چند قدم با شهدای هفتم تیرماه-۶

شهید معتمدی؛ شخصیتی دیگر که بنی صدر وزارتش را نپذیرفت

چه چیز در دهه شصت باعث می شد تا اگر کسی شخصیتی دیگر را چه به لحاظ تعهد و چه به لحاظ تخصص از خودش بالاتر می دید، کنار می کشید و می خواست تا او را برگزینند، خصلتی که این روزها در میان مسئولان باید با ذره بین دنبالش بگردی و غلامعلی معتمدی اینگونه بود.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: اول فروردین سال 27 بود که حاج محمدجعفر معتمدی که از مذهبی های شهر شیراز بود، صاحب پسری شد که با توافق همسر نامش را غلامعلی گذاشتند.

غلامعلی کودکی را در دامن مادری پرورش یافت که دختر آیت الله سید عبدالحسین آیت اللهی و از طرفی دیگر از نوادگان مرحوم آیت الله سید عبدالحسین نجفی لاری بود و همه سعی خود را به کار گرفته بود تا پسرش را مطابق تعلیمات اسلامی رشد دهد.

او چهار سال تحصیلات ابتدایی خود را در شیراز و دو سال آخر دبستان را در مدرسه رازی تهران گذراند و چون در همه این سال ها شاگرد ممتاز بود، موفق شد تا در امتحانات نهایی نیز معدل 20 بگیرد و با دستی پر وارد دبیرستان شود.

رهنما و آذر دو دبیرستانی بودند که او ایام تحصیل خود را در آنها با پشتکار گذراند، غلامعلی علاوه بر اینکه دانش آموزی ممتاز بود در خوشنویسی نیز بسیار درخشید و در مسابقاتی که آن ایام برگزار می شد هر بار شرکت کرده و رتبه نخست را به دست آورد.

سال 47 بود که با قبولی در رشته مکانیک وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد. او که سابقه مبارزات مخفی اش به شروع نهضت امام در سال 42 برمی گشت با ورود به این دانشکده، فضای جدیدی را تجربه کرد و همه تلاش خود را برای معرفی چهره واقعی رژیم به کار گرفت و چون از همان نوجوانی در تکثیر و پخش اعلامیه های امام دست داشت، بنابراین از تجربه های آن ایام نیز استفاده کرد.

متحد کردن نیروهای مسلمان دانشگاه در مقابل گروه های چپی که مشغول فعالیت بودند، همه هم و غم غلامعلی بود و با دوستانش موفق شدند تا اعضای هیات مدیره فروشگاه تعاونی دانشجویان را که سال ها تحت اختیار چپی ها بود به دست بگیرند.

فعالیت های دانشجویی اش به داخل دانشگاه ختم نمی شد و خود را به جلسه های تفسیر قرانی که شب های جمعه با دوستانش از دانشگاه های دیگر مانند دکتر لواسانی، لبافی نژاد، فیاض بخش و دیگران برگزار می شد، می رساند و زمانی که ساواک از ماهیت این جلسات آگاهی پیدا کرد، نه تنها این جلسات را تعطیل کرد که همه سعی خود را در دستگیری اعضای آن به کار بست اما موفق به دستگیری غلامعلی نشد.

او با ارتباطی که با شهید مطهری و آیت الله هاشمی داشت از آنها برای سخنرانی در جمع دانشجویان دعوت می کرد.

سال 52 بود که با دریافت مدرک کارشناسی ارشد از دانشکده فنی فارغ التحصیل شد و برای گذراندن دوره سربازی در اداره مهندسی ارتش مشغول شد اما از آنجایی که بسیار تحت نظر بود نتوانستند یکجا او را نگه دارند بنابراین اول به بروجرد پس از آن به کازرون و بعد از مدت کوتاهی به شیراز منتقلش کردند.

با پایان دوره سربازی با جمعی از دوستانش برای فعالیت های آزاد در بخش عمرانی راهی شاهین شهر شدند.

با اینکه او در ساخت نارنجک دستی تبحر داشت اما به دلیل فرمایش امام مبنی بر عدم مبارزه مسلحانه، هیچ گاه دست به سلاح نشد و آن را به کار نبست.

سال 54 بود که با نوه آیت الله نجفی بروجردی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دوقلوهایی به نام امیر و بشیر بود و امیر معتمدی که معاونت آموزش و پژوهش سازمان جوانان جمعیت هلال احمر را بر عهده داشت، در خرداد ماه 94 در رم به هنگام اقامه نماز بر اثر ایست قلبی درگذشت.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل حزب جمهوری از آنجایی که خودش به کارهای حزبی معتقد بود وارد آن شد و در ابتدا مسئولیت ثبت نام در یکی از حوزه ها و سپس مسئولیت بخش کارگری و پس از آن واحد مهندسی حزب را نیز بر عهده گرفت.

به پیشنهاد مرحوم علی اکبر پرورش به عنوان مشاور اقتصادی استاندار اصفهان مشغول به کار شد. رفتار و منشش با کارگران، آنقدر او را محبوب کرده بود که وی را از حوزه انتخابیه اصفهان برای راه یافتن به مجلس از طرف کارگران معرفی کردند اما او از این کار امتناع کرد و در نامه ای خطاب به این اظهار لطف کارگران نوشت: «تأکید من همیشه بر این بوده است که با توجه به خط مشی و اصول مکتبی موردنظر، نمایندگانی از اقشار مختلف با خواسته‌ها و برداشت‌های متفاوت از مسائل در مجلس شورا حضور یابند تا این مجلس واقعاً محل شور و مشورت و تبادل افکار و عقاید گوناگون باشد و در نتیجه بهترین قوانین تصویب گردد. و این منظور با وجود برادر مبارزمان «علی حاج حسینی» کارگر کارخانه ناهید و اساتید بزرگوار چون استاد پرورش به خوبی حاصل است و از نظر شرعی تکلیفی متصور نیست.»

در ایام نخست وزیری شهید رجایی او را برای وزارت کار پیشنهاد دادند که با مخالفت بنی صدر مواجه شدند ولی وی مدتی را به عنوان سرپرست این وزارتخانه شروع به کار کرد و پس از انتخاب وزیر، او به عنوان معاون امور رفاهی وزارتخانه منصوب شد.

غلامعلی در این ایام همه تلاشش را برای اینکه بتواند سطح رفاهی و معیشتی این قشر زحمتکش جامعه را بالا ببرد، به کار بست و به گفته میرمحمدصادقی دو روز پیش از شهادتش طرحی برای تهیه و تامین مسکن کارگران پیشنهاد داده بود که هزینه ای بالغ بر 2/5 میلیارد تومان داشت.

شهید معتمدی در ایام کوتاه معاونتش موفق شد چندین کارخانه را در اصفهان به نفع کارگران ملی کند که در این راه، آماج تهمت قرار گرفت.

همسرش اشرف بروجردی درباره او می گوید: «غلامعلی همواره و در همه مراحل زندگی‌اش {به فکر} اسلام و پیشبرد انقلاب عظیم اسلامی ایران بود. او در متن انقلاب بود و زندگی‌اش را وقف انقلاب کرده بود».

او سرانجام در حادثه هفتم تیر سال 60 به همراه جمعی از خدمتگزاران این مرز و بوم به شهادت رسید.

 

 

.

 

 

 

دیدگاه تان را بنویسید