عملیات بیت المقدس از جمله طولانی‌ترین عملیات‌های دوران دفاع مقدس است که در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ با رمز «یا علی ابن ابی‌طالب» به فرماندهی مشترک سپاه و ارتش و با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد؛ این عملیات طی چندین مرحله انجام شده و در نهایت در سوم خرداد ماه آزادی خرمشهر را رقم زد.

 

به گزارش ایسنا، منطقه آذربایجان شرقی، خدیجه افشردی، بانوی امدادگر تبریزی در دوران دفاع مقدس است که در 15 سالگی بین گروه اعزامی بانوان رزمنده تبریز در پشتیبانی از عملیات بیت المقدس حضور داشته است؛ به گفته افشردی، این گروه بانوان اعزامی از تبریز اولین و آخرین گروه بانوان تبریزی بودند که طی دوران دفاع مقدس به عملیات‌های جنگی اعزام می‌شدند.

 

خدیجه افشردی در خانواده‌ای مذهبی تربیت شده است، او با این‌که کوچکترین دختر خانواده بود، اما فعال و مجاهدانه در صحنه‌های مختلف انقلاب حضور داشته و جان برکف تلاش و مجاهدت کرده است. پیش از پیروزی انقلاب نیز وی و خانواده‌اش معنویت خود را حفظ کرده و درنهایت نیز در راهپیمایی‌های ضد شاهنشاهی حاضر می‌شدند؛ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز خود جوش و مجاهدانه پای در رکاب انقلابی گری گذارده و به خیل عظیم انقلابیون می‌پیوندد.

 

او با این‌که در مقطع راهنمایی تحصیل می‌کرد اما فعالیت‌های انقلابی خود را از همین زمان بصورت رسمی آغاز کرده و در گروه‌های مردمی و مدنی مشارکت می‌کند تا ریشه‌های انقلاب تنومندتر شود.

 

خدیجه افشردی در مورد فعالیت‌های انقلابی‌اش می‌گوید: در آن زمان گروهک‌های مختلفی در کشور جریان داشتند و فعالیت‌های انقلابی و فرهنگی بسیار ضروری بود تا در مقابل فعالیت‌های منحرف کننده منافقان، ماهیت حقیقی انقلاب معرفی شود.

 

وی می‌افزاید: بسیج نیز هنوز تشکیل نشده بود و ما به عنوان پیروان خط امام(ره) گروه بزرگی را تشکیل دادیم. در آن زمان، به حدی از شعور فکری رسیده بودیم که دنبال حقیقت بودیم و علی رغم سن کم مطالبه کرده و در گروه‌ها و انجمن‌های انقلابی و اجتماعی عضو می‌شدیم.

 

وی ادامه می‌دهد: در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی نیز خواهر موسی خیابانی "از رهبران مجاهدین خلق" در مدرسه ما تحصیل می‌کرد و فعالیت بسیاری داشت، او حقایق را وارونه در مدرسه منتشر می‌کرد و دانش‌آموزان را به سمت خودشان جذب می‌کرد؛ ما نیز در مقابل این فعالیت‌ها برای نشان دادن ماهیت اصیل انقلاب بر خود وطیفه می‌دیدیم که فعالیت کنیم.

 

کاملترین دوره مربی‌گری بسیج را گذراندم

افشردی بیان می‌کند: بعد از تشکیل بسیج به این گروه مردمی پیوسته و کامل‌ترین دوره بسیج "دوران مربی‌گری" را گذراندم و هرآنچه را که در دوره‌ها می‌آموختم، دفاع شخصی و ... به هم مدرسه‌ای های خود نیز آموزش می‌دادم.

 

وی می‌افزاید: سپس هسته‌های مقاومت بسیج نیز در مساجد شکل گرفت و فرماندهی یکی از نواحی بسیج به من واگذار شد، در آن زمان که انقلاب تازه پیروز شده بود و جنگ تحمیلی نیز آغاز نشده بود، اقدام به فعالیت‌های مدنی و اجتماعی کرده و به سیل‌زده‌ها و نیازمندان کمک‌های مردمی جمع‌آوری می‌کردیم.

 

با آغاز جنگ، دوره‌های امدادگری را گذراندم

وی اظهار می‌کند: زمانی که جنگ آغاز شد وارد مقطع دبیرستان شدم؛ با آغاز جنگ مسیر فعالیت هایمان عوض شد و من به دوره های امدادگری رفتم، چرا که در آن شرایط لازم بود و هرآنچه که یاد می‌گرفتم به هم مدرسه‌ای‌ها می آموختم و آنان را تشویق می کردم که یاد بگیرند. نه تنها در حوزه امدادگری بلکه فعالیت‌های پشتیبانی بسیاری از جبهه داشتیم و از جمع آوری کمک‌ها گرفته تا بسته‌بندی و توزیع بین مجروحان، در این رابطه تلاش می‌کردیم.

 

افشردی بیان می‌کند: بعد از مدتی به مدرسه باز گذشتیم، در این حین از بلندگوی مدرسه نام مرا اعلام کرده و به دفتر فراخواندند؛ آنجا بود که گفتند از بهداری سپاه تماس گرفته‌اند تا جهت پشتیبانی یکی از عملیات‌ها عازم اهواز شویم. این خبر برای من شبیه خواب بود، چرا که بارھا تقاضای رفتن به جبهه را کرده بودم و پذیرفته نشده بود، چرا که می‌گفتند باید در پشت جبهه کمک کنیم.

 

وی می‌افزاید: با شنیدن این خبر از خود بی خود شدم و به قدری خوشحال بودم که اشک از چشمانم جاری شد و حاضران در مدرسه از حالات من متعجب شدند؛ قدری نگران بودم که مبادا پدر اجازه عزیمت ندهد، چرا که خانه مهیای عروسی برادرم بود. اما در دلم نور امیدی روشن بود که پدر راضی می‌شود، چرا که برادرم که حساسیت بسیاری برما داشت نیز در خانه نبود.

 

افشردی ادامه می‌دهد: به خانه که رسیدم پنهانی ماجرا را برای پدر تعریف کردم و او شوق رفتن را در چشمانم دید؛ سپس با پدر عازم سپاه شدیم تا رضایت حضوری جهت عزیمت به جبهه را بدهد. پدرم داخل شد و من بیرون ماندم، گویا از وضعیت رفت و آمد و نحوه عزیمت پرسیده بود و خیالش راحت شده بود، بیرون که آمد پاهایش را بوسیم و گفتم "حق را بر من تمام کردی پدر جان".

 

این بانوی رزمنده خاطرنشان کرد: به خانه برگشتیم و هیچکس جز پدرم از عزیمت من به جبهه خبر نداشت. قرار بود بعد از عروسی ماجرا در خانه مطرح شود، لحظه عزیمت فرا رسید و من وسایلم را برداشتم؛ حین خروج نیز آرام و درگوشی به یکی از خوهرانم که بدرقه‌ام می‌کرد گفتم عازم جبهه می‌شوم و او بسیار شوکه و دل نگران شد، رو به من گفت:  اکنون چه موقع جبهه رفتن است مگر اوضاع را نمی بینی، جبهه رفتن مال مردھاست و برایت اتفاقی می افتد و ...، من به شوخی گفتم بادمجان بم آفت ندارد و  در نهایت خداحافظی کردم و راهی شدم.

 

کمک‌رسانی بسیاری در عملیات فتح خرمشهر نیاز بود

وی یادآور می‌شود: در این زمان مقرر بود عملیات بیت‌المقدس انجام شود و چون عملیات بزرگی بود، به نیروهای امدادی زیادی جهت حفاظت و کمک نیاز داشتند، از این‌رو قریب به ۳۰۰ بانوی امدادگر از شهرهای مختلف کشور فراخوانده شدند.

 

افشردی در مورد اعزام امدادگران به اهواز می‌گوید: اوایل اردیبهشت ماه بود و چند روز مانده به شروع عملیات، حدود ۳۵ نفر امدادگر زن از تبریز در ایستگاه قطار گردهم آمده بودند که من به لحاظ سنی کوچکتر از همه بودم، یک واگن به بانوان اختصاص داده شده و بقیه واگن‌ها نیز برای رزمندگان اسلام بود که برای پشتیبانی و حمایت از عملیات بیت المقدس عازم می‌شدند.

 

وی می‌افزاید: مردم تبریز با شنیدن رهسپاری رزمندگان و به ویژه بانوان امدادگر به جبهه، خود را به ایستگاه قطار رسانده بودند تا بدرقه کنند؛ همه سوار شدیم، پدرم نیز برای بدرقه آمده بود و از دور می‌نگریست، پشت پنجره ایستادم و با پدرم خداحافظی کردم و قوت قلبی برایم شد.

 

وی بیان می‌کند: عازم شدیم و در راه هر کدام از بانوان مشغول به وصیت نامه نویسی، خاطره نویسی یا قرائت قرآن شدند، در واگن‌های بعدی هم مجاهدان مداحی‌های آهنگران را می خواندند.

 

وضعیت اهواز بحرانی بود

افشردی ادامه داد: شهرها را یکی پس از دیگری گذراندیم و درنهایت به اهواز رسیدیم، در اهواز وضعیت بحرانی بود و کاملا منطقه جنگی؛ چرا که دشمن تا حمیدیه آمده بود و اهواز نیز هرلحظه بمباران می‌شد. عازم ورزشگاه تختی اهواز شدیم، آنجا پر بود از بانوان امدادگر و همه زودتر از ما رسیده بودند. مقرر بود این بانوان نقاهتگاه‌ را تجهیز کرده و در کنار پزشکان به مجروحان جنگی امدادرسانی کنند. چرا که چهار بیمارستان اهواز مملو از مجروح جنگی بود و نیاز بود که نقاهتگاه‌هایی تجهیز شود.

 

وی می‌گوید: این موضوعات همه نشان می‌داد که رزمندگان اسلام مهیای یک عملیات بزرگ می‌شوند، عملیاتی حساس و حیاتی که ممکن بود مجروحان زیادی درپی داشته باشد و ما تا آغاز عملیات حق تماس با خانواده را نداشتیم، چرا که گروه‌های منافقان در پی تلخ کردن کام مردم بوده و همواره دنبال راهی برای ضربه زدن به عملیات‌ها و موفقیت‌های رزمندگان بودند.

 

این بانوی امدادگر جنگ ادامه می‌دهد: به مدت یک هفته در ورزشگاه تختی ماندیم و آنجا را تجهیز کردیم. سپس با اعزامی‌های تبریز به دانشکده شهید ذاکری اهواز رفته و آنجا را نیز با ۴۰۰ تخت تجهیز کردیم. بعد از تجهیز نقاهتگاه‌ها که عملیات نیز شروع شده بود، مجروح ها پایشان به نقاهتگاه‌ها باز شد و وضعیت به گونه‌ای بود که اتوبوس اتوبوس مجروح می‌آمد. مجروحان شدید و قطع عضو را به بیمارستان منتقل کرده و مجروحان سطحی و موجی را به نقاهتخانه ها منتقل می‌کردند.


وی در ادامه افزود: خرداد ماه از راه رسید و ما از شستن لباس‌ها و پوتین‌ها گرفته تا کمک‌های درمانی همه مشغول بودیم؛ خارج از شیفت نیز به دوستانمان کمک می‌کردیم. لباسشویی بیمارستان‌ها نیز امکان شستن آن حجم لباس را نداشت، از‌این رو از پرستار گرفته تا دکتر همه و همه در هرکاری کمک می‌کردند.

 

بیشترین تلفات عملیات بیت المقدس از شلمچه بود

وی می‌گوید: بیشترین تلفات عملیات بیت المقدس از شلمچه بود و مجروحان بسیاری از آنجا می‌آمد؛ ما نیز با دل و جان کمک می‌کردیم تا مداوا شوند؛ هرگز احساس خستگی نمی‌کردیم اما منتظر بودیم پیروزی را اعلام کنند.

 

افشردی خاطرنشان کرد: در یکی از روزها برای مدیریت بهتر تغذیه گفتند قدری مراعات شود، با شنیدن این حرف، امدادگران به حدی خلوص نیت داشتند که همه روزه گرفتند؛ از مناجات‌های شبانه گرفته تا نماز شب همواره صدای مناجات به گوش می‌رسید.

 

چیزی جز زیبایی ندیدیم

وی در بخش دیگری از سخنانش یادآور می‌شود: هرچند وضعیت بحرانی بود اما چیزی جز زیبایی ندیدیم و همواره با عشق کار می‌کردیم؛ شب‌ها نیز خوابمان نمی‌برد و مشغول مناجات می‌شدیم و فضا پر از معنویت و اخلاص بود؛ تا اینکه خبر آزادسازی خرمشهر رسید و شیرینی در نقاهتگاه پخش کردند؛ لحظه بسیار شیرینی بود.  عملیات که تمام شد تا شش روز بعد نیز ماندیم تا به مجروحان رسیدگی کنیم.


دیدار امدادگران خرشمهر با امام راحل

وی می‌گوید: بعد از یک هفته ماموریت‌مان تمام شد و دیدار امام راحل را خواستار شدیم. گویا هر که از عملیات رها می‌شد به سمت جماران می‌رفت؛ ما نیز عازم دیدار امام شدیم و شوق در چشمانمان موج می‌زد.  به جماران که رسیدیم داخل محل دیدار با امام راحل شدیم، اما به حدی چشمانم از شوق اشک‌آلود بود که صحنه را تار می‌دیدم. دیدار تمام شد و ما خارج شدیم اما من راضی نمی‌شدم و می‌گفتم که اشک مجال دیدار نداد و باید دوباره برگردم. به حدی اصرار کردم که دوباره جهت دیدار امام داخل شدم. لحظه بسیار عجیبی برای من بود و آن صحنه هرگز از خاطرم خارج نمی‌شود.

 

وی در خاتمه افزود: بعد از دیدار با امام راحل، عازم تبریز شدیم، به تبریز که رسیدیم همه به استقبال آمده بودند.

 

خدیجه افشردی دوران دفاع مقدس، اکنون نیز در عرصه نبرد نرم مشغول مجاهدت بوده و مربی قرآنی است، وی می‌گوید: همواره بسیجی راه اسلام و انقلاب بوده و خواهم بود؛ در دوران دفاع مقدس اقتضای زمانه امدادرسانی بود و امروز اقتضای زمانه فرهنگ سازی و مجاهدت در عرصه‌های فرهنگی است، از این رو پای در این مسیر گذارده‌ام.


انتهای پیام
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.