شهید افتخاریان و سفر حجی که عاقبتش شهادت بود
زیارتش، صحرای عرفاتش و همه کارهایی که انجام می داد، دوستان و همراهانش را به این نتیجه رسانده بود که دیگر او رفتنی است.
زیارتش، صحرای عرفاتش و همه کارهایی که انجام می داد، دوستان و همراهانش را به این نتیجه رسانده بود که دیگر او رفتنی است.
ماشینش را فروخت برای ثبت نام حج، اما هنگام رفتن ما را راهی کرد و خودش راهی عملیات؛ انگار باید باز هم برای زیارت خانه خدا صبوری می کرد تا موعد منتظر.
با اینکه شش ماهش بود و درکی از دنیای اطرافش نداشت، اما به خاطر وابستگی شدیدی که به پدرش داشت، مدام مریض احوال بود تا اینکه...
از امام برای ماندن و ادامه تحصیل در آلمان کسب تکلیف می کند و پاسخ می شنود که گمان کن اکنون در ایران سیل و زلزله آمده باز هم می مانی به درست ادامه می دهی یا می روی برای کمک به آنها؟!
همان شب سه خواستگار دیگر نیز برایش آمده بودند اما مادر می گفت: حبیب الله بهتر است، او زندگی اش را برای آخرتش شروع کرده است.