خاطره شیرین عروس شهید شاه آبادی از اقامه آخرین نماز جماعت

آن روز جز من و آقاجان، فرد دیگری در خانه نبود و به هنگام ظهر از ایشان اجازه خواستم تا نمازم را اقتدا کنم که هنوز شیرینی آن آخرین نماز جماعتمان در جانم باقی مانده است.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: برایشان زن و مرد نداشت و همیشه سعی داشتند تا در کارهای خانه کمک مادر باشند، یک روز پیش از اعزام به جبهه بود و ماشین لباسشویی خراب، هیچ کس در خانه نبود، من بودم و آقاجان(1) که ایشان برای اینکه زودتر کارهای خانه راه بیفتد مشغول درست کردن ماشین لباسشویی شدند.

مدتی که گذشت بسیار خسته شده بودند و من تصمیم گرفتم تا با آب پرتغالی گلویشان را تازه کنم. لیوانی آب پرتغال گرفتم و چون دست آقاجان کثیف بود، خودم آن را تا نزدیک دهانشان آوردم تا نوش جان کنند و نگاه بسیار محبت آمیز آقاجان تشکری بود که از من کردند طوری که این نگاه تا عمق وجودم نفوذ کرد و هنوز هم مشتاق آن نگاه ایشانم.

کار تعمیر ماشین لباسشویی که به اتمام رسید، دیگر نزدیکی های ظهر بود و وقت نماز که هردو برای نماز آماده شدیم و من با اجازه از ایشان، نمازم را اقتدا کردم و هنوز هم یادآوری آن آخرین دیدار و آخرین نمازی که با هم خواندیم برایم بسیار لذتبخش و شیرین است و این، احساس مرا دگرگون می کند.(2)

 

 

 

1. شهید شیخ مهدی شاه آبادی که در تاریخ ششم اردیبهشت سال 63 در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. وی نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی بود.

2. برگرفته از خاطره ای نقل شده از خانم خسروی، عروس شهید شاه آبادی. 

 

دیدگاه تان را بنویسید