد با فامیل همسرم از آن استفاده میکنم. از روزی هم که پسرهایم ساز کوک کنند ماشین جدیدی میخواهند، میترسم موضوع این است که من دوتا ماشین دارم یک «لندکروزر» که حدود ٣٠٠ میلیون قیمت دارد و کارهای درون شهر و سفرهایم را با آن انجام میدهم و یک بنز. بنزم را تازه خریدهام و حدود ٦٠٠ میلیون قیمت دارد. این بنز واقعا با من حرف میزند. یعنی لذت نشستن پشت بنز جدید را با هیچچیز عوض نمیکنم
به گزارش جی پلاس، «نگاش کن! با آدم حرف میزنه.» این جمله تکهکلام عدهیی خاص در میان قشرهای مختلفی است که در ایران زندگی میکنند. کدام دسته افراد؟ افرادی که زندگی آنها در مدل ماشینی که دارند خلاصه میشود. ماشین ماشین بازها، بی شوخی و کاملا جدی با آنها حرف میزند. پس عجیب نیست که این دسته افراد هر کاری میکنند تا ماشینی مدل جدید و بالا داشته باشند. حاضرند از جنبههای مختلف زندگیشان بگذرند تا فقط و فقط به ماشینی که دوست دارند، برسند. وقتی ماشین این دسته افراد با آنها حرف میزند به خودی خود نیازی ندارند، فاکتورهای خاص دیگر را وارد زندگیشان کنند. اگر هم در هر زمینه دیگری تلاش میکنند، سعی میکنند تا به هدف نهایی برسند. هدف نهایی برای این دسته افراد داشتن ماشین مدل جدیدتر است. چنین فرهنگی در میان ایرانیان، به طور خاص مردان ایرانی در چند سال گذشته تا حدی ریشه دوانده که انگار سالهاست، ایرانیها در کورس ماشینبازی بودهاند و این در حالی است که تا چند سال قبل تنوع مدل ماشینها در ایران به اندازه امروز نبوده است. چرا؟ چه شده که حیات عدهیی در گرو داشتن ماشین مدل جدید است و هر کاری برای داشتن این ماشین میکنند؟ این فرهنگ از نیازی واقعی به وجود آمده یا اثر تبلیغات است؟ شاید هم هیچ کدام اینها نیست و دلیل ماشینباز شدن مردهای ایرانی موضوع دیگری است. برای کند و کاوی ساده حول این موضوع با ماشینبازهای مختلف، از اقشار و گروههای مختلف حرف زدیم تا بدانیم چه شده که ماشینبازی، یکی از خصوصیات جداییناپذیر عدهیی شده؛ عدهیی که تعدادشان، رو به بیشتر شدن است و به سرعت رو به تکثر دارند. جوانان و ماشینبازی شاید فکر کنید، جوانان ماشین باز به جیبشان نگاه میکنند و ماشینی میخرند. شاید هم فکر کنید جوانان ماشین باز، تنها حسرت و عشق ماشینهای مختلف را همراه خود دارند تا رویایشان را به واقعیت تبدیل کنند و فکر میکنند: «آرزو، بر جوانان عیب نیست.» اما از همین اول کار بدانید برای جوانان ماشین باز، داشتن ماشینی که به آن عشق میورزند شوخی نیست. این عشق، جدیترین عشق زندگی آنهاست پس تنها با رویا و آرزو دلخوش نمیشوند. هر کاری میکنند تا به آرزویشان برسند. برای رسیدن به این آرزو گاهی هزار و یک توجیه پیدا میکنند و گاهی صادقانه میگویند عشق ماشین است که آنها را به سمت خرید ماشین مدلبالا با به جان خریدن همه مشکلاتش میبرد و گاهی هم صادقانه اعترافهای دیگری هم میکنند. اعترافهای صادقانه ماشین بازها جذابتر و عجیبتر از آن است که فکرش را میکنید. کارمند ساده بانک و تویوتای کمری مردی ٣٠ ساله که کارمند ساده بانک است و بهتازگی ماشین قبلیاش را عوض کرده و «تویوتا کمری» مدل جدیدی خریده است، یکی از ماشینبازهایی است که با من همکلام میشود. نمیتواند خوشحالیاش را از اینکه توانسته این ماشین را بخرد، بههیچوجه مخفی کند. مدل ماشینش ٢٠٠٨ است و حدود ١٢٠ میلیون برای آن پول داده است. حرف ماشینش که میشود، فقط از یک موضوع ناراحت است؛ اینکه ماشین «کارکرده» است. این موضوع ظاهرا بزرگترین غصه حال حاضر این مرد ٣٠ ساله است. از او در مورد ماشینش میپرسم و اینکه چرا آن را خریده؟ اول از کلیشهها شروع میکند: «ایمنی خوبی دارد. رفاه بیشتری را برایم با خودش میآورد.» بعد که از درآمد ٩٠٠ هزارتومانیاش میگویم و اینکه چطور این ماشین را خریده، انگار تازه سر درد دلش باز میشود: «من هشت سال است که در بانک کار میکنم. کمتر پیشآمده از درآمدم خرج عمدهیی بکنم و همیشه قسمت عمده پولم را پسانداز کردم. راستش اول پولم را پسانداز میکردم برای تشکیل زندگی و خریدن خانه. اما ماشین نگذاشت. ماشین، دلم را برد.» جمله آخر را با خندهیی میگوید که تلخ است. از وضعیت خانوادهاش میپرسم: «اوضاع مالی خانواده من معمولی است. پدر و مادرم هم هر دو کارمند هستند. اما من تا این سن توی خانه پدری ماندهام و عملا خرج زندگی من با آنهاست. من هر چه درمیآورم جمع میکنم و در دو سال گذشته سه بار ماشین عوض کردم. لذت داشتن ماشین مدلبالا را با هیچچیز دیگر عوض نمیکنم. هیچچیز٫» میپرسم یعنی نمیخواهد هیچوقت مستقل شود. خانهیی بخرد؟ از شادیاش کم میشود: «نمیدانم. فعلا که نمیتوانم. وقتی هیچکدام اینها را ندارم و نمیتوانم داشته باشم ترجیح میدهم به ماشینهایم دلخوش باشم. یک روز بالاخره «بی.ام.و» بخرم و آنوقت خوشبخت خوشبخت باشم.» میپرسم واقعا با «بی. ام. و» خوشبخت خواهد بود؟ سرش را تکان میدهد ومیگوید: «شک نکن.» میشود جواب من. میپرسم ماشینش را جای نداشتههایش نمیگذارد؟ ساکت میشود. با تردید میگوید: «نمیدانم. شاید ماشین یکجور مسکن است. مسکن برای فراموش کردن درد چیزهایی که ندارم و نمیتوانم داشته باشم. وقتی اینطوری است، «بی.ام.و» قویترین مسکن است.» تاجر مواد غذایی و لذت امتحان ماشینهای گوناگون از هر طرف که میروم در حرفهایم با این مرد به ماشینش میرسم و آرزوهایش در مورد ماشینهای احتمالی آیندهاش، رفتار این مرد و توجیههای اولیهاش شباهت بسیاری به مرد ٣٢ ساله دیگری دارد که همکلامم میشود. این مرد واردات مواد غذایی دارد و درآمدش را نمیگوید. اما حدس اینکه ازآنچه در ذهن ما میگذرد بالاتر است، سخت نیست. این مرد همصحبتهایش را با توجیههای کلی شروع میکند: «برای من راحتی و مزایای ماشین مهم است. شکی نیست که هرچه مدل ماشین بالاتر باشد، ایمنی آن بالاتر میرود، وقتی من این موضوع را میدانم پس بدیهی است که ماشینهای جدیدی که به بازار میآیند را هر چقدر هم گران باشد، بخرم.» وقتی از او میپرسم چند وقت یکبار ماشینش را عوض میکند، روی دیگر سکه ماشین باز بودنش را نشان میدهد: «معمولا هر ماشین شش تا هشت ماه زیر پایم میماند. من دوست دارم ماشینهای مختلف را امتحان کنم. بفهمم چه فرقی باهم دارند. برای همین همه مدلهای «کمری» را داشتهام. از پراید سوار شدهام تا بنز٫ هر ماشینی خصوصیت و حال خاص خودش را دارد، نمیتوانم خودم را از لذت امتحان کردن ماشینهای جدید محروم کنم.» از ماشین فعلیاش میپرسم: «موضوع این است که من دوتا ماشین دارم یک «لندکروزر» که حدود ٣٠٠ میلیون قیمت دارد و کارهای درون شهر و سفرهایم را با آن انجام میدهم و یک بنز٫ بنزم را تازه خریدهام و حدود ۶٠٠ میلیون قیمت دارد. این بنز واقعا با من حرف میزند. یعنی لذت نشستن پشت بنز جدید را با هیچچیز عوض نمیکنم. خلاصهاش کنم. من فقط عاشق امتحان ماشینها هستم. البته، منکر این موضوع نمیشوم که مدل ماشینم روی نگاه دیگران بر شخصیتم هم تاثیر دارد. همه زندگی من حالا بنزی است که جدیدا خریدهام.» ماشینبازی در میانسالی اگر فکر میکنید، ماشینبازی و عشق ماشین تنها در میان جوانان ریشه دوانده، شما هم مثل ما این ذهنیت غلط را پاککنید. عشق ماشین هم از آن دست عشقهاست که سن و سال نمیشناسد و اگر فکر میکنید وجود این عشق در افراد مسنتر عجیب است، حقدارید اما خیلی از واقعیتها تعجببرانگیزند و چنین واقعیتی در جامعه ایران هم یکی از آنهاست. اما وقتی دلایل، توجیهها و اعترافهای ساده افراد میانسال برای ماشینبازی را بخوانید، دیگر چندان هم از دانستن این واقعیت تعجب نمیکنید. مردی ۵۵ ساله که ماشین باز است، وقتی خیلی ساده و بیتکلف همکلامم میشود، از کلیشهها و حرفهای مرسوم ماشین بازها نمیگوید. از دلایلی میگوید که خاص خودش است: «من پزشکم. اما پزشک عمومی. حدود ٢۵ سال پیش که ازدواج کردم، قرار نبود پزشک عمومی بمانم من هم فکر میکردم متخصص میشوم، اما نشد. شرایط اجازه نداد. در هرحال در آن سن و سال به خاطر رشته تحصیلیام با دختری از طبقه بالا ازدواج کردم. همسرم همیشه میگوید من با یک دکتر ازدواج کردم. توقع این موضوع را دارد که زندگیاش مثل زن یک پزشک متخصص باشد و پسران هم همین توقع را دارند. من چارهیی ندارم جز اینکه برای حفظ خانوادهام خواستههای آنها را برآورده کنم. از طرف دیگر همسرم شدیدا با فامیلش چشم و همچشمی دارد و فرزندانم هم با همین فرهنگ بزرگ شدهاند. پس من باید هر طور شده، ماشینم را مرتب عوض کنم و مدل جدیدتر ماشین بخرم تا خواسته آنها برطرف شود.» از او میخواهم در مورد ماشینش توضیح دهد: «از چند سال پیش که ماشینهای مدل جدید در بازار پر شد، مرتب ماشین عوض کردم. پول خرید این ماشینها را هم با قرض کردن از دوستانم و چند شیفت و چندین جا کار کردن و گاهی حتی وام گرفتن جور کردم. بعضی ماشینها را هم که لیزینگ خریدم. چند سال پیش «آزرا» خریدم. بعد یکی از مدلهای «کمری» را خریدم. اما چون پسرهایم ماشین شاسی بلند دوست دارند و بیشتر فامیل زنم هم از این مدل ماشینها دارند، چند وقت پیش مجبور شدم «پرادو» بخرم که حدود ٣٠٠ میلیون قیمت دارد. جور کردن پولش واقعا سخت بود، مجبور شدم کمک دست یکی از دوستانم که عملهای زیبایی صورت مثل تزریق بوتاکس و... انجام میدهد، کارکنم تا پول خریدش را جور کنم. اما چاره چه بود.» میپرسم خودش این ماشین را دوست ندارد؟ صادقانه جواب میدهد: «من با مترو توی شهر رفتوآمد میکنم و پول بنزین پرادو را ندارم. چون به ماشینهای لوکس کارت بنزین تعلق نمیگیرد. پرادو مثل دکوری در خانه است که برای میهمانیها و رفتوآمد با فامیل همسرم از آن استفاده میکنم. از روزی هم که پسرهایم ساز کوک کنند ماشین جدیدی میخواهند، میترسم.» این بنز شخصیت من است این مرد که در نگاه اول ماشینباز به نظر میرسد، در اصل فقط رفتار ماشینبازها را دارد و اما از خرید ماشینهای مدل جدید، بیشتر از اینکه لذت ببرد اذیت میشود، در مقابل این مرد، مرد ۵٨ ساله دیگری است که حدودا سالی یکبار ماشینش را عوض میکند. اول مدل ماشینش را و بعد دلایلش را. ساده میگوید: «از من گذشته که سوار این ماشینهای شاسیبلند جوانها بشوم. به شخصیت من هم نمیخورد. من چندین و چند سال است که فقط بنز دارم. اما مرتب مدل بنزم را عوض میکنم. یعنی باید این کار را بکنم. همه شخصیت و زندگی من درگرو بنزی است که سوار میشوم.» مرد ۵٨سالهیی که با او صحبت میکنم، سالهاست که مهندس عمران است و شرکت ساختمانی دارد، وقتی این مرد میگوید همه زندگیاش بنز اوست، از عشقش به بنزش نیست. این جمله او معنای دیگری دارد. خودش توضیح میدهد: «همه سرمایه من، سرمایه شخصی من که نیست. قسمت عمده این سرمایه پول سرمایهگذاران است که من با آن کار میکنم. اگر ماشینی کمتر از بنز زیر پایم باشد و این بنز مدلی قدیمی داشته باشد، سرمایهگذار به من اعتماد نمیکند که پولش را دستم بسپارد. بنابراین همه کار و زندگی من درگرو دفتر کار، سر و وضع و ماشینی است که دارم. به همین خاطر، بهتازگی هم ماشینم را عوض کردم و بنز مدل جدیدتر از قبل خریدم. بنزی که حالا دارم، حدود ٨٠٠ میلیون قیمت دارد. این بنز شخصیت من است.» فرهنگسازی و ماشینبازی گسترش فرهنگ ماشینبازی و عشق ورزیدن به ماشین، با وجود اینکه دلایل مختلف جامعهشناسانه و فردی دارد، اما دلیلی کاملا رسمی هم دارد. برای توضیح این دلیل رسمی باید سراغ رسانهها برویم. رسانه رسمی دولتی، یعنی تلویزیون و برنامههای آن. نگاهی ساده به سریالها و فیلمهایی که از تلویزیون پخش میشود، بهخوبی نشان میدهد که در این فیلم و سریالها افراد باشخصیت، باپرستیژ و به طور خلاصه افرادی که سری توی سرها دارند، ماشینی مدلبالا زیر پا دارند و آنها که از داشتن چنین موهبتی محروماند، افرادی هستند که در جامعه جدی گرفته نمیشوند و بهنوعی شهروند این کشور بهحساب نمیآیند. چنین موضوعی بدون لفافه و صریح در تمام سریالهای تلویزیونی دیده میشود و بدتر از این، در بیشتر برنامهها برای نشان دادن شخصیتی که دیگران بهراحتی او را دست میاندازند و جدی نمیگیرند اولین نشانی که به کار گرفته میشود، داشتن ماشین مدل پایین یا قدیمی است. این فرهنگ تا حدی در ذهن سازندگان برنامههای تلویزیونی ریشه دوانده که کمتر سریال تلویزیون را میبینیم که چنین فرهنگی را تبلیغ نکند و واضح است که خواه ناخواه شهروندان ایرانی از هر طبقه اجتماعی، با هر سن و شغل و درآمدی تحت تاثیر فرهنگ داشتن ماشین بهتر برای نشان دادن شخصیت برتر قرار میگیرند و آن را بازتولید میکنند. در اصل رسانه ملی آیینهیی از فرهنگی شده که در جامعه موج میزند و این آیینه با دامن زدن به چنین فرهنگی آن را گسترش میدهد. از طرف دیگر نهتنها سریالها و فیلمهای تلویزیون ایران که سریالهای شبکههای ماهوارهیی که طرفداران زیادی دارند همچنین فرهنگی را بهخوبی در خودشان جا دادهاند و آن را در ذهن مخاطبان پروپاقرص هم تهنشین میکنند. در سریالهای شبکههای ماهوارهیی افراد از هر قشر و با داشتن هر سطح درآمد، اولین چیزی که میخرند ماشین است و ماشین این دسته افراد حتی اگر در روستاهای اطراف شهرهای بزرگ کشوری اروپایی زندگی کنند قطعا آخرینمدل، شیک و گرانقیمت است. در این سریالها نیمی از واقعیت نشان داده میشود و نیم دیگر پنهان میماند. واقعیت این است که به دلیل گران بودن سوخت، در کشورهای دیگر افراد کمی از ماشین شخصی استفاده میکنند، اما قدرت خرید آن را دارند و این ماشینها در دیگر کشورها به نسبت ایران ارزانتر است. اما ایرانیها نمیبینند که افراد ساکن دیگر کشورها ماشینهایی که در ایران بسیار گران است را عموما یا نمیخرند یا اگر بخرند، کم پیش میآید که به دلیل بالا بودن هزینه سوخت از آن استفاده کنند، تنها میبینند افراد دیگر کشورها ماشینهای زیبا زیر پا دارند و از هر طبقه اجتماعی که هستند همواره با این ماشینها رفتوآمد میکنند. نیمه واقعیتی که سریالهای شبکههای ماهوارهیی به ایرانیان نشان میدهند، فرهنگ ماشینبازی را بیشتر از آنچه در حال حاضر در کشور ما وجود دارد، تقویت میکند و ظاهرا فعلا چارهیی هم برای جلوگیری از رشد این فرهنگ نیست. سبک زندگی و ماشینبازی درمیان نظرات مختلفی که در مورد بروز و ظهور ماشینبازها در جامعه ایران وجود دارد، جامعهشناسان، بهخصوص آسیبشناسان اجتماعی به این موضوع به شکل نوعی آسیب نگاه میکنند. دکتر سعید خراطها، جامعهشناس در این مورد میگوید: «خریدن ماشینهای مدل بالا و اینکه زندگی افراد در مدل ماشینی که دارند، خلاصه شود درواقع نوعی سبک زندگی است که در جوامع مادیگرا در میان اقشار مختلف و گروههای سنی متفاوت بروز و ظهور پیدا میکند. در جامعه ایران هم که روند مادیگرایی با نوعی شتاب در حال گسترش است، این سبک زندگی در چند سال گذشته رشد کرده است.» این آسیبشناس اجتماعی ادامه میدهد: «در جوامع مادیگرا شأن و شخصیت افراد با میز آنها و شاخصهای مادی سنجیده میشود که نوع و مدل ماشین یکی از این شاخصهاست. یعنی در چنین جوامعی هر فردی که ماشین بهتری داشته باشد، شخصیت اجتماعی و شأن اجتماعی بالاتری دارد. پس عجیب نیست که در جامعه ایران هم ماشینبازها عدهیی از شهروندان ایرانی شدهاند که تعداد آنها رو به بیشتر شدن است.» دکتر خراطها توضیحهای بیشتری هم دارد: «زمانی که ارزشهای مادی جای دیگر ارزشها را میگیرد، افراد در درجه اول خودشان را با مسکنی که دارند، به دیگران معرفی میکنند و بعد از آن با مدل خودرویی که دارند. در این میان چون در ایران قیمت مسکن بالاست افراد، کمتر به این موضوع فکر میکنند که خودشان را با مسکنی که دارند به دیگران بشناسانند و بهجای آن به فکر خرید ماشین مدل بالا میافتند. از میان این افراد، عدهیی ثروتی بادآورده و غیر بادآورده دارند که بهراحتی ماشینی که مدلی بالا دارد را میخرند و عدهیی دیگر، چنین پولی را ندارند. این دسته افراد از نیازهای والاتر خود مثل تشکیل خانواده و... چشم میپوشند و تنها به خرید ماشین دلخوش میشوند و این درواقع اصل آسیبی است که چنین فرهنگی به جامعه و فرهنگ ایرانی وارد میکند.» او به این نکته هم اشاره میکند: «در بروز و ظهور فرهنگ ماشینبازی از نقش رسانه ملی هم نمیتوان غافل شد. رسانه ملی گاهی هدایتگر جامعه در موضوعی خاص است و گاهی بازتابدهنده و بازتولیدکننده آن. در مورد این موضوع خاص رسانه ملی بهجای اینکه نقش هدایتکننده را بر عهده بگیرد، بیشتر این فرهنگ را بازتولید کرده و رواج میدهد و چنین موضوعی جای تاسف دارد.» باوجود تمام صحبتها، درد دلها و حتی صحبتهای کارشناسانه، واقعیت این است که ماشینبازها در جامعه ایران رو به بیشتر و بیشتر شدن هستند و اگر به ماشین آنها نگاهی بیندازیم و همزمان یکی از آنها بگوید: «نگاش کن! با آدم حرف میزنه» اینقدر در لحن کلامش حس خاصی وجود دارد که لحظهیی فکر میکنیم، ماشین آنها واقعا حرف میزند. منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید