گفت و گو با دختر استالین؛

تراژدی زندگی یک فراری

رزمری سالیوان این زندگینامۀ‌ دلخراش را با یک پرسش آغاز می‌ کند: «دختر استالین بودن چگونه است؟» ۵۳۹ صفحه بعد، اسوتلانا استالینا خود به این پرسش پاسخ می‌دهد، وقتی که دختر استالین باشید: «در واقع مرده‌ اید. زندگی‌ تان به اتمام رسیده است. نمی‌ توانید زندگی خودتان را داشته باشید. اصلاً نمی‌ توانید زندگی کنید. شما فقط انعکاس یک نام هستید.».

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، اسوتلانا در زمان مرگش در سال ۲۰۱۱ در ویسکانسین، نام خود را به لانا پترز تغییر داده بود؛ زندگی او سخت و طولانی بود و هر روز در جدال با نام پدری‌ اش به سر می‌برد. تجربه‌ اش حتی پیش از آنکه به عنوان یکی از مشهورترین منتقدان شوروی شناخته شود، تجربه‌ ای منحصر به فرد بود. او فقط چند سال پس از انقلاب در سال ۱۹۲۶ به دنیا آمد. اسوتلانا در دالان‌ های کرملین بزرگ شد. پلیس مخفی در آشپزخانه، قفسه‌ ها و حتی کلاس درس او کمین داشت. مردم شوروی استالین را می‌ پرستیدند و او را یک نابغه می‌ دانستند. خروشچف بعدها گفت که استالین دخترش را دوست داشت همان طوری که «یک گربه به موش علاقه می‌ ورزد.».

هنگامی که اسوتلانا شش سال داشت مادرش - نادژدا آلیلویوا - خودکشی کرد. اندکی بعد نیز خاله‌ ها و دایی‌ های او در تصفیه‌ های آغازین دوران وحشت بزرگ اعدام شدند. یکی از محبوب‌ ترین برادرانش ناپدید شد و برادر دیگر نیز به دست نازی‌ ها کشته شد.

اسوتلانا یک کمونیست وفادار بود تا زمانی که در ۱۶ سالگی اولین عشق زندگی‌ اش - الکسی کاپلر ۳۸ ساله - به دستور استالین به مدت ۱۰ سال به گولاک فرستاده شد. کاپلر از اسوتلانای نوجوان به عنوان دختری در آرزوی آزادی با «تنهایی عمیق و وحشتناک» یاد می‌ کند. این جنبه‌ های شخصیتی او هرگز تغییر نکردند. اسوتلانا می‌ گوید که پس از مرگ مادرش در سال ۱۹۳۲ بخش دوم زندگی‌ اش آغاز شد. اما همان‌ طور که سالیوان نشان می‌ دهد زندگی او به دو بخش مجزا تقسیم نمی‌ شود: زندگی اسوتلانا مجموعه‌ ای از حلقه‌ های بی‌ پایان، تکراری و خفقان‌ آور است.

اسوتلانا در ۱۷ سالگی با یک دانشجو به نام موروزف ازدواج کرد: «او مهربان بود. من تنها بودم و او من را دوست داشت.» موروزف یهودی بود و استالین که به شدت ضد یهود بود حاضر به ملاقات با او نشد. این ازدواج سه سال طول کشید و حاصلش یک فرزند پسر بود. حاصل ازدواج دوم او با یوری ژدانوف - فرزند فرد دست راست استالین - یک دختر بود.

اسوتلانا که فردی رمانتیک بود، روابطش را با شور و هیجان آغاز می‌ کرد ولی اندکی بعد از خواب غفلت بر می‌ خاست. او می‌ گفت: «زندگی من در کنار فرد دیگر معنا می‌ یابد» ولی هیچ‌ وقت نتوانست به آن نزدیکی و احساسی که می‌ خواست دست پیدا کند. یکی از عشاق او دیوید سامیلوف - شاعر یهودی - او را «اسیر احساساتش» توصیف و اضافه می‌ کند: «درون هر اسیری یک سلطان جبار نیز حضور دارد.» سامیلوف می‌ گوید که تراژدی زندگی هیچ کسی به اندازۀ اسوتلانا او را «متحول و آشفته نکرده است» و هرگز تا این اندازه احساس نکرده که باید «از کسی فرار کند».

کتاب دختر استالین انباشته شده از مصاحبه‌ ها، نامه‌ ها، گزارش‌ های دست اول، مقاله هایی که پیشتر دیده نشده‌ اند از زندگی، دوران و شخصیت اسوتلانا؛ همۀ اینها باعث شده تا این کتاب یک مستند جذاب باشد. سالیوان می‌ گوید که زندگی او «بسیار غم‌انگیز» بود و از شرایطی صحبت می‌ کند که برای هر کدام از ما غیرقابل تحمل است. اسوتلانا می‌ گوید زمانی که استالین در سال ۱۹۵۳ از دنیا رفت، قلبش از فرط «عشق و اندوه» شکست، همان‌ طور که برای اغلب ما اتفاق می‌ افتد او خود را سرزنش می‌ کرد که چرا فرزند بهتری نبوده است. اما عشق و اندوه او خالص نبود زیرا به خوبی آگاه بود «آنچه که بر سر خانوادۀ من و تمام کشورم آمده است، به دست پدرم اتفاق افتاده است.».

نوای «آهنین» اسمش «روح او را می‌ خراشید» و برای همین نامش را به اسوتلانا آلیلویوا تغییر داد. با این نام جدید سعی کرد تا زندگی جدیدی در روسیۀ خروشچف آغاز کند ولی این تلاش ناکام ماند. همسر سوم او - اگرچه اجازه نداشتند با یکدیگر ازدواج کنند - یک کمونیست هندی به نام براجیش سینگ بود که اندکی پس از آشنایی‌ شان از دنیا رفت. اسوتلانا اجازه یافت تا خاکستر او را در رود گنگ پخش کند و به این ترتیب در سن ۴۱ سالگی برای نخستین بار از کشور خارج شد. او ناگهان تصمیم گرفت که به جای بازگشت نزد فرزندانش به سفارت امریکا در دهلی برود و تقاضای پناهندگی کند؛ در کوزۀ حاوی خاکستر براجیش دست‌نوشته‌ های کتابش «بیست نامه به یک دوست» را پنهان کرده بود. سالیوان این نوشته‌ ها را «احضار ارواح» می‌ داند تا بیوگرافی. «بیست نامه به یک دوست» به قیمت ۱٫۵ میلیون دلار فروخته شد.

دختر استالین که تازه به جهان آزاد قدم گذاشته بود به سرعت به رویای امریکایی دست یافت. او از این همه پول بهت‌ زده شده بود (تا آن زمان هرگز حساب بانکی نداشت) و پول‌ هایش را صرف امور خیریه کرد و هر ورقی را که جلویش گذاشتند، امضا کرد. او بار دیگر عاشق شد، این بار عاشق وسلی پیترز شده بود که دستیار آرشیتکت معروف فرانک لوید رایت بود و همسر اولش که سال‌ ها پیش درگذشته بود، نیز اسوتلانا نام داشت.

پیترز عضو یک گروه بود که تحت ریاست الگیوانا زندگی اشتراکی را در بیابان آریزونا تجربه می‌ کردند، الگیوانا که بیوۀ رایت بود دست کمی از استالین نداشت. زندگی مشترک اسوتلانا و وسلی که به وسیله الگیوانا برنامه‌ریزی شده بود، سه هفته بیشتر به طول نینجامید و ازدواج شان ۲۰ ماه بعد تمام شد؛ در طول این مدت الگیوانا و پیترز باقیماندۀ‌‌ پول اسوتلانا را به اتمام رساندند. تنها سود این ازدواج تلخ، فرزند سوم اسوتلانا - اُلگا - بود که در ۴۵ سالگی او به دنیا آمد. این قسمت از کتاب حال و هوای فیلم‌ های هیچکاک را دارد.

اسوتلانا در امریکا به آزادی دست نیافت. در عوض استثمار مالی و مزاحمت‌ های ناتمام رسانه‌ ها را تجربه کرد، علاوه بر همۀ اینها اجازه نداشت تا با فرزندانش تماس بگیرد. در سال ۱۹۸۴ به مسکو بازگشت تا الگا و دیگر فرزندانش به یکدیگر بپیوندند ولی این دیدار فاجعه‌بار بود. او دست از پا درازتر به امریکا بازگشت و تا آخر عمر با فرزندان روسی‌ اش بیگانه ماند.

اسوتلانا مانند یک فراری زندگی کرد، از جایی به جای دیگر سفر کرد، همیشه نگران بود، با دوستانش درگیر شده و عاشق افراد ناباب شد. در سال‌ های پایانی عمرش بیش از ۳۰ بار جابه جا شد، در محل‌ هایی همچون اسِکس، خلیج کورنیش و خانه‌ های جمعی لدبروک گروو زندگی کرد.

او خود را شخص منفعل و مطیعی می‌ دانست که در سیاهی لشکر شطرنج زندگی است، اما دیگران و سالیوان چنین برداشتی نداشته‌ اند. رابرت تاکر - تاریخ‌ نگار - اسوتلانا را از جنبه‌ هایی «همانند پدرش» می‌ داند. او به نوعی شبیه پدرش بود: اسوتلانا شاهدخت کاخ کرملین بود و زندگی را به شیوۀ خودش می‌ پسندید. اما سالیوان می‌ گوید آنچه که جالب است تفاوت‌ های او با استالین است. هر چقدر که رفتار استالین غیرانسانی بود، رفتار اسوتلانا انسانی بود. او به طرز دردناکی ساده و خام بود ولی در عین حال متکبر و تشنۀ توجه نیز بود: خشم و غضبش افسانه‌ ای بود. او خود آسیب دیده بود و جذب افراد آسیب‌ دیده می‌ شد؛ او که تربیت شده بود تا فقط یک مرد - استالین - را دوست بدارد قادر نبود تا واقعیت های مردهای دیگری را که عاشقشان می‌شد، بپذیرد. فقط یک نویسندۀ خوب می‌ تواند وجوه مختلف یک زن را به این خوبی به تصویر بکشد، سالیوان با ظرافت توانسته تا چهره‌ ای به یادماندنی از یک زن شجاع و مشهور را ترسیم کند.

منبع: تاریخ ایرانی

دیدگاه تان را بنویسید