غزل گونه هاو قطعه هاو اشعار پراکنده غزلیات قصاید رباعیات ترجیع بند مسمط ها

دیوان شعر امام خمینی

غمزه‌ی‌ دوست

  • جز سر کوی‌ تو، ای‌ دوست! ندارم جایی[1]
  • در سرم نیست، بجُز خاک درت سودایی‌
  • بر در میکده و، بُتکده و، مسجد و، دیر
  • سجده آرم که تو شاید نظری‌ بنمایی‌
  • مشکلی‌ حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
  • غمزه‌ای‌ تا گره از مشکل ما بگشایی‌
  • این همه ما و منی‌، صوفی‌ درویش نمود
  • جلوه‌ای‌! تا من و ما را، ز دلم بزدایی‌
  • نیستم، نیست، که هستی‌ همه در نیستی‌ است
  • هیچم و هیچ، که در هیچ نظر فرمایی‌
  • پی‌ هر کس شدم از اهل دل و حال و طرب
  • نشنیدم طرب از شاهد بزم‌آرایی‌
  • عاکف درگه آن پرده‌نشینم، شب و روز
  • تا به یک غمزه‌ی‌ او قطره شود دریایی‌.

دی‌ 1365

1 - فخرالدّین عراقی، گفته است:بود آیا که خرامان ز درم باز آیی؟گره از کار فروبسته‌ی ما بگشایی.مولوی نیز:گر گریزی به ملولی، ز من سوداییروکشان، دست‌‌‌‌‌‌‌‌گزان، جانب جان با‌ز ‌آیی.خواجوی کرمانی نیز:ای سر زلف تو را، پیشه سمن فرسایی!وی‌ لب لعل تو را، عادت روح افزایی؟سلمان ساوجی نیز:چشم داریم که، دلبستگی‌یی بنماییدل ما راست فروبستگی‌یی، بگشایی.خواجه نیز فرموده است:در همه دیر مغان، نیست چو من شیداییخرقه جایی گرو باده و، دفتر جایی.