از منظر امام خمینی انسان در صورت داشتن قلبی آلوده به بغض و عداوت با بندگان خدا، از فطرت الهی اش خارج می شود و به حب نفس وخودخواهی و خودپسندی که از رذائل اخلاقی است دچار می گردد و این خصلت زشت و ناپسند در رفتار او آشکار می گردد . امام خمینی محبت به همه مخلوقات را ظهور محبت به خدا می دانند و لازمه چنین محبتی مدارا و رفق با همه مظاهر هستی است.

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران: آن چه در پی می آید، متن کامل مقاله " محبت و تاثیر آن در رفتار فردی و اجتماعی " است که توسط خانم دکتر فاطمه طباطبایی، دانشیار پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی و  رییس انجمن عرفان اسلامی به نگارش در آمده و در همایش " محبت و عشق از دیدگاه اهل بیت "  که چندی پیش در شیراز برگزار شد، ارائه شده است. 

سابقه عشق و محبت در فلسفه باستان 

 محبت  و عشق از مقولاتی است که در آثار عارفان و فیلسوفان از دیرباز تا کنون مورد بررسی قرار گرفته است.  در یونان باستان از آن به "اروس "تعبیر می شده  وافلاطون یکی ازنظریه پردازان محبت به شمار می رود. در نگاه او  "زیبایی" و"جمال"  سر چشمه محبت  و امری  ورای عالم ماده است. ارسطو نیز با اذعان به جایگاه و نقش اساسی محبت آن را در روابط انسان ها مطرح کرده است.

افلوطین(233-304م)  نیز اروس (عشق) را به ساحت احدیت نسبت می دهد که درآنجا عشق و معشوق و عاشق یگانه اند( رک درآمدی بر فلسفه افلوطین ، پورجوادی ص86)  در دین مسیحیت نیز از عشق الهی به جمال خویش سخن رفته و در آثار نویسندگانی همچون قدیس آگوستین ( 354-430میلادی) مطرح شده است (به نقل از پور جوادی ، باده عشق ص67 )  

فارابی نیز در میان فلاسفه مسلمان بر این باوراست که نه تنها انسان عاشق می شود بلکه خداوند نیز به ذات خود عشق می ورزد ( فارابی ، السیاسه ص71 . به نقل از باده عشق ، پور جوادی ) دیلمی در گزارشی از عشق ورزی خداوند به خود سخن  می گوید  ( دیلمی ، عطف الالف  ص 28)  و ابن سینا فیلسوف مسلمان ایرانی (در رساله العشق ،صص5-6 ) اصل عشق را صفتی درخدا می داندکه عین ذات الهی است وکامل ترین نوع عشق است که  تا ابد ادامه دارد.

عشق عارفانه چیست؟

 در نگاه عارفان و برخی فلاسفه  خاستگاه  وحقیقت عشق و محبت، ذات حضرت حق است و دینی هم که از جانب  چنین خداوندی برای انسان ارزانی می گردد برپایه محبت استوار است . پیشوایان دینی، در تعابیری همچون "هل الدین الا الحب" [1] و  "الدین هوالحب و الحب هو الدین"[2]  از این حقیقت خبر می دهند که دین غیر از محبت ورزی نیست. وخداوند نیز پیامبرخاتم را برای ابلاغ چنین دینی با محبت خویش پرورش داده است  چنانچه از امام علی نقل شده    " ان الله عزوجل ادب نبیه علی محبته "[3] و پیامبر نیز با بیان" ادبنی ربی" از این حقیقت سخن گفته اند.از این رو  رسالت پیامبری (ص) که حبیب الله است  ودارای خلق عظیم است  "انک لعلی خلق عظیم" [4] ، جز محبت ومهرورزی و سریان  محبت ازلی نخواهد  بود محبتی که  خاستگاه آن امری وجودی است که در ذات خالق ازلی تقرر دارد واز اوصاف ذاتی خداوند شمرده می شود  [5]

پس  اگرچه حقیقت آن  دور از تعریف منطقی و غیر قابل شناخت عقلی است اما اثر، ظهور و جلوه آن در همه موجودات ساری و جاری است   و در عالم علم و عین تقرر دارد. اولین اثر محبت  و ظهور و اِظهار آن حقیقت ذاتی ازلی  در صقع ربوبی آشکار می گردد وسپس به ظهور اندماجی کمالات در ساحت احدیت و تکثر مفهومی در ساحت واحدیت  می انجامد و در  عالم عین و شهادت و در بطون همه موجودات جریان می یابد از این رو به تعبیر شاعرانه امام خمینی "ذره ای نیست در عالم که در آن عشقی نیست"  یا به بیان عزیزبن نسفی عارف قرن هفتم:  "جمله ذرات عالم مست عشقند که اگر عشق نبودی نبات نروییدی و حیوان نزاییدی و فلک نگردیدی  تخم هر نباتی ومیوه هردرختی ونطفه هرحیوانی مملو از عشقند. نه بر دیگری عاشقند برخود عاشقند و طالب دیدار خودند و می خواهند خودرا چنان که خودند ،ببینند. پس بدین سبب هریک از افراد موجودات در سیر و سفرند و روی در نهایت خود دارند و طالب کمال خودند تا خودرا برخود ظاهر گردانند  ومعشوق را در نظر عاشق جلوه دهند .پس خود می زایند و خود می رویند و خود می پویند .چون سیروسفرهر یک به نهایت می رسد  باز از سرآغاز می کنند از جهت آن که عاشق را از دیدار معشوق هر گز سیری نباشد بلکه هر نوبت که جمال معشوق را در می یابند ،لذتی نو و ذوقی دیگر می یابد ." نسفی ،بیان التنزیل، صص190-191

.همو در جای دیگر می نویسد: "  عشق است که جان عالم است وعشق است که دارای عالم است و عشق است که جنباننده عالم است" همان ص191 .

 بدین ترتیب محبت در نگاه  شریعت مداران  در زمره فضیلت ها محسوب می شود که انسان با اتصاف به آن به خیر مطلق نائل می گردد. همه موجودات اعم از عالی و دانی در حد ظرفیت  وسعه وجودی خود از این موهبت  بهره مند ند وبا این هبه الهی که به منزله عامل محرک است به سمت کمالشان  پیش می روند. در میان موجودات فقط انسان است که با اختیار و اراده خود می تواند به منشا و سرچشمه این محبت آگاهی پیدا کند و با اراده خویش آن را اظهار و آشکار گرداند و از ساحت درون به ساحت بیرون کشانده و در فعل و رفتار و کردار خود آشکار نماید.

محبت ازلی، علت پیدایش موجودات

چنین فعلی از آن جهت که ظهور همان محبت ازلی است، عاری از هرگونه "خودبینی"، "خود خواهی "  و "انانیت"  است که از منظر عالمان اخلاق ،شرط تحقق اخلاق و بنیاد آن محسوب می گردد. باور و پذیرش  این حقیقت  که  علت آفرینش  همه موجودات ، محبت  ازلی است و مقصد همه نیز" کمال و خیر مطلق"  است   احساس بیگانگی با موجودات  را به یگانگی مبدل می سازد  این امر باعث می شود انسان قوام و کمال وجودی خودرا در ارتباط با دیگران و درتوجه به آنان بیابد و رفاه خود را مستقل و جدای از آرامش و رفاه آنان نبیند. این احساس مسئولیت و همدلی نسبت به دیگران و مراقبت از آنان را می توان  ظهور محبت و تاثیر آن در رفتار انسان دانست، ظهوری که اگر چه به دلیل اوصاف و ویژگی هایش فعل اخلاقی تو صیف می شود اما در حقیقت تنزل و سریان همان محبت است که  از سه ساحت  باطنی ( باورها،احساسات،اراده)  به دوساحت بیرونی( فعل وگفتار) جاری شده است . با این نگاه فرمان  "تخلقوا باخلاق الله" را می توان دستوری به اتصاف واظهار همان محبتی دانست که خالق هستی بدون هیچ گونه چشمداشتی وعوضی به مخلوقات ارزانی می دارد و از انسانی که مظهر جامع ترین اسما ء اوست  می خواهد که او نیز محبتی عاری از هر گونه رنگ و عوض و پاداشی نصیب همه موجودات گرداند.

انسان اخلاقی و فعل اخلاقی در نظر اهل بیت

 چنین انسانی از منظر شریعت و مکتب اهل بیت علیهم السلام، انسانی اخلاقی نامیده می شود که می تواند هدف بعثت نبی خاتم (ص) را محقق سازد و حقیقت "هل الدین الا الحب"  رامعنا و آشکار گرداند.

 با این نگاه فعل اخلاقی را می توان امری وجودی و تنزل و ظهور همان محبت ازلی دانست که از مجرای قلوب انسان های پیراسته از رذیلت ها و منیت ها در عالم  عین و شهادت  جاری و ساری می گردد .  

  از این رو عارفان  مسلمان که  همّ و کوشش خودرا بر شناخت حقیقت دین و باطن آن  معطوف داشته اند  با استمداد از احادیث قدسی و روایات معصومین علیهم السلام در باره اوصاف  این محبت، نحوه ظهور وسریان آن در مراتب وجودی  ،کارکرد آن و تاثیر آن در زندگی فردی و اجتماعی  و متعلق آن سخن ها گفته اند واز انسان عاقل بالغ خواسته اند که  و با آگاهی و خردورزی به انتخاب متعلق حب و محبتی که در فطرتش نهاده شده  بیندیشند زیرا  محبت با متعلقاتش به شریف و ناپسند توصیف می شود  اگر متعلق عشق و محبت نفس و نفسانیات باشد، انسان را به رویارویی و منازعه با یکدیگر و  چندگانگی و خود کامگی می کشاند واورا خودخواه و تمامیت طلب  می کند اما اگر متعلق محبت خیر و زیبایی وحقیقت مطلق باشد،عشق به همه موجودات ومراقبت از آنان سرلوحه زندگی اوقرار می گیرد و چنین محبتی انسان را  به یگانگی ووحدت سوق دهد و صاحب خودرا به همدلی و مسولیت پذیری درقبال همه موجودات وبذل محبتی  عاری از هیچگونه چشمداشتی متصف می سازد.

 از این رو در شریعت اسلام  به محبت ورزی ودقت در انتخاب  متعلَق محبت توصیه شده  است .از آنجا که  انسان به لحاظ وجودی مدنی بالطبع است   باید در اجتماع و در میان موجودات  به کمال خود دست یازد. از سوی دیگر باید ازکثرت بینی و توجه به غیر منقطع شود تا بتواند طعم محبت را دربستر وحدت  بچشد جمع این دوراه  مستلزم شناخت رهنمودهای عارفان به وحدت رسیده واز جام محبت نوشیده  است که می تواند دستگیر انسان ها گردد . چنین رهنمودها و بیان این راهکارها درشریعت اسلام ونیزدر تعالیم امامان معصوم علیهم السلام  وجود دارد .

 در منطق قران همه موجودات  ذی شعوراند و به سمت خالق خویش درحرکتند. از این روخداوند به  انسان ها می آموزد که  نه با اشیائی مرده و خاموش،بلکه با  موجوداتی با شعور مواجه اند که  با آگاهی، خالق خویش را تسبیح می کنند ،همه مظاهر حقیقتی واحدند از مبدئی واحد به سمت مقصدی واحد  در حرکتند .همین اندیشه اگر در ساحت باور و اعتقاد ظاهر شود عاطفه انسانی را به سمت و سوی مهرورزی و همدلی و یگانگی با موجودات رهنمون می سازد وبه ویژگی هایی موصوف می شود  که عالمان اخلاق آن را بنیاد و اصول اخلاق ذکر می کنند   بر این اساس هرگونه برخورد غیر تخصصی و سودگرایانه به موجودات اعم از جماد و حیوان و نبات  مغایر بااصول  مهرورزی  و درنتیجه غیر اخلاقی و غیر دینی است .با این نگاه، است که ادعا می کنیم  اخلاقی زیستن، چیزی جز اظهاروسریان محبت ازلی  نیست . و فرمان "تخلقوا باخلاق الله "  را که رسالت  پیامبراسلام است وماموریت می یابد  به همگان ابلاغ کند  آنست که انسان متدین به دین اسلام  باید با اتصاف به اخلاق الهی- از جمله  محبت که صفت ذاتی  حق است -آئینه  الوهیت  حضرت حق باشد وآن ها  را در همه موجودات ساری و جاری گرداند .  اتصاف به این خُلق ،انسان را از هرگونه کدورت و رذیلتی پاک و پیراسته  می گرداند .

 از این روتوصیه هادیان طریق انسانیت  که اخلاقی زیستن را شأن اصلی انسان می دانند  این است که  انسان  با شناخت و آگاهی وعمل  نیک  خودرا از اموری که  با شان انسانی او مغایرت دارد آزاد سازد  تا بتواند ظرف وجود خودرا برای  استمراروجریان محبتی که در فطرت او تعبیه شده آماده سازد. و  با شکوفایی محبتی که در جان او تعبیه شده  به رنگ خدایعنی  صبغه الله که بی رنگ است در آید  و مکرمت اخلاقی  راکه  هدف بعثت  پیامبر خاتم  است " بعثت لاتمم مکارم  الاخلاق " محقق سازد در این صورت ، رفتار فردی و اجتماعی  او چون عاری از هرگونه عوض خواهی ، فزون طلبی ، تمامیت خواهی ، خودخواهی است دربردارنده اصولی است که عالمان اخلاق آن  را ویژه فعل اخلاقی بر می شمرند .

 رهنمود قرآن و تعالیم پیامبر و  اهل بیت ایشان  علیهم السلام  برای نیل به چنین مرتبه و جایگاهی در " هجرت از خویش" و سفر از "خلق به حق " و  "فرار از نیستی به هستی یعنی از "لم یکن" به" لم یزل" است . پس با پذیرش این که  محبت، هدیه الهی به همه موجودات است اما انتظار از انسان آنست که  در جایگاه جانشینی خداوند در عالم عین و خلق ، مجرای چنین محبتی باشد و همه موجودات را از همان محبت ناب  وبی رنگ و بی عوض بر خوردار سازد و مسئولانه با انها برخورد نماید.  از این رو  خدمت به خلق، برّ، نیکویی،احسان و انعام به همه مظاهر الهی  و احساس مسئولیت نسبت به همه موجودات در فرهنگ اهل بیت در زمره عبادات محسوب می شود که می تواند انسان را  از تاریکی و ظلمت خودخواهی و انانیت رها سازد و  در نورانیت احسان به دیگری قرار دهد . با این روش انسان ، محبت حقیقی و ناب  را تجربه می کند، خودرا دوست می دارد اما نه از نوع خود خواهی که مذموم شمرده می شود بلکه از آنجهت که مظهر اسم محب خداوند است.به خود و همه موجودات مهر می ورزد . در این قسمت به ثمره و ظهور محبت در رفتار فردی و اجتماعی اشاره می شود.

نتایج و ثمرات محبت

 الف - ثمره این مرتبه از محبت آنست که  انسان  موفق به دیدن "دیگری" می شود و آنچه را برای خود می طلبد برای دیگران نیز می خواهد.  چراکه آنها را از خود جدا نمی داند و حلقه اتصالی  را که موجب  پیوند موجودات به خالق هستی است  شهود می کند و در می یابد همه مخلوق و محبوب  یک معشوق متعالی اند که با شعور و عشق ازلی به سمت او در حرکتند  در این صورت مهرورزی اونسبت به دیگران  مبنایی حقیقی  دارد و امری اعتباری نیست . احساس یگانگی و محبت به دیگران  اورا به نشاط و شادمانی می کشاند و مستانه از طربناکی خودکه  عین طرب است خبر می دهد . سریان عشق اورا به کنش و واکنشی  متصف می کند ودر رفتار و کردار او ظهور می یابد که می توان آن را  زیست اخلاقی نامید.

محبت نزد بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی

 از خرقانی نقل شده " اگر از ترکستان تا به در شام کسی را خاری در انگشت شود آن از آن ِمن است، و همچنین از ترکستان تا شام کسی را قدم درسنگ آید زیان آن مراست ، و اگر اندوهی در دلی است آن دل از آن من است .( عطار تذکره الاولیا  تصحیح و توضیحات محمد استعلایی ، تهران زوار صص589-590)

همچنین  به مریدانش توصیه می کند" از کسانی باش که اندوه از دل برگیری و از کسانی مباش که اندوه به دلی نهی و از کسانی باش که مشغول دلی را فارغ کنی و از کسانی مباش که فارغ دلی را مشغول کنی و بار خود بر کسی نهی" ( کدکنی ،محمدرضا ،نوشته بر دریا ،تهران نشر سخن )

و بازاز عارفان در اوج مهرورزی شنیده می شود که می گویند " بارخدایا اگر در سابقه علم تو آن است که کسی را به آتش دوزخ بسوزانی پس پیکر مرا چنان بگستر تا دوزخ برای دیگری گنجایی نداشته باشد ( سهلگی ، محمدبن علی ، دفتر روشنایی ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی ، نشر سخن ص248)

همچنین شیخ خرقانی به پیروان خود می گوید " اما ما و شما را چنان بهتر که به دست کار کنیم و به زبان، ذکر گوئیم و به دل با حق ، تا خلقان را از کار ما فایده باشد"  ( کدکنی ، نوشته بر دریا ص328)  از بایزید  نقل است که  "نزدیک ترین انسان به خداوند  آن کسی است که بار خلق رابیشتر به دوش کشد ( عطار، تذکره الاولیاء ص 170)  اما به رغم سخنان  فراوان  عارفان  در این باب  بد فهمی هایی وجود دارد و برخی از افراد گمان می کنند انسانی که به تجربه عرفانی می رسد و یا طعم شیرین عشق الهی را می چشد به انزوا می رود ، در خود غرق می شود ، دیگران را به حال خود رها می کند  و هیچ گونه احساس مسئولیتی در قبال افراد جامعه خویش ندارد  اینان نمی دانند  محبت ،در افرادی که ظرف وجود خودرا از موانع و کدورت ها  و خود خواهی و دنیاطلبی پیراسته کرده اند مانند چشمه جوشانی است که در وجود انسان می جوشد،واز ساحت  باور واعتقاد عبور می کند ودر  کردار و عمل اجتماعی ظهور می یابد و موجب ترفع نفس ادمی می شود  و  عاطفه انسان را نسبت به همه موجودات  بر می انگیزاند چنین انسانی  مسولیت انسانی  خویش را که نثار محبت عاری از هرگونه رنگی است  بیشتر و بیشتر احساس می کند .او خودرا عاشق بر همه عالم می داند چرا که همه عالم را از محبوب خود می بیند.

  در نگاه چنین انسانی  مسلمان و مسیحی، آسیایی  و آفریقایی ویا نبات و حیوان  تفاوت ندارد چراکه  او به ساحتی قدم نهاده که چند گانگی ها بر طرف شده است.  با این نگاه، اخلاق که ظهور محبت ازلی خداوند است همواره خواهد بود یعنی تا خداوند هست که همواره هست و خواهد بود اخلاق نیز ظهور دارد و تا انسان دین دار و متخلق به اخلاق الهی  در جهان وجود دارد فعل اخلاقی مستمر و قوام بخش  عالم هستی است .وهمچنین  با ویژگی شور آفرینی که از محبت ازلی  نشات گرفته زینت بخش ونشاط آفرین جهان هستی خواهد بود.  

ظهوروجه اخلاقی دین که همان  مهرورزی و عطوفت الهی به همگان است، مستلزم آگاهی و پیراستگی از هرگونه رذیلت هاست و مسئولیتی نامتناهی در قبال همگان  به دنبال دارد .اخلاق با این نگاه جنبه الوهی پیدا می کند ومانا می شود. این حقیقت در سفر چهارم از اسفار اربعه  به اوج خود می رسد ومسافر در این مرتبه  که از خلق عظیم بهره مند واز محبتی سرشار  برخوردار است   برای دستگیری واستکمال دیگران  به میان جمع باز می گردد  زیرا  استقامت مردم را استقامت خود و  سعادت آن ها را سعادت خود می داند . بدین ترتیب اخلاق فردی بدون اخلاق جمعی معنا ندارد ثمره محبت در بعد اجتماعی اسقرار عدالت است زیرا مسئولیت در قبال دیگران که نتیجه محبت است بنیاد عدالت وسیاست محسوب می شود از این رو سیاست باید در خدمت اخلاق باشد و اخلاق در جایگاه داورو ناظر بر سیاست قرار گیرد .

 ثمره دیگر محبت حاکمیت و غلبه عقل نورانی شده  بر خواستها و امیال که همان آزادی عقل از نفسانیات وکسب  آزادگی است. در نگاه عارفان آزادی و آزادگی خارج شدن از بندگی طبیعت و علائق آن و رهایی نفس از توهم وامثال و ان است .  و این مهم جز با توانایی عشق ورزیدن  حاصل نمی شود.

 ثمره دیگر محبت  زدودن تعصب و به تبع آن خشونت است  زیرا آنچه می تواند تعصب را  از بین ببرد تفکر و خردورزی و بینش صحیح است که لازمه زندگی اخلاقی است

 ب-ظهور محبت در رفتار فردی و اجتماعی

با بیانی از مرحوم  شاه آبادی  در باره نحوه وصول به بارگاه معشوق  به شرح ظهور دو نمونه  از محبت در رفتار فردی و اجتماعی  از زبان امام خمینی می پردازم. شاه آبادی می نویسد:  "روی دل و وجه جان به سوی دین، درگاه معشوق است ونه بارگاه او، هرکس بر درگاه وارد شد و التزام عملی و عینی به دین داشت و دین مدارانه عمل کرد به بارگاه معشوق راه می یابد" .

امام خمینی؛ محبت و اخلاق

امام  در شرح دو فضیلت رفق وتواضع متذکر می شوند که این دو صفت ظهور عقلانیت انسان است  وضد ان ها یعنی  خرق و تکبر نشانه جهل و  صفت انسان های احمق وضعیف عقل است. ایشان از آیه شریفه" اذهبا الی فرعون انه طغی و فقولا له قولا لینا " استفاده می کنند که این سخن خداوند اولا  دستوری عام است برای همه کسانی که در صدد هدایت خود و دیگران هستند  ثانیا بیانگر شیوه  هدایت است که با گفتاری نرم و لطیف باشد ثالثا  از راه قلوب باشد که مرکز عواطف انسانی است یعنی آمیخته به محبت باشد   .چنین انسانی به داشتن خلق عظیم متصف می شود   .خداوندپیامبر خودرا به خاطر برخورداری از این صفت می ستاید و می فرماید  "انک لعلی خلق  عظیم"  یعنی برای  رساندن انسان ها  به چنین مقصد بزرگی که تخلق  به اخلاق الهی است  خلق عظیم لازم است که توان مقاومت با تمام ناملایمات را د اشته باشد. از این رو امام خمینی  زودرنجی، امراض عصبی و هرگونه تنگ نظری و خودخواهی را  با هدایتگری سازگار نمی دانند   وپیراستگی از  این اوصاف را  چه در رفتار فردی وسلوکی و چه در ساحت اجتماع  بویژه  در امر به  معروف و نهی از منکر ضروری  می شمارند و متذکر می شوند  عدم توجه به این اصول تربیتی ،اخلاقی  ممکن است انسان را از انجام خطای کوچک به معاصی بزرگ بکشاند و به سخن   جناب خضر(ع) به هنگام جداشدن از حضرت موسی(ع)  اشاره می کنند که به او  می فرمایند هرگز گناه کاری را به خاطر گناهش سرزنش مکن "لا تُعَیِرَّنَ احدا بذنب"  و متذکر می شود که محبوب ترین امور نزد خداوند  عفو وبخشش در هنگام قدرتمندی و  رفق و مدارا با خلق خدا است.

از منظر امام خمینی انسانی می تواند  تخلق به چنین اخلاقی داشته باشد  و آن را در رفتار و کردار فردی و اجتماعی ظاهر سازد که در باطن وجود خود  رحمت و عطوفت خداوند را چشیده باشد  در این حالت چه با خود و چه با همه موجودات با رفق و مدارا رفتار می کند  زیرا باور دارد همه موجودات مظاهرحق و مورد رحمت اویند و این باور در رفتار اوظاهر می شود و اوبه انسانی اخلاقی متصف می گردد . از منظر امام خمینی انسان در صورت داشتن قلبی آلوده  به بغض و عداوت با بندگان خدا، از فطرت الهی اش خارج می شود  و به حب نفس وخودخواهی و خودپسندی  که از رذائل اخلاقی است دچار می گردد و این خصلت زشت و ناپسند در رفتار او آشکار می گردد . در نگاه امام خمینی محبت به  همه مخلوقات ظهور محبت به  خدا می دانند و لازمه چنین محبتی  مدارا و رفق با همه مظاهر هستی است  .از پیامبر خدا  صلوات الله علیه نقل شده  از میان دو برادر آنکس نزد خدا محبوب تر است که با دوستش رفافت بیشتری داشته باشد .( به نقل از شرح جنود و عقل امام خمینی ص322) 

در هیچ جامعه ای تمدن عظیمی ساخته نمی شود مگر آنکه در آن جامعه اخلاق نهادینه شده باشد و هیچ گاه اخلاق تثبیت نمی شود مگر آنکه انسان  طعم شیرین محبت را بچشد  تا آنجا که تبعیت و اطاعت از پیامبرنیز در پی محبت به خالق هستی صورت می گیرد  نیز بنابر قول خداوند که اگر محبت به خدا دارید  از من تبعیت کنید  بدون عشق به خدا تبعیت و اطاعت نیز  محقق نمی شود . ان کنتم تحبون الله فاتبعونی . . پس  عالم هستی با دو عنصر  شور آفرینی و گرمابخشی  محبت  وتخلق  انسان به اخلاق الهی  جاودانه خواهد بود.وهمین جوهره دعوت پیامبر خاتم است .

 


[1] تفسیر نور الثقلین  ، ج1ص327 ، میزان الحکمه ، با ترجمه محمدی ری شهری ،ج دوم ، ص426،حدیث3258

[2] . وسایل الشیعه ، ج16 ص171

[3]   نور الثقلین ،ص389

[4] . قلم ،4

[5] . دیلمی ، عطف الالف ، ص28

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.