غزل گونه هاو قطعه هاو اشعار پراکنده غزلیات قصاید رباعیات ترجیع بند مسمط ها

دیوان شعر امام خمینی

مُبتلای‌ دوست

  • باد صبا! گذر کنی‌ اَرْ در سرای‌ دوست
  • بر گو که: دوست سر ننهد جُز به پای‌ دوست[1]
  • من سر نمی‌‌نهم، مگر اندر قدوم یار
  • من جان نمی‌‌دهم، مگر اندر هوای‌ دوست
  • کردی‌ دل مرا ز فراقت رُخت کباب
  • انصافْ خود بده که بود این سزای‌ دوست؟
  • مجنون اسیر عشق شد، امّا چو من نشد
  • ای‌‌ کاش! کس چو من نشود مُبتلای‌ دوست
1 - سعدی با قافیه‌ای دیگر گفته است:تا دستها، مگر نکنی‌ در میان دوستبوسی به کام دل‌، ندهی بر دهان دوست.حافظ نیز با قافیه‌ای متفاوت:دارم امید عاطفتی با جناب دوستکردم جنایتیّ و امیدم به عفو اوست.همچنین با این ردیف، اما با وزنی دیگر:صبا! اگر گذری افتدت به کشور دوستبیار نفخه‌ای‌ از گیسوی معنبر دوست