چند روزی همقدم با شهید ترحمی-۴

چرا ناصر از مستاجر خانه‌شان حلالیت طلبید؟

ناصر گفت: دیروز شما منزل تشریف نداشتین و نتونستم ازتون اجازه بگیرم اما مجبور شدم برای شستن قالی از آب طبقه بالا استفاده کنم.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: حاج عبدالله جبهه بود و مینا خانم(1) برای اینکه در خانه تنها نماند چند روزی را مهمان خانه مادر شده بود. آن روز تصمیم گرفت برود و به خانه شان سری بزند و برگردد. همین که به جلوی در خانه رسید دید خواهرزاده آقا ناصر(2) جلوی در ایستاده و با زبان کودکی اش سلامی کرد و گفت: مینا خانم دایی ناصر از جبهه برگشته.

مینا خانم با خودش گفت: «کارهای خونه رو که سر و سامان بدم حتما میرم یه سری به ناصر آقا میزنم. شاید خبری از حاجی داشته باشه شایدم نامه ای، پیغامی ازش برام آورده باشه.».

توی همین فکرها بود که صدای آشنایی از پایین پله ها می گفت: حاج خانم، حاج خانم.

چادرش را سرش کرد و آمد دم پله و با خوشحالی گفت: «سلام آقا ناصر رسیدن به خیر. کی تشریف آوردین؟ از حاجی ما چه خبر؟ قصد اومدن نداره؟».

ناصر گفت: حاج آقا سلام رسوندن و حالشون هم خوبه. من برای یه موضوع دیگه ای مزاحم شما شدم. راستش می خواستم ازتون حلالیت بطلبم.

مینا خانم گفت: حلالیت؟! حلالیت برای چی؟!

ناصر گفت: دیروز شما منزل تشریف نداشتین و نتونستم ازتون اجازه بگیرم اما مجبور شدم برای شستن قالی از آب طبقه بالا استفاده کنم.

مینا خانم گفت: ای بابا آقا ناصر این چه حرفیه آخه؟! ما مستاجر شما هستیم اونوقت شما دارید از ما حلالیت می گیرید؟!

ناصر گفت: شما بزرگوارید اما کنتور شما جداست و به هر حال شما حلال کنید. من تا سه روز دیگه برمی گردم منطقه، اگه نامه ای، پیغامی برای حاجی دارید بنویسید تا براشون ببرم.(3)

 

1. بانو مینا همافر.

2. شهید ناصر ترحمی، قائم مقام فرمانده گردان سلمان فارسی لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) که در عملیات بدر و در اسفند ماه سال 63 به شهادت رسید.

3. برگرفته از خاطره بانو همافر.

 

دیدگاه تان را بنویسید