به نوشته پایگاه خبری صبح تبریز، فقر، اجبار و طمع خانواده؛ چیزی بیشتر از سه واژه روی کاغذند، چمبره زدند بر زندگی ۳ تا ۷ میلیون کودک ایرانی و کودکی آنها را به تاراج می برند.
کارشان از دلسوزی من و شما گذشته، سالهاست اوضاع همین گونه است، کودکانی که در خیابانها، اتوبوس، در مترو، پشت چراغ قرمز، کنار در رستورانها ایستادهاند و «آقا، خانم،بخر» را دم گرفتهاند؛ می آیند و میروند، بزرگ میشوند، قد میکشند با قد کشیدنشان، قد مشکلاتشان نیز بلندتر میشود، انگار قرار نیست هیچ وقت، قدشان به قد مشکلاتشان برسد.
آمارها میگویند اوضاع خوب نیست، برخی کارشناسان مسائل اقتصاد شهری آمار کودکان کار ایران را بین 3 تا 7 میلیون عنوان می کنند، ضمن اینکه این رقم برای تهران نیز 20 هزار نفر تخمین زده می شود، کتک می خورند، و گاهی هم در معرض نگاههای ترحمآمیز شهروندان شانههایشان خم میشود، واقعا نمی دانند تکلیفشان چیست؟!
آنها مظلوم و دوست داشتنی اند یا محق کتک خوردن؟؟ بسیاری از روانشناسان میگویند رنج و تحقیر به راحتی از ذهن این کودکان پاک نمی شود و در بزرگسالی نیز به آنها ضربه میزند، تا به حال از خود پرسیده اید این کودکان در آینده، چگونه شخصی خواهند بود؟
فیروز نادری و پرفسور سمیعی و دکتر حسابی می شوند یا ممکن است به امثال بیجه و خفاش شب تبدیل شوند؟ البته که باید دعا کنیم روزگار آنها را بیش از این نیازارد و تا دیر نشده دستی به مهر سر آنها بکشد.
کودکان کار واقعیتی غیرقابل انکار هستند. بخشی از آنها از خانواده های محتاج و آبرومند اند و گرفتار مصیبت غم نان؛ کار میکنند تا گاهی کمک خرج خانواده باشند و گاهی هزینه اعتیاد والدینشان را پرداخت کنند؛ بخشی از کودکان کار اما، اسیر دستان مافیا و سردستهای که در اکثر مواقع بویی از انسانیت نبرده است!
اوضاع گروه دوم ناراحت کننده تر از گروه اول است، چه اینکه خانه و خانوادهای هم نیست که پناهشان باشد!
6132/518
کارشان از دلسوزی من و شما گذشته، سالهاست اوضاع همین گونه است، کودکانی که در خیابانها، اتوبوس، در مترو، پشت چراغ قرمز، کنار در رستورانها ایستادهاند و «آقا، خانم،بخر» را دم گرفتهاند؛ می آیند و میروند، بزرگ میشوند، قد میکشند با قد کشیدنشان، قد مشکلاتشان نیز بلندتر میشود، انگار قرار نیست هیچ وقت، قدشان به قد مشکلاتشان برسد.
آمارها میگویند اوضاع خوب نیست، برخی کارشناسان مسائل اقتصاد شهری آمار کودکان کار ایران را بین 3 تا 7 میلیون عنوان می کنند، ضمن اینکه این رقم برای تهران نیز 20 هزار نفر تخمین زده می شود، کتک می خورند، و گاهی هم در معرض نگاههای ترحمآمیز شهروندان شانههایشان خم میشود، واقعا نمی دانند تکلیفشان چیست؟!
آنها مظلوم و دوست داشتنی اند یا محق کتک خوردن؟؟ بسیاری از روانشناسان میگویند رنج و تحقیر به راحتی از ذهن این کودکان پاک نمی شود و در بزرگسالی نیز به آنها ضربه میزند، تا به حال از خود پرسیده اید این کودکان در آینده، چگونه شخصی خواهند بود؟
فیروز نادری و پرفسور سمیعی و دکتر حسابی می شوند یا ممکن است به امثال بیجه و خفاش شب تبدیل شوند؟ البته که باید دعا کنیم روزگار آنها را بیش از این نیازارد و تا دیر نشده دستی به مهر سر آنها بکشد.
کودکان کار واقعیتی غیرقابل انکار هستند. بخشی از آنها از خانواده های محتاج و آبرومند اند و گرفتار مصیبت غم نان؛ کار میکنند تا گاهی کمک خرج خانواده باشند و گاهی هزینه اعتیاد والدینشان را پرداخت کنند؛ بخشی از کودکان کار اما، اسیر دستان مافیا و سردستهای که در اکثر مواقع بویی از انسانیت نبرده است!
اوضاع گروه دوم ناراحت کننده تر از گروه اول است، چه اینکه خانه و خانوادهای هم نیست که پناهشان باشد!
6132/518
کپی شد