بازگشت داروفروشان به ناصرخسرو
از متروی امامخمینی شروع میشود؛ هنوز چند صد متر تا ناصرخسرو باقی مانده است. از راه نرسیده، مرد جوانی با اشاره و تکاندادن سر و لبهایش میگوید: دارو... دارو...؛ با چشمانش من را دنبال میکند و منتظر اشاره و حرکتی است تا سؤال بعدی را بپرسد؛ «چی میخوای؟». ضلع جنوب میدان توپخانه جلوی درِ متروی امامخمینی ردیف ایستادهاند. از 15 نفر بیشترند و با چهرههایی آفتابسوخته، برای هر رهگذری زمزمه میکنند «دارو... دارو...».