صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان تبیین انگیزه‏ها و اهداف قیام
  • محل پاریس، نوفل‏لوشاتو
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع تبیین انگیزه‏ها و اهداف قیام
  • حضار حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

اعوذ باللّه‏ من الشیطان الرجیم

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

سقوط سلطنت، خواستۀ ملت و رهبر

این چند مطلبی که مردم ایران همه خواستار هستند، و ما هم که یک فردی از این افراد هستیم ما هم خواستار هستیم، اشکالاتی بر هر یک از این امور گاهی می‏شود. یک امری که همۀ مردم می‏گویند این است که ما این سلسلۀ پهلوی را نمی‏خواهیم. همۀ مردم. الآن شما در کوهستانهای ایران هم بروید یا در شهرستانها همین مطالب هست که ما این را نمی‏خواهیم. گاهی تعبیر از شاه می‏کنند، گاهی تعبیر به سلسله می‏کنند که ما این سلسله را نمی‏خواهیم. این یک خواست ملت ایران است؛ البته به استثنای آنهایی که نوکر هستند و نوکر امریکا هستند یا نوکر شاه هستند و از او ارتزاق بکنند که اینها حسابشان از حساب ملت جداست. ملت ایران، آنکه ملت است و بازارهای ایران را پر کرده و مزارع ایران را پر کرده و صنعتهای ایران را به دست دارد، آنها صدایشان این است که ما نمی‏خواهیم این سلسله را. این یک اصل بود که ما هم همیشه صحبتش را داشتیم. و در این اصل هیچ ابهامی نیست که کسی بگوید که مرادِ ... مردم چیست یا مراد فلانی چیست؟ هیچ ابهامی ندارد. صریح در این است که ما سلسلۀ پهلوی را که اولش رضا شاه بوده و حالا نوبت محمدرضا شاه است و اگر خدای نخواسته برقرار بماند بعدش نوبت رضا پهلوی است، ما اینها را نمی‏خواهیم. این هیچ ابهامی ندارد تا محتاج به شرح باشد. و اگر کسی غیر از این بگوید، غیر خواست ملت ایران است؛ غیر خواست من هم که یکی از افراد ملت ایران
هستم
[می‏باشد].

شعارهای مرموز لیبرالیستی

و کسی بگوید که ما قانون اساسی را می‏خواهیم، ما انتخابات آزاد می‏خواهیم، ما حکومت مردم بر مردم می‏خواهیم، هر کس این[حرف]را بزند، غیر از این مطلبی است که ما می‏گوییم. آن یک مسئله یا ابهام‏دار است یا خیر، مقصود این است که باید این سلسله باشند؛ قانون اساسی باید باشد. قانون اساسی معنایش این است که این سلسله باید باشند؛ و انتخابات آزاد هم معنایش این است که امر انتخابات با شاه است که او امر به اجرای انتخابات بکند و این برخلاف آن چیزی است که ما می‏گوییم. ما می‏گوییم ما اینها را نمی‏خواهیم. هیچ ابهامی ندارد. آنکه می‏گوید که ما قانون اساسی را می‏خواهیم، آن لابد می‏گوید که ما اینها را می‏خواهیم. پس مابین این دو تا قول هیچ سازشی نیست که کسی بگوید این دو تا قول یک مطلب را می‏گوید؛ نه، این دو تا مطلب است. مطلب ملت ایران هم، ما از مردم باید بفهمیم که ملت چه می‏گویند، و همه دیدید که ملت در این تظاهراتی که کردند در شهرها، الآن هم تظاهراتی که می‏کنند در همۀ شهرها، آنکه فریاد می‏زنند همین فریاد است که ما این سلسله را نمی‏خواهیم. گاهی هم[می‏گویند]ما شاه را نمی‏خواهیم. بنابراین ابهام در این اصل هیچ نیست.

پاسخی به یاوه‏سراییها

بله، اشکالاتی شاه کرده است به این حرف و به تَبَع او هم[پیوسته]این اشکالات را گاهی اشخاص می‏کنند و گاهی هم کاغذ از ایران بعضِ از کسانی که با همین دستگاه مربوطند و میل دارند که این دستگاه محفوظ بماند و میل هم دارند که بعضیهایشان خودشان بیایند در دستگاه و یک وزارتی، نخست‏وزیری‏ای، یک[مقامی]بگیرند! گاهی آنها هم یک کاغذهایی نوشته‏اند و همین حرفی که شاه مکرر می‏زند همین را تکرار کرده‏اند؛ در عبارت بعضی از اشخاص محترم هم همین اشکال استشعار می‏شود و آن این است که شاه می‏گوید که اگر من بروم استقلال مملکت به هم می‏خورد! آنکه
استقلال مملکت را حفظ کرده است آن عبارت از من است که حفظ کرده است! گاهی تعبیر به اینطور می‏شود. گاهی تعبیر می‏شود به اینکه اگر من بروم این مملکت تجزیه می‏شود: یک مقداری‏اش را روسها می‏برند، یک مقداری‏اش را انگلیسها می‏برند، و ایران می‏شود ایرانستان! نظیرِ ـ مثلاً ـ ازبکستان؛ که یک چیزی می‏شود از، یک تکه‏ای می‏شود از یک مملکت دیگری. و بنابراین باید من باشم تا استقلال ایران محفوظ بماند و ایران تکه تکه نشود! گاهی هم می‏گوید چهار قسمت! خود ایشان می‏فرمایند! چهار قسمت می‏شود ایران: خوب، یک قسمتش را لابد شوروی و یک قسمتش هم امریکا، یک قسمتش هم انگلستان و یک قسمت هم ـ مثلاً ـ برای خود ایران باقی می‏ماند! تهرانش مال خود ایران؛ دیگر از آن طرف، به آن طرف، هر کدام مال یک طایفه‏ای می‏شود! این اشکالاتی است ... به اصل اول که ما می‏گوییم که نباید این سلسله باشد. آنها می‏گویند که بسیار خوب همۀ این حرفها درست ـ که البته چیزهای دیگر هم گفته‏اند که من مکرر در صحبتهایم گفته‏ام.

این مطلب که اگر ایشان نباشد استقلال مملکت به هم می‏خورد، این مردم دارند همین مطلب را می‏گویند. می‏گویند که با بودن شما استقلال نیست! باید ما حساب بکنیم که ببینیم استقلال یک مملکت عبارت از چیست، بعد ببینیم که آیا با بودن ایشان استقلال هست، و اگر نباشد به هم می‏خورد؟ یا با بودن ایشان استقلال نیست، و اگر برود استقلال پیدا می‏شود؟ الآن کدام دستگاه اساسی دولت ایران استقلال دارد؟

نگاهی به ارتش ایران

خوب، مهمتر از همه، که ایشان خیلی به آن ـ مثلاً ـ می‏نازند، قضیۀ ارتش است که یک ارتشی است که گاهی ایشان تعبیر می‏کند که دیگر ما در مقابل همۀ ممالک و ابرقدرتها خودمان قدرتِ[فائقه]هستیم! و اینکه یکی از[قدرت]هایی که در یک مملکتی هست و باید مستقل باشد و دنبالۀ غیر نباشد و دست غیر در آن نباشد عبارت از ارتش است. استقلال ارتش به این است که ارتش در تحت نظام خود مملکت باشد و
اجانب و کسانی که خارج از مملکت هستند در آن دخالت نداشته باشند، پیوند به آنها نباشد. مستقل مقابل این است که پیوند به یک جای دیگری باشد، تحت نفوذ یک قدرت دیگری باشد.
[آیا]ارتش ما مستقل است؟ یعنی تحت نفوذ نیست؟! یا ارتش ما را الآن به قولی چهل وپنج هزار مستشار امریکایی در ایران دارد اداره می‏کند. الآن ما یک ارتشی داریم که همه تحت فرمان حکومت ایران باشند؟! ما حالا یک حکومت مستقلی[فرضاً داریم]، ما فرض می‏کنیم خود حکومت یک حکومتی است که اداره‏اش مستقل است، می‏خواهیم حالا ارتشش را حساب بکنیم. ارتش ایران جوری است که مال خود ایران است و برای خود ایران است و برای این ملت است و خدمتگزار این ملت است؟! ارتش مال ملت است؛ یک ارتشی است برای حفاظت مملکت و برای خدمت به ملت؛ چنانکه هر حکومتی در هر مملکتی باشد خدمتگزار ملت است و از ملت؛ خوب ما این ارتش ایران را حساب می‏کنیم ببینیم که یک ارتش مستقلی است و ارتش ملی است و برای ملت است و به نفع ملت است، یا یک ارتش بستۀ به غیر است و در خدمت غیر است و بر خلاف مصلحت مملکت و ملت است.

غارت ذخایر

این نفتی که از ما دارد می‏رود، به هدر می‏رود؛ و دیگر این را همه کس می‏داند که این نفت زیادتر از آن اندازه‏ای که احتیاج خود مملکت است خارج می‏شود و می‏رود به جیب امریکا و سایر کسانی که می‏برند، و در مقابلش هم امریکا آنچه به ما می‏دهد عبارت از اسلحه است! به قول خودشان هجده بیلیون دلار اسلحه! این اسلحه‏هایی که ما اصلاً نمی‏توانیم استعمال کنیم و نمی‏فهمند در ایران که این چیست، باید چه جور کرد تا کار بکند؛ و حتماً باید مستشارهای امریکایی باشند تا بتوانند این کار را انجام بدهند. این اسلحه آمده است به ایران، نه برای مصلحت ایران بلکه برای پایگاه درست کردن برای امریکا؛ منتها آن عوضی که امریکا به ما می‏دهد در مقابل این، پایگاه است که نفتمان را ببرد! هم نفت ما را می‏برد و هم آن چیزی که در مقابلش به ما می‏دهد این است که پایگاه
برای خودش درست می‏کند! یعنی اگر ابتدائاً امریکا می‏گفت که من خیال دارم پایگاهی در ایران درست کنم در مقابل شوروی، آن ایستاده بود در مقابلش و می‏گفت غلط نکن! این را با این صورت که نفت می‏برد و می‏خواهد مملکتش یک مملکت قدرتمند باشد، از این جهت هجده بیلیون دلار تاکنون در مقابل نفتْ ایشان اسلحه خریده است، به حَسَب آنطوری که کارتر گفته‏اند، و این هجده بیلیون دلاری که اسلحه خریده‏اند و اسلحه‏هایی که ما نمی‏توانیم، ایران نمی‏توانند استعمال کنند جز برای این است که اینها می‏خواستند یک پایگاههایی درست کنند، با این صورت درست کردند؟ الآن هم در کوهستانهای ایران، پایگاههای آنها، پایگاههای زیرزمینی‏شان موجود است.

سران ارتش ایران در خدمت امریکا

این نفت ما را که کارگرهایش دست از کار برداشتند و گفتند نمی‏خواهیم نفتمان را بدهیم، کی فشار آورد به این کارگر که باید سرِ کار باشید و چرا فشار آورد؟ چرا با سرنیزه می‏خواهند وادار کنند؟ یعنی ارتش. چرا این ارتش با سرنیزه می‏خواهد وادار کند به اینکه این کارگرها سرِ کار بروند؟ این کارگرها سر کار بروند و این نفت را و این طلای سیاه را جریان بدهند برای ممالک دیگر، برای امریکا! برای اینکه ارتشْ ارتش ما نیست! ارتش استقلال ندارد. اگر ارتش استقلال داشت، نمی‏شود ما بگوییم که ارتش مستقل خودش پیش خود می‏خواهد به امریکا نفت برساند. ارتش یک ارتش وابسته به امریکاست و تحت فرمان مستشارهای امریکایی هست، از این جهت می‏خواهند که همین ارتش را استعمال می‏کنند برخلاف آن چیزی که ملت می‏خواهد. ملت می‏گوید نفت مال خودمان، ارتش می‏گوید نفت مال امریکا!

عمل ارتش این است که با سرنیزه، الآن در آبادان و آنجا با سرنیزه مردم را می‏خواهند وادار کنند و کارگرهای شرکت نفت را می‏خواهند وادار کنند به اینکه مشغول بشوند برای نفت که نفت را صادر بکنند. این کار کاری است که ارتش الآن دارد به ملت ایران، خیانتی است که دارد به ملت ایران[می‏کند]، به دست ارتش یعنی بزرگهای ارتش این خیانت را
به مملکت ایران دارند می‏کنند. آنها هم تحت نظارت کس دیگری هستند و خود امریکاست که در اینجا این کار را دارد انجام می‏دهد. پس شما می‏گویی، ادعا می‏کنی که اگر من بروم استقلال ایران از دست می‏رود،
[1]یعنی اگر من بروم دیگر ارتش همچو نیست که تحت فرمان امریکا باشد و مردم را وادار کند که ـ یعنی کارگرها را ـ وادار کند که نفت را بدهید. حالا وادار می‏کنند کارگرها را که نفت را به امریکا باید جاری بکنید و از جیب ملت ایران در هر روز چقدر نفت بیرون بکنید، بدون اینکه به این ملت ایران نفعی برسد.

این همین طوری این اموال ایران دارد از بین می‏رود. و یک مقداری از آن توی جیب شاه و این شصت هزار نفری که می‏گویند که اَتْباعِ خورندۀ این قضیه هستند؛[2]یک مقدار زیادترش هم توی جیب امریکا و انگلستان؛ و گازش هم[به]شوروی می‏رود. و حالا مردم می‏خواهند ندهند این را، ارتش می‏گوید بدهید. ارتش اگر مستقل بود نمی‏گفت بدهید؛ چون وابسته است می‏گوید بدهید. پس ما ارتشمان، که یکی از اموری است که باید به او بگوییم، یعنی ایشان می‏گوید همیشه که ما استقلال داریم، استقلال داریم، و ارتش داریم و ارتش داریم، ارتش ما به این صورت است. الآن وضع ارتش ما این است. این ارتش ما در خدمت خلق است؟! در خدمت مردم است و ملت است؟! یا اینکه بر ضد ملت است؟ ملت کی هستند؟ ملت همین بازاری و همین ـ عرض می‏کنم که ـ زارع و همین کشاورز و همین صنعتکار و همین اداری و همین[دانشجو]است؛ اینها که همه ایستاده‏اند و می‏گویند ما نمی‏خواهیم.

اعتصاب سراسری در ایران

ادارات دولتی یکی پس از دیگری اعتصاب می‏کنند و فریاد می‏زنند که نمی‏خواهیم سر این کارها برویم که نفعش به دیگران برسد؛ ما کارها را رها می‏کنیم. دانشگاه ما الآن
تعطیل است، دانشگاههای ما تعطیل است، مدارس علمی ما الآن همه تعطیل است، همۀ بساط الآن معطل است. تمام قشرهای ایران، هر جا بروی، دست روی هر کدام بگذاری، تعطیل است الآن. این تعطیلات، آنها روی چه مقصد تعطیل کردند و اینها روی چه مقصد می‏شکنند آن تعطیلات را؟ مردم که تعطیلات را و اعتصابات را می‏کنند، روی چه مقصد اعتصاب می‏کنند؟ باید دید که چه می‏گویند؛ خواسته‏هایشان چیست. خواسته‏هایشان یکی این است که ما نمی‏خواهیم این سلسله را. این یکی از خواسته‏هاست که حتی در
[شرکت]نفت همین یکی از خواسته‏هایشان بود که ما شاه نمی‏خواهیم؛ این شاهی که به ما اینقدر دارد خیانت می‏کند. و ما وجدانی‏مان است که داریم چقدر نفت خارج می‏کنیم به ممالک دیگر.

کوشش سران ارتش برای شکستن اعتصاب مردم

ملت قیام کرده است که استقلال و آزادی بگیرد، ارتش قیام کرده است که نگذارد استقلال، ... و آزادی![به دست آید]ارتش اگر یک ارتش در خدمت مردم بود، یک ارتش مستقل بود، که ارتش بود برای ایران و تحت فرمان یک ملت ـ ملتی بود ـ و ملتی که همه چیز باید در دست او باشد، ارتش هم تحت فرمان او بود، استقلال داشت این ارتش. در مقابل ملت نمی‏ایستاد؛ که یک ملت اعتصاب می‏کند، ارتش اعتصاب را می‏خواهد بشکند. رؤسای ارتش فرمان می‏دهند و ـ عرض می‏کنم که ـ نخست‏وزیر ارتشی فرمان می‏دهد، و اینها هم می‏ریزند می‏زنند می‏کشند[سرکوب]می‏کنند که اعتصابات را بشکنند! اعتصاب مردم روی این است که ما استقلال می‏خواهیم، ما آزادی می‏خواهیم، ما حکومت اسلام می‏خواهیم. آنکه اعتصابات را می‏شکند، این در مقابل این خواست ملت است که او می‏گوید آزادی می‏خواهیم، آن می‏گوید نه نباید آزادی بشود! مقابلش است دیگر. اگر آن هم با ملت هم صدا بود که دیگر نمی‏آمد بشکند این اعتصاب را. این اعتصابات را که می‏شکنند برای این است که مخالفند با این خواست ملت. خواست ملت استقلال است، اینها با آن مخالفند.

فرماندۀ ارتش، شاه یا کارتر!؟

ارتشِ خودِ مملکت با استقلال مخالف است! ارتش خود مملکت هم فرماندۀ اولش عبارت از شاه است به حَسَب قواعد ارتشی، و به حَسَب واقع فرماندهش عبارت از کارتر است! واقع مسئله این است. با مستشارهایی که حالا آمده‏اند ما استقلال داریم؟ مگر استقلال با یک لفظ درست می‏شود؟ عرض کردم که الفاظ در زمان ما معانی خودش را از دست داده است اصلاً. الفاظ خیلی الفاظ خوشگلی است، خیلی بَزک کرده است، لکن محتوا ندارد! لفظ «استقلال»، محتوا ندارد. ما استقلال داریم! اگر من بروم استقلال مملکت از دست می‏رود! مملکت تجزیه می‏شود! آن مردک[3]هم می‏گوید که از باب اینکه آزادی تندی به مردم داده، سریع آزادی داده است، از این جهت صدای مردم در آمده! اصلاً الفاظ معنای خودش را از دست داده. لفظ یک لفظی است، معنا معلوم نیست این باشد! یک چیز دیگر معنایش است! ما استقلال داریم؟! هر جایش را دست بگذاری استقلال نداریم، وابسته‏ایم. این ارتش که در رأس همۀ[قدرت]هاست نسبت به مقاصد شاه و همیشه به این ارتش می‏نازد، این ارتشش که اینطور است نه در خدمت مردم[و]، ملت است، و در خدمت امریکاست؛ برای اینکه منافع او را[تأمین کند]می‏کُشد ملت خودش را که منافع او ... تحقق پیدا بکند!

فرهنگ وابسته

خوب، می‏آییم سراغ فرهنگ[آیا]یک فرهنگ مستقل ما داریم؟ فرهنگی که دخالت غیر در او نباشد؟ یک دانشگاههایی که مستقل باشد و خودش فکر کند؟ تحت فرمان خود رئیسهای دانشگاه باشد؟ ما همچو چیزی داریم؟ ما همچو فرهنگی خواب دیدیم؟ از آن وقتی که فرهنگ[پدید آمده است]از اول مشروطه تا حالا،[آیا]ما یک فرهنگی که فرهنگ صحیحی باشد داشتیم؟ یا یک فرهنگ وابسته بوده؟ یعنی فرهنگی بوده است که دیگران برای ما درست کردند! دلیل این است که اگر لوزۀ یک شاهزادۀ
زهرماری ورم بکند و مرض لوزه پیدا کند، از امریکا و اروپا برایش طبیب می‏آورند یا می‏برند آنجا! اگر ما یک فرهنگ صحیحی داشتیم، ... اگر دانشگاه مستقل صحیح داشتیم، طبیب صحیح مستقل داشتیم. ما یک اسفالت وقتی که می‏خواهیم درست بکنیم، دستمان را دراز می‏کنیم که از یک جای دیگر بیایند برای ما اسفالت کنند، زمینهایمان را! آن هم با آن فضاحتها! محیرالعقول است قضیۀ اسفالتهای ایران و قضیۀ آن افراط‏کاریهایی که در آنجا می‏شود و از بین بردن مال ملت به اسم اسفالت کردن یک جاده‏ای! ما اسفالتمان هم... ما یک بنا می‏خواهیم، یک مریضخانه می‏خواهیم درست کنیم، باید حتماً از خارج بیاید یک کسی نقشه بدهد برایش که چه جوری درست بکنیم! اگر ما فرهنگی داشتیم ـ الآن بیشتر از هفتاد سال است که ما مدارس جدید داریم از آن وقتی که «دارالفنون» درست شده است، و چقدر سالهاست که ما دانشگاه داریم ـ اگر این دانشگاهها یک دانشگاههایی بود که به نفع این ملت بود، یعنی این جوانهای ما را گذاشته بودند درست تحصیل کرده بودند، برنامه برنامۀ استعماری اگر نبود، آدم درست شده بود حالا. حالا جوانهای ما جوانهایی بودند که در مقابل دولت می‏ایستادند. اگر ما یک دانشگاه مستقل داشتیم، کار مملکت ما نمی‏رسید به اینجایی که هر جایش دست بگذاری خراب است.

جلوگیری از رشد علمی جوانان

این نیروی مهم مملکت ما، که عبارت از نیروی جوان است، این را از بین بردند. دیگر این نیروها را همه را به هدر داده‏اند. این جوانهایی که در خارج آمدند در همین قضیۀ نیروی اتمی و انرژیِ ـ نمی‏دانم ـ کذا، اینجاکار می‏کنند در خارج، اینها پیش من آمدند، دو دسته‏شان آمد ـ یک دسته‏شان هم زیاد بود جمعیتشان آمدند ـ یک دسته‏شان می‏گفتند که، همه در این متفق بودند که این کار، کار لغوی است که دارند می‏کنند! کار بیخودی است برای اینکه این معنا را می‏گویند درست می‏کنیم برای اینکه اگر نفت باشد کذا؛ بعد از این، نفت تا بیست سال دیگر فرض کنید هست، تا بیست سال دیگر اینها دیگر
نیست. اصلاً این کار، کار غلطی است. و مهم آن است که اینها می‏گفتند به اینکه ما را نمی‏گذارند تحصیل کنیم! ما را در یک حد پایین نگه داشته‏اند، نمی‏گذارند بالا برویم. تحصیلات ما در ایران زیادتر از این مقداری است که حالا اینجا
[به]ما[تعلیم]می‏کنند! ما را آورده‏اند اینجا در یک سطح پایینی نگه داشته‏اند برای اینکه ترقی نکنیم. نمی‏گذارند جوانهای ما تحصیل بکنند. در داخل ایران و دانشگاههای ایران نمی‏گذارند که[رشد کنند]یعنی برنامه یکجور برنامه‏ای است که اینها را در یک حد معینی نگه دارند. برنامۀ استعماری است. یک فرهنگ وابسته ما داریم. ما یک فرهنگ مستقل نداریم.[با]این فرهنگ وابسته به دولتهای استعماری می‏خواهند که[نسل جوان]را همین طور عقب‏مانده نگه دارند. آن آقا که می‏گوید که من[به]«دروازۀ تمدن بزرگ»[رسیده‏ام]! به دست این آقا این جوانهای ما الآن در مرتبۀ پایین قرار گرفته‏اند و هیچ نمی‏گذارند اینها ترقی بکنند.

این هم فرهنگ ما که فرهنگ استعماری و عقب نگه داشته شده[است]که نگذارند جلو برود. نه طبیب یک طبیبِ تام و تمامی باشد، نه یک مهندس درستی از کار در آید، یا ـ نمی‏دانم ـ نه یک[متخصص]دیگری. تمام اینها را. اصلاً مملکت را از حیث قوۀ نیروی جوان فلج کرده‏اند. الآن ما نیروی جوان نداریم.

فاسد کردن نیروی انسانی

این فرهنگ ما، جزء فرهنگ ما که الآن خیلی رواج دارد، این فسادهایی که در ایران هست، اینها را جزء فرهنگ حساب می‏کنند! سینماها جزء فرهنگ است! اینها از تَبَعات فرهنگ است! کدام سینماها؟ همینهایی که همۀ جوانها، نیروی جوان ما را از بین برده است؛ یعنی جوری‏اش کرده، یک همچو فلجش کرده که ... هر چه واقع بشود به نظر او چیزی نیست! او مشغول عیش و عشرتش باشد کافی است! اینطور دارند درست می‏کنند. ریشۀ این مملکت را اینها از بین بردند و دارند می‏برند. هر مملکتی به نیروی انسانی‏اش[بسته]است. اگر نیروی انسانی در کار نباشد، مملکت دیگر مملکت نیست. اینها نیروی
انسانی را دارند از بین می‏برند. همه جا نیروی انسانی از بین رفته است و خشکیده تقریباً. پس ایشان اگر بروند استقلال فرهنگی از بین می‏رود! کدام استقلال داریم که از بین برود؟ حالا شما بروید استقلال می‏رود، این چه جور می‏شود دیگر، مملکت ما چه می‏شود، استقلالش از بین می‏رود! و ما استقلال می‏خواهیم.

وابستگی همه جانبه

درد مملکت ما این است که استقلال ندارد. نه استقلال فرهنگ دارد، نه استقلال ارتش دارد، نه استقلال اقتصاد دارد. اقتصادش وابسته است. یک کار صحیح نمی‏کنند اینها. یک اقتصاد وابسته‏ای که مونتاژ است ـ به اصطلاحشان ـ باید از خارج بیاورند بخرند؛ ما مصرف[کننده]هستیم. بیاوریم مصرف کنیم. همین ... جفت کنیم اینجا، یک مملکت مصرفی هستیم. یک زراعتی این ایران داشت، یک زراعت و کشاورزی ایران داشت که محتاج نبود به خارج؛ یعنی صادر می‏کرد، صادرکننده بود. یعنی یک مملکت یک ناحیۀ آذربایجانش ممکن بود ایران را اداره بکند، یک ناحیۀ خراسانش یا فارسش ممکن بود که ایران را اداره بکند؛ حالا رسیده به آنجایی که خود اینها در حساب می‏گویند که سی روز یا سی و سه روز ... برای مملکتمان[غذا]داریم، باقی‏اش را باید دستمان را دراز کنیم به غیر.

ایران میدان چپاولگران

تمام این جهاتی که این مملکت ما ممکن‏الاستفاده بوده تمامش را به غیر داده‏اند. «ملی» کرده‏اند مراتع را! اینهایی که من عرض می‏کنم، به من اشخاص با سند نوشته‏اند. من الآن پیشم نیست این[نوشته‏ها]مع‏الأسف، به نجف فرستاده بودند، آنجا هست ـ حالا گم شده یا[امحا]شده نمی‏دانم ـ که بهترین مراتع، مرتعِ یک طرفی بود، که نوشته بود مراتع کجا، بهترین مراتع که وقتی کارشناسهای انگلستان آمدند اینجا گفتند که بهترین مراتعْ مرتعِ فلان جای ایران است که در آن همه[گونه]دامداری می‏شود کرد؛ و این را به ملکۀ انگلستان و یک دستۀ دیگری دادند! این مراتع[را]. جنگلهای ما «ملی» شده؛
جنگل هم دادند به یک دستۀ دیگر! اصلاً ... همین طور ریخته‏اند سر این سفره و همه دارند می‏چاپند! یک قدری از آن هم به جیب ایشان می‏رود و برای حفظ ایشان است. اینکه می‏بینید که از هر گوشۀ
[جهان]صدا در می‏آید به اینکه ما طرفدار[شاه]هستیم، عاشق چشم و ابروی کسی نیستند آنها! آنها نفت ما را می‏خواهند! بهتر از این[شاه]کسی نیست که نفت ما را به آنها بدهد. اینها می‏خواهند که مملکتی به اسم «اصلاحات ارضی» یک بازار بشود برای امریکا! امریکا گندمهایش را می‏ریخت دور، توی دریا می‏ریخت، حالا بهتر از این چی که بدهد به ایران و از آن نفت بگیرد، از آن پول بگیرد.

یک مملکت دامداری‏اش را بکلی از ... از بین بردند، زراعتش را بکلی از بین بردند؛ مراتعش را به غیر دادند. همه چیز آن را از بین بردند، و الآن شما برای همه چیز محتاجید. اگر یکوقت جلویش را بگیرند، مملکت ایران بعد از سی و سه روز دیگر باید همه گرسنه بمانند. این مملکتی است که اگر ایشان نباشد دنیا به هم می‏خورد! مملکت دیگر مملکت نیست! ما مملکت که می‏خواهیم.[شاه می‏گوید]پس بگذارید من باشم که این مملکت باشد! در این نطق چند روز پیش از این گفت که بیایید همه فکر کنیم برای مملکت![خندۀ حضار]ما هم همین را[می‏گوییم]. همۀ ملت روی همین فکر است که دادشان بلند است. مردم به فکر مملکتشان نبوده‏اند، حالا افتاده‏اند به فکر مملکتشان. حالا دارند فکر می‏کنند برای مملکت که دادشان بلند شده است که آقا چرا، چه خبر است اینقدر می‏خورید؟! ورم کرده‏اند خدا می‏داند! نمی‏دانید اینها چه جور می‏چاپند! ما هم نمی‏دانیم، شما هم نمی‏دانید، بعدها اینها کشف می‏شود که چه کردند به روزگار این ملت و این مملکت.

استقلال بر باد رفته

ما چه چیز داریم؟ چه استقلالی داریم که اگر شما نباشید استقلالمان می‏رود؟ استقلال فرهنگی داریم که برود از دستمان؟ استقلالِ ـ نمی‏دانم ـ اقتصادی داریم که از دستمان برود؟ استقلال ارتشی داریم که از دستمان[برود؟]چه استقلالی داریم که شما اگر نباشی
آن استقلال از دست ما می‏رود؟ حالا شما برو، ما امتحان کنیم ببینیم!
[خندۀ حضار]این منطق اینهاست برای همان حرف اولی که ما عرض کردیم که ملت ایران خواهانش هستند که رفتن ایشان است. خواهانند مردم. این هم[جواب]اشکالش به اینکه اگر من[بروم استقلال از دست می‏رود].

خود این[شاه]که همیشه از این حرفها می‏زند! حالا یک دستۀ دیگری هم هستند که می‏خواهند این را نگه دارند. دیگر حالا چه مقاصدی آنها دارند! خوب، بعضی از آنها معلوم است: دلشان می‏خواهد وزیری بشوند و[وکیلی]بشوند و می‏بینند که ملت اگر روی کار بیایند آنها دیگر باید بروند سراغ کارشان، از این جهت آنها هم دست و پا می‏زنند به اینکه بلکه نگهش دارند. و این ملت دیگر زیر بار اینها ان شاءاللّه‏ نمی‏رود[ان شاءاللّه‏ حضار].

چیرگی مشت بر سرنیزه

و این را بدانید که سرنیزه نمی‏تواند حکومت کند. یکوقت این است که مردم بیدار نشده‏اند و خوابند همه منزلشان، و هر کس مشغول کار خودش است، آن وقت بله؛ سرنیزه هم لازم ندارد؛ همان بدون سرنیزه، همان با ارعاب، همان با چند تا ستاره که[سرشانه]باشد، مردم می‏ترسند. یکوقت تحول پیدا شده، و[شرایط]حالا شده؛ حالا یک نمونه است؛ یعنی شما در طول تاریخ در هر جا نگاه کنید مثل این نمونه ـ مثل ایران[امروز]ـ پیدا نمی‏کنید. در تاریخ ایران که نیست، در تاریخهای دیگر هم معلوم نیست پیدا بکنید که مملکتی ملتش یکجور بودند، در یک مدت کوتاهی شدند یکجور دیگری. اصلاً عکس آن شده‏اند. یک روز بود که چهارم آبان را ابداً ممکن نبود که تخلف کنند از اینکه بیرق بزنند؛ میل باطنی نبود؛ نه اینکه برای خاطرِ ـ مثلاً ـ میل باطنی‏شان این کار را می‏کردند لکن پاسبان می‏گفت دیگر! با پاسبان که نمی‏شود درافتاد! اینطور بود مسئله. در ظرف مدتی این ملت تبدیل شد به یک ملت دیگری. حالا یک ملت دیگری شد که بچۀ کوچک و پیرمردش هر دو فریاد می‏کنند، توی خیابانها، داد
می‏زنند به اینکه مرگ بر ... شاه و بر این سلطنت پهلوی. این تبدیل الآن شده است. یعنی یک مملکت سر تا پایش عوض شده است؛ یکوقت یکجوری بوده، حالا شده یک چیز دیگر. این را نمی‏شود با سرنیزه خاموشش کرد. سرنیزه همچو قدرتی ندارد و لهذا ما دیدیم حکومت نظامی کردند، باید دو نفر بیشتر، به حَسَب حکومت نظامی و اعلام حکومت نظامی از دو نفر بیشتر نباید با هم باشند، مردم هم گوش کردند به این حرف! پنجاه هزار
[خندۀ حضار]، صد هزار، دویست هزار، سیصد هزار هر گوشۀ مملکت[راه افتادند]همان‏جایی که حکومت نظامی بود! بعد از آن، حکومت نظامی را بالاترش کردند ـ اگر بالاتری داشت ـ و نخست‏وزیرِ نظامی آوردند و دولت شد دولتِ نظامی، باز همان مسئله است. دیگر نظامی را مردم دیدند و سنجیدند و شکستند نظامی را. قدرت ملت ـ یعنی قدرت مشت بر تانک غلبه کرد. قدرت دین، قدرت ایمان غلبه کرد بر تانک و توپ. این قدرتْ قدرتِ الهی است. قدرت الهی با همین مشتها غلبه کرد بر تانکها و بر توپها و بر مسلسلها و اینها. و لهذا نظامی‏اش، حکومت نظامی‏اش شکست و دولت نظامی آمد. دولت نظامی‏اش هم همین حرف است، چیز تازه‏ای نیست. آن وقت نخست‏وزیرش یک نفر آدمِ[غیر نظامی]بود، حالا نخست‏وزیرش یک نفر آدم نظامی است. هر دو، دو تا پیرمردند که به درد نمی‏خورند![خندۀ حضار].

کودتای نظامی، توطئه‏ای از پیش شکست خورده

و ما فرض می‏کنیم که این هم که بگذرد، خوب پلۀ بعدش، اگر عقلشان باز به همین قدر باشد، این هم که بگذرد یک کودتای نظامی که نه، شاه برود و یک نظامی روی کار بیاید، باز همان نظامی است؛ یک چیز تازه‏ای نیست. همان نظامی‏ای که آن روز حکومت نظامی بود و مردم شکستند، امروز دولت نظامی است و مردم شکستند او را و الآن شکسته[شده]است، فردا همین است؛ یک چیز تازه‏ای نیست. مردم همین که دیده‏اند، یک چیز غریبه‏ای نمی‏بینند که بترسند از آن. همین نظامی است، اسمش را می‏گذارند کودتای نظامی! این هم شکسته می‏شود. نمی‏شود یک مملکتی که همه
ایستاده‏اند و مشتها را گره کرده‏اند و می‏گویند بزنید و ما استقلال می‏خواهیم، ما رد نمی‏شویم، مرد و زنش یک مطلب دارند، آن زنی که چهار تا بچه‏اش را کشتند در بهشت‏زهرا آنطور فریاد می‏زند و داد می‏زند و مردم را دعوت می‏کند به اینکه دست بزنید، بچه‏های مرا زدند گریه نکنید، دست بزنید، که آن شخص می‏گفت که مردم گریه کردند و دست زدند؛ این چیز تازه‏ای است که مردم برای خاطر...
[کُشته‏های این زن]گریه می‏کردند و این زن می‏گفت که نه گریه نکنید دست بزنید، مردم هم دست می‏زدند برای خاطر این و هم گریه می‏کردند برای مصیبتی که وارد شده؛ یک همچو مملکتی را نمی‏شود با سرنیزه عقبش زد.

مسئولیت اقشار ملت در استمرار نهضت

این نهضت را نگه دارید آقایان. تکلیف همه است. تکلیف من آخوند است، تکلیف آن آقاست، تکلیف شمای بازاری یا کارگر یا دانشمند است این. همه، همه تکلیف داریم که این نهضتی که در ایران پیدا شده دامن به آن بزنیم. با این نهضت شما می‏توانید استقلال خودتان را بگیرید، و می‏توانید آزادی برای خودتان تهیه کنید. و شما و ما الآن مسئول خدای تبارک و تعالی هستیم، و مسئول نسلهای آتیه هستیم که یک همچو نهضتی پیدا شد و نتوانستید، عُرضه‏اش را نداشتید که از آن استفاده بکنید، عُرضه داشته باشید که استفاده کنید از این نهضت. این نهضت را نگذارید بخوابد، نگذارند آنهایی که رؤسای امور هستند، احزاب هستند، علما هستند، طلاب هستند، بازاری هست، دانشگاهی هست ـ عرض می‏کنم ـ دادگستری هست، وکلای دادگستری هست، آن قشرهایی که در مملکت هستند نگذارند که بخوابد این اعتصابات، و نگذارند بخوابد این نهضت زنده‏ای که الآن در ایران هست. اگر خدای نخواسته این نهضت بخوابد تا آخرالابد زیر بار ظلم هستیم. واین دفعه اگراین شمشیر این مردکشیده بشود، تمام نسلهایتان را قطع خواهد کرد.

نفی سیاست گام به گام

من به ... بعضی از این آقایان که آمده بودند و می‏گفتند که «سیاست قدم به قدم»،
خوب حالا یک قدم برداریم و بعدش صبر کنیم یک مدتی بگذرد بعد قدم دوم را برداریم، گفتم آقا اگر شما این قدم را سست کنید،
[در]قدم دوم قدمهای شما را می‏شکنند! اینطور نیست که یک قدر صبر کنند که شما حالا قدم اول را برداشتید حالا ایشان سلطنت کند نه حکومت! ... بعد از این همه جنایات حالا دیگر بیایند آقا سلطنت کنند نه حکومت! این اگر پایش مستقر بشود، دنبال این هستند که این نهضت را بخوابانند با هر طور که می‏توانند. اینها دنبال این هستند. و اگر این نهضت بخوابد، این آتشی که در دل مردم روشن شده است و خدا روشنترش کند اگر این بخوابد و این آتش خاموش بشود، دیگر امکان ندارد که این نهضت پیدا بشود، یا شبیه آن پیدا بشود. رفت از بین که تمام بشود. و اگر اینطور بشود، قبل از اینکه شما به نتیجه برسید یک همچو مصیبتی پیدا بشود، تا آخر گرفتار هستید. آن هم نه این جور گرفتاری که تا حالا بودید؛ حالا تازه نفَس شده است و خواهد شما را، همۀ شما را قطع نسل خواهد کرد. بیدار باشید! ایرانی‏ها بیدار باشند، ملتفت باشند که در چه مقام حساسی واقع شده‏اند، الآن چه موقعیتی از برای ایران الآن هست. مثل سابق نیست که خوب حالا امروز نشد فردا؛ خیر دیگر امکان ندارد. بین موت و حیاتید شماها! بین زندگی و موت هستید.

و من از خدای تبارک و تعالی می‏خواهم که ان شاءاللّه‏ کمک کند به این نهضت، و کمک می‏کند ان شاءاللّه‏. به شرط اینکه شما همه برای خدا، برای خدا، برای اقامۀ دین خدا قیامتان باشد؛ خداوند تأیید می‏کند شما را ان شاءاللّه‏.

1 ـ اصل: مستقل می‏شود.
2 ـ اصل: هست. 
3 ـ جیمی کارتر.