صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان نقش انسانهای پاکدامن در باز سازی کشور
  • محل تهران، مدرسۀ علوی
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع نقش انسانهای پاکدامن در باز سازی کشور
  • حضار حضار: پرسنل نیروی دریایی

[بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم]

غارت دسترنج توده‏ها

شما تا حالا در خدمت طاغوت بودید. متأسفانه این جمعیتی که باید به ایران خدمت بکنند و یک ایران صحیح برای ما بسازند در خدمت کسی بودند که جدیت برای انهدام این مملکت داشت. ما پنجاه سال بود مبتلا بودیم به حکومت رضاخان و محمدرضاخان، که در این پنجاه سال دوم خیانت خیلی زیادتر شده از آن پنجاه سال اول. در این سی و هشت سال دوم که زمان ایشان بود خیانت زیادتر شد تا آن وقت. این شخص برای ما هیچ چیز نگذاشت. اینها فرار کردند؛ اموال این ملت را برداشتند و رفتند. به من نوشته بودند حالا یا در یک جایی که مجله بود یا در یک جایی که این را برای من فرستادند که یک ویلایی یک خواهر ایشان ـ کدام خواهر است، من آن را هم نمی‏دانم ـ خریده‏اند به فلان قدر. این فلان قدر هم یادم نیست؛ اینکه یادم هست این است: شش میلیون دلار خرج گلکاری! می‏فهمید؟ تصور می‏توانید بکنید؟ ما می‏توانیم بفهمیم یعنی چه؟ شش میلیون دلار، سی و هفت میلیون تومان خرج گلکاری این ویلای خانم شده! از مال کی؟ پدر ایشان که آمد کودتا کرد چه چیز داشت؟ مشتی سرباز گرسنه؛ از مال این ملت بود و از مال ماها بود دیگر. این ملت را اینها فقیر کردند و برداشتند. این مال خودش؛ این مال عائلۀ خودش که در[بانک]بود که سه بیلیون دلار بود نمی‏دانم یا تومان، سه بیلیون و چند صد[هزار]دلار آنها که اتباعشان بودند ـ آن سرلشکرها و آن ارتشبدها و آن کذا و کذا ـ آنها هم برداشتند و رفتند. شماهایی که خدمت می‏کردید به مملکت، شماها محروم! آنهایی
که آن بالا بودند و خیانت می‏کردند به این مملکت، آن بالاییها خوردند و برداشتند و رفتند.

ایستادگی پابرهنگان در برابر توپ و تانک

از حالا به بعد شما در خدمت ملت باشید. ملت خودتان را خدمت بکنید. این آب و خاک مال شماست. اینجا مال خودتان باید باشد. دست این اجانب باید کوتاه بشود. چقدر امریکا باید از این مملکت ببرد و بخورد یا انگلستان یا سایر جاها؟ ما باید یکوقت هم زنده بشویم، بیدار بشویم، ملتفت بشویم، آزادی را بگیریم. حق را باید گرفت با سرنیزه، با مسلسل باید حق را گرفت از اینها؛ خودشان که نمی‏دهند. بایستید در مقابل اینها. شما دیدید که این ملت، همین پابرهنه‏ها، ایستادند در مقابل توپ، تانک، ـ نمی‏دانم ـ مسلسل؛ ایستادند و پیش بردند کارشان را. این ابرقدرتها همه پشتیبان شاه بودند، و این مردم پابرهنه با مشت ایستادند در مقابل تانک، خون دادند و عقب زدند آنها را که دیگر نتوانست این[شاه]بماند خودش اینجا، آنها هم که رفتند.

سازندگی به دست عناصر پاکدامن

شما از این به بعد یک قدری توجه داشته باشید، رفقایتان را متوجه کنید، همقطارانتان را متوجه کنید. بگویید آقا، ما خیرِ شما را می‏خواهیم. ما فریاد می‏کنیم که باید ارتش ما مستقل باشد یعنی نوکر نباشد. این خیر شماست. یا اینکه خیر، ما باید ارتشمان تحت نظر امریکا باشد و بدتر از آن، اسرائیل؟! باید اینها اصلاح بشوند. باید همه‏تان دست به دست هم بدهید و این کارها را اصلاح بکنید، درست بکنید مملکت را باید بسازید از سر. اینها خراب کردند و رفتند، و حالا باید بسازیم. اینها آن کاری که کردند قبرستانهای ما را خوب آباد کردند! جوانهای ما را همه زیر خاک کردند و رفتند. ما حالا باید بنشینیم و بسازیم و همه دست به هم بدهیم. اینهایی که در ارتشند و پاکدامنند ارتش را بسازند؛ آنهایی که بیرونند، در اداراتند و پاکانند، ادارات را درست کنند. مردم بازار را درست کنند، زراعت را درست کنند. اینها بکلی کشاورزی ما را از بین بردند؛ شما می‏دانید که
ایران یک جایی بود که صادر می‏کرد، حالا برای همه چیز دستش به دنبالِ یا امریکاست یا جای دیگر. ان‏شاءاللّه‏ خدا همه‏تان را حفظ کند. موفق باشید، مؤید باشید ان‏شاءاللّه‏.

گفتگوی برخی از پرسنل نیروی دریایی با امام

[یکی از حضار: می‏بخشید، البته می‏دانیم که خسته هستید، نمی‏خواهیم مزاحمتان شویم اما راجع به ارتش مطالبی داریم؛ می‏خواستیم به عرضتان برسانیم که اینکه شما فرمودید در خدمت طاغوت بودید، اگر خداوند قبولمان کند با وجود اینکه بنده به سهم خودم 25 سال توی ارتش بودم و لباس خدمت طاغوتی به تن داشتم، اگر مورد قبول خداوند باشد، خیانت نکرده‏ام.]

امام: «در خدمت» معنایش این است که در جایی بودید که طاغوت[با آنجا]سر و کار داشت و الاّ البته من می‏دانم که در جمع ارتش ما مردم محترم هستند، مردم متعهد هستند، مردم صحیح هستند، پاکدامن هستند. ما دلمان به همین ارتش خوش هست که پاکدامنها زیادند. و ان‏شاءاللّه‏ اصلاح می‏شود مملکت ما به واسطۀ همینها. اینکه گفتم همه در خدمت طاغوت بودید، یعنی در یک جایی بودید که طاغوت با شما سر و کار داشت؛ نه اینکه شما هم خدمتگزار بودید. ان‏شاءاللّه‏ موفق باشید.

[همان برادر ارتشی خطاب به امام: یک موضوع دیگر اجازه بدهید به عرضتان برسانم و آن اینکه الآن خیلی انتظار تشریف فرمایی شما را به قم دارند و منتظر هستند که شما تشریف ببرید آنجا. و معتقدند که راحت می‏شوند که آقا می‏روند قم؛ دیگر از این دردسرها راحت می‏شوند!]

امام: نه! بگویید که من تا شما را راحت نکنم نمی‏روم. نه، نه ان‏شاءاللّه‏!

[یکی دیگر از برادران ارتشی: قم را می‏توانند خیلی زود محاصره‏اش کنند و خیلی راحت ارتباط را قطع کنند.]

امام: نخیر، این را خاطر جمع باشید. من اهل قم و اهل تهران و اهل جایی[نیستم]! من اهل ایرانم. من در ایران هستم و با همۀ ایرانی‏ها رفیقم.

[یکی از ارتشیان: خداوند توفیقتان بدهد و طول عمر به شما بدهد که بتوانید ما و این ملت را از شرّ این خونخوارها نجات بدهید.]

امام:محتاجیم‏به کمک همه.همه کمک کنید.ان‏شاءاللّه‏ موفق باشید؛خداحفظتان کند.