چند روزی همقدم با شهید شفیعزاده-9
ماجرای شنیدنی مراسم تدفین حسن و خواب مادر شهید
جمعیت زیادی برای تشییع آمده بود و بی آنکه تصمیمی از قبل برای تدفین حسن در نظر گرفته شده باشد به سمت قطعه قدیمی شهدای وادی رحمت رهسپار شدند.
جمعیت زیادی برای تشییع آمده بود و بی آنکه تصمیمی از قبل برای تدفین حسن در نظر گرفته شده باشد به سمت قطعه قدیمی شهدای وادی رحمت رهسپار شدند.
گفته بود هر کسی که مسئولیتم در جبهه را پرسید بگویید که او نگهبان و دربان است.
کاغذی از جیبش در آورد و رویش چیزی نوشت و داد دست راننده.
روزگاری به هنگام شکست حصر آبادان روزی دو گلوله جیره مهماتشان بود و حالا در عملیات کربلای 5 به مدد الهی توانستند در عرض چند دقیقه 600 موشک کاتیوشا به مواضع دشمن شلیک کنند و پیروز میدان باشند.
عمل به تکلیف، عمل به تکلیف، عمل به تکلیف، این برداشتی بود که اطرافیان حسن از رفتارش در همه امور می کردند.
تنها 12 سال داشت و دیگر خواهر و برادرهایش از او کوچکتر بودند که گرد بی پدری بر چهره معصومشان نشست و این مسئولیت حسن را در همکاری با مادر برای به ثمر نشاندن اهل خانه بیشتر و بیشتر کرد و چه خوش درخشید در این برهه از زندگی مانند بقیه سکانس های آن.