چند روزی همقدم با شهید بهداشت
علت جبهه رفتن ناصر از زبان خودش
«می روم تا قلب خود را از عشق خدا پر کنم و با یاد او روحم را آرامش دهم»، جمله ای ساده ولی سراسر عشق از بخشی از وصیتنامه شهید ناصر بهداشت که علت جبهه رفتنش را بازگو می کند.
«می روم تا قلب خود را از عشق خدا پر کنم و با یاد او روحم را آرامش دهم»، جمله ای ساده ولی سراسر عشق از بخشی از وصیتنامه شهید ناصر بهداشت که علت جبهه رفتنش را بازگو می کند.
هر چه احمد اصرار کرد که همراه گروه شناسایی بیاید، ناصر قبول نکرد که نکرد و گفت او تازه داماد است.
اول زیارت کربلا بعد زیارت خانه خدا را می خواهم.
تلاشش به نتیجه نشست و بعد از دو شبانه روز اجازه دیدار امام نصیبش شد.
می گفت: دوست دارم عروسم لباسی را در مراسم بپوشد که بتواند در تشییع جنازه ام هم همان را بپوشد.
ناصر و بهروز فرمانده و معاون گردان حمزه بودند، یکی شهید شده بود و یکی جامانده...
فرمان امام که صادر شد، مهران باید آزاد شود، دیگر آرام و قرار نداشت و رفت.
نه از زخم هایش که از جا ماندن از دوستانش ناله و شکایت داشت.
محمدعلی را در آغوش گرفت و گفت: هر وقت دلت گرفت کنار مزارم بیا و با من نجوا کن.
درسخوان بود و باهوش اما اهل دعوا و مرافعه تا اینکه دم مسیحایی نجفعلی کلامی او را به راه بازخواند.