صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان تفاوت حکومتهای مردمی و رژیمهای ضد خلقی
  • محل قم
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع تفاوت حکومتهای مردمی و رژیمهای ضد خلقی
  • حضار حضار: اردلان، علی (وزیر اقتصاد و دارایی)، معاونان و مدیران کل این وزارتخانه

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

بیگانگی نظام شاهی از ملت

اگر یک کشور بخواهد یک کشور سالمی باشد، باید بین دستگاه حاکمه با ملت تفاهم باشد و مع‏الأسف در رژیمهای شاهنشاهی، و بخصوص در رژیم اخیر، آن معنا عکس بود. یعنی دستگاه حاکمه، همۀ دستگاه حاکمه، در یک قطب واقع شده بود، و ملت هم در یک قطب. آن دستگاه حاکمه کوشش می‏کرد که با ارعاب و با فشار و با آزار و شکنجه و حبس و امثال اینها با ملت رفتار کند. و ملت هم اگر زور نداشت کوشش می‏کرد که مالیات نپردازد؛ از زیر بار همه چیز در برود؛ هرچه بتواند کارشکنی کند برای دولت، و از این جهت هی شکاف بین مردم و دولت حاصل می‏شد و دولت هم هیچ پشتیبان نداشت و دستگاه حاکمه یک امر به خیال خودش مستقلی بود که هیچ ارتباطی با ملت نداشت. ملت هم به آن هیچ اعتماد نداشت، آن را دشمن خودش می‏دانست. ارتش وقتی می‏آمد توی مردم، مثل اینکه دشمن آمده است، همۀ جمعیت از آن فرار می‏کردند و پشت می‏کردند به آن و پاسبان وقتی که می‏آمد در بین مردم، مردم از او فرار می‏کردند؛ تنفر داشتند. و اینها اسباب این شد که نتواند حکومت باقی بماند، و با پایگاه نداشتن در پیش ملت ناچار باید کنار برود و رفت. این باید یک عبرتی باشد برای دولتها.

رژیم اسلامی، رژیمی مردمی

در رژیم اسلامی شاید در رأس برنامه همین تفاهم مابین دولت و ملت باشد. یعنی نه
دولت خودش را جدا می‏داند و بخواهد تحمیل بکند و مردم را تهدید بکند، ارعاب بکند، اذیت بکند؛ و نه مردم در صدد این بودند که دولت را تضعیف بکنند یا فرار بکنند از مقررات دولتی. اسلام وضعش از اول اینطور بوده است که آن حاکمش که رأس بوده است، در زندگی، در معاشرت، در اینها، با مردم یا پایینتر بوده است، یا همان جور...

سیرۀ حضرت علی در حکومت

بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول‏اللّه‏ پیدا شد حضرت امیر ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ بود و مع‏الأسف حکومت کوتاهی داشت و ما وقتی که سیرۀ ایشان را در عمل از تاریخ اخذ بکنیم و فرمایشات ایشان را در خطبه‏ها، در نامه‏ها، اخذ بکنیم، و رفتار ایشان را با رعیت و همین طور رفتار رعیت با او، رفتار استاندارهایی که می‏فرستادند در اطراف. یک مملکت بسیار بزرگ بود دیگر. حجاز و مصر و ایران و عراق و سوریه و یک مقدار از اروپا، و آنها همه تحت سیطره بودند. و وقتی که می‏فرستادند، سفارشهایی که می‏کردند نسبت به اینکه چه جور باید رفتار بکنید؛ و چه جور هم رفتار می‏کردند آنها؛ و مردم با آنها چه وضعی داشتند؛ اینها همه در تاریخ هست. زندگی خود امیرالمؤمنین که معروف است همه می‏دانند. یک آدم متعارف نمی‏تواند آنطور زندگی کند. حتی اشکال کرده بودند که خوب، شما اگر زندگی‏ات این است، پس چرا همچو قوی هستید؟ در یک جایی می‏فرمایند که این درختهایی که در بیابان پیدا می‏شود هم چوبش محکمتر است، هم آتشش قویتر است، برای اینکه آب کم خوردند. اینطور نیست که هرکس زیاد خورد و چرب خورد و شیرین خورد، این یک آدم قوی‏ای بشود. بلکه شاید بسیاری از این غذاهای، خصوصاً این غذاهای غیر عادی، برای انسان، شاید سستی و ضعف و اینها هم می‏آورد. در هر صورت در زندگی‏اش وقتی که انسان می‏بیند، می‏بیند که یک پوستی بوده است ـ اینطور نقل می‏کنند ـ که شبها این پوست را می‏انداختند و خودشان با حضرت فاطمه ـ سلام‏اللّه‏ علیها ـ رویش می‏خوابیدند. و روزها همین پوست را علوفه رویش می‏ریختند برای شترشان. و در خوراک هم کسی نمی‏توانست آنطور زندگی بکند،
هیچ‏کس. همچو زندگی و خودشان هم می‏فرمایند شماها نمی‏توانید؛ لکن در تقوا و در ورع با من اجتهاد کنید؛ با من موافقت کنید. وضع حکومت اینطوری بود و اینطور خاضع در مقابل قانون. رئیس یک ملت، که توسعۀ ریاستش اینقدر زیاد بود و قدرت ارتشش آنطور، آنطور خاضع در مقابل قانون که وقتی قاضی‏ای که خودش نصب کرده او را دعوت می‏کند، که یک کسی ادعایی داشته یا ایشان ادعا داشتند که راجع به یک زرهی، یهودی هم بوده آن طرف، وقتی که ـ به حسب نقل ـ قاضی ایشان را احضار می‏کند، همان قاضی که خودش نصب کرده، تشریف می‏برند. وقتی قاضی می‏گوید یا اباالحسن، می‏گوید نه. باید من و او را علی‏السواء حساب بکنی. قاضی باید نظرش به هر دو علی‏السواء باشد و به من با کنیه که یک احترام است اسم نبر. یا علی بگو. و وقتی هم که قاضی رسیدگی می‏کند و حکم بر ضد حضرت امیر می‏دهد، حق می‏دهد. منتها یهودی می‏آید ایمان می‏آورد، اسلام می‏آورد. می‏بیند که اسلام این است. وضع معاشرتشان با مردم، وضع زندگی‏شان، وضع عدالتشان، رسیدگی‏شان به فقرایشان معروف است.
[در]تاریخ هم هست که خانه‏هایی بوده است که مطلع نبودند که کی می‏آید برایشان چیز می‏آورد. ایشان می‏بردند. از یک جایی می‏رفتند، بچه‏ها گریه می‏کردند. ایشان وارد شده بود به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها. بعدش شروع کردند یک صدای مثل صدای شتر که بچه‏ها را بخندانند! گفتند من وقتی آمدم این بچه‏ها گریه می‏کردند. دلم می‏خواهد حالا که می‏روم بخندند بچه‏ها. این یک حاکمی است که توسعۀ حکومتش از حجاز تا مصر، تا ایران تا افریقا، تا همۀ اینها، بوده است. خوب، البته هرکس که نمی‏تواند؛ هیچ‏کس نمی‏تواند.

عبرت‏گیری از سرنوشت رژیمهای ضد مردمی

لکن حکومتها خودشان را جدا ندانند از مردم. رؤسا اینطور نباشد که بروند هرکس در هر جایی یک ریاستی داشت بخواهد اعمال قدرت بکند؛ اعمال ریاست بکند؛ مردم را پایینتر بداند؛ با مردم رفتاری بکند که رفتار یک مثلاً زورمند خیلی کذا است با دیگران.
اسباب این می‏شود که مردم از آن جدا بشوند؛ مردم مالیات ندهند، فرار کنند از مالیات. دو دفتر داشته باشند! الآن کراراً از من سؤال شده است که ما در زمان طاغوت دو تا دفتر داشتیم ـ خوب حالا آنی که به ما گفتند، دو تا دفتر ـ یک دفتر بود که به دسترس مأمورین می‏گذاشتیم. این غیر آن بود که ما داشتیم. حالا چه بکنیم؟ ما گفتیم نه، حالا دیگر شما از خودتان می‏دانید دیگر. اینها برای این است که از آن طرف زور و ارعاب و فشار؛ از آن طرف هم ملت نمی‏تواند اینقدر بپذیرد، از این جهت، آن هم هر قدر بتواند تخلف می‏کند، بتواند علناً تخلف می‏کند، چنانکه اخیراً کرد. اگر نتواند ـ اینطورند خوب ـ در خفا تخلف می‏کند. هرچه بتواند از مال دولت برمی‏دارد. این باید یک سرمشقی باشد برای دولتها، برای ادارات، برای همه جا، که مردم را از خودشان جدا نکنند. مردم از خودشان بدانند. مردم هم آنها را از خود بدانند. اینها را هم مردم از خود بدانند. اگر یک همچو تفاهمی بین دولت و ملت پیدا شد، این دولت متکی به ملت است و سقوط ندارد؛ این دیگر قابل سقوط نیست.

همگامی ملت و دولت

من امیدوارم که بشود ان‏شاءاللّه‏. یک صبغۀ اسلامی پیدا بکند. یک شبیهی؛ یک قدری شباهت به حکومت اسلام باشد. و اگر باشد ـ امیدواریم که بشود همه‏اش، اما هر چه بتوانیم، اگر بشود، یک مملکت آرامی که هیچ کس به این فکر نیست که به دیگری تعدی بکند. نه دولت به ملت؛ نه ملت به دولت. و مردم هم از روی رضا و رغبت مالیاتی که برای حفظ خودشان است، برای حفظ سرحدات خودشان است، برای خودشان با رضا و رغبت می‏دهند. ـ هر کسی ـ فرض کنید که یک کسی گوسفند دارد، ده هزار گوسفند دارد، اگر یک نفر بیاید بگوید من اینها را حفاظت می‏کنم، خوب، بداند این امین است و حفظ می‏کند، این از روی رضا و رغبت به او اجرت می‏دهد، چیز می‏دهد که حفظش کند. یک کسی که خودش نمی‏تواند حفظ کند، آن اشخاصی که بیایند بگویند ما حفظش می‏کنیم، خودش از روی رضا و رغبت به او پول می‏دهد.
خوب، یک مملکتی است که مردم که نمی‏توانند این مملکت را اداره بکنند و حالا که نمی‏توانند اداره کنند، خوب یک طایفه‏ای باید اداره کنند؛ سرحداتش را حفظ کنند؛ جهات دیگرش درست بشود. خوب، یک همچنین مملکتی مملکت خود مردم است، و دولت می‏خواهد حفاظت کند آن را، انتظامات را ایجاد کند، شهرداری می‏خواهد شهر را آباد کند، دولت می‏خواهد راهها را درست بکند، و این چیزی است که مال خود مردم است و به دسترس خود مردم، برای خود مردم دارد انجام می‏دهد، وقتی اینطور شد، خود مردم با رضا و رغبت ـ دیگر دو دفتر هم درست نمی‏کنند! ـ می‏دهند برای اصلاح امورشان. و اگر یک دغل هم پیدا بشود، آن وقت کم می‏شود. اینطور نیست که همه باشند. کم می‏شود.

سیستم مالیاتی اسلام

و اگر یک روزی هم ان‏شاءاللّه‏ توانستیم و توانستید که همان مالیات اسلامی را بگیریم، و آن هم کم رقمی نیست، البته زکات خیلی نیست، اما به اندازۀ فقرا هست که دیگر فقیر را نمی‏گذارد وجود پیدا کند، اما خمس یک مالیات بسیار هنگفتی است که این مالیات بسیار هنگفت برای همه چیز است، یعنی سیستمش طوری است که اینطور نیست که خیال بشود برای فقرا است، خمس تمام عایدی تمام یک مملکت در هر سال، یک قلم بسیار درشت است و این می‏تواند اداره بکند؛ اگر ان‏شاءاللّه‏ توانستید، توانستیم، همین سیستم اسلامی را، که دیگر در مالیاتها هم هیچ احتیاج به اینکه یک چیز دیگری زاید بر آن باشد نداشته باشیم، همین خمسِ تمام اموال، یعنی درآمدها، و بسیار عادلانه است، برای اینکه این بقال سر محله به اندازۀ خودش مالیات می‏دهد، آن آدمی هم که صاحب کارخانه‏های کذاست، آن هم به اندازۀ خودش مالیات می‏دهد، این یک طور سیستمی است که یکجور با عدالت رفتار شده و اگر چنانچه ان‏شاءاللّه‏ هم بشود، دیگر هیچ احتیاجی به اینکه مردم زاید بر آن چیزی بدهند هم ندارد و البته حالا که باز آن ترتیب نشده است و امید است که بشود، و اگر بشود هم، یک درآمد بسیار سرشاری است که
شاید همه چیز ما را اداره بکند؛ و ان‏شاءاللّه‏ مملکت صحیح و سالم بشود و خودتان اداره‏اش بکنید.

بیدادگری مأمورین دولت طاغوت

مقصود عرضم این است که حتی رؤسای مالیه ـ وقتی که در آن وقت که من بچه بودم و در آن طرفها بودم ـ رئیس مالیه‏اش هم حرّاص بود نسبت به مردم آنها را چه می‏کرد، و از ژاندارمری مثلاً چه می‏کرد، از مردم به زور چیز می‏گرفت. به زور! نه اینکه همان مالیات را؛ مالیات و «قُلُق»،[1]به اصطلاح آن وقت. که مالیات می‏گرفت؛ و مأمور هم «قُلُّق» می‏خواهد. و آنجا هم باید برود، وقتی که وارد می‏شود باید آن کسی که به او وارد شد، کدخدای ده، چه بکند برایش؛ و چی برایش بیاورد. چه مصیبتهایی مردم داشتند از دست همین کسانی که به عنوان مأموریت چه، مأمور مالیه بود؛ چه، مأمور حکومت بود؛ هر چی بود. مأمورین هم وقتی می‏رفتند مردم را عذاب می‏کردند و آنطور نبود که حضرت امیر دستور می‏دهد که بروید صدا کنید آن آدمهایی که هستند، برای زکات صدا کنید، بگویید که ـ به حسب روایت ـ که زکاتتان را داده‏اید یا نداده‏اید؟ اگر گفتند داده‏ایم، برگردید بیایید. و آنها هم تخلف نمی‏کردند. وقتی یک حکومت آنطور شد و مردم در مقابل خدا مسئول شدند و خداوند را شاهد دیدند، آنها هم تخلف نمی‏کردند و آنها هم مالیاتی را که باید بدهند می‏دادند؛ زکات را می‏دادند؛ خمس را می‏دادند.

جایگاه مقامات دولتی در اسلام

در هر صورت، عمده این است که همۀ ماها بدانیم که مسئول هستیم پیش خدای تبارک و تعالی. و همه بدانیم که عقل هم اقتضا می‏کند به همان طوری که اسلام دستور داده با مردم رفتار بشود. حکومتها همان طور رفتار بکنند. وقتی که در صدر اسلام مأمورین را می‏فرستادند، همان که سردار بود، همان که استاندار بود، امام جماعت هم بود؛ یعنی اینقدر مورد اعتماد مردم بود و مردم او را به عدالت می‏شناختند که به او اقتدا
می‏کردند و با او نماز می‏خواندند. و همان هم جنگ می‏رفت و مردم هم به او اعتنا می‏کردند. اگر یک همچو چیزی بشود و ما بتوانیم که یک دستگاه دولتی‏ای که دولت اسلامی باشد، با مردم باشد. شما الآن الحمدللّه‏ تا یک حدودی پیش رفته است این.

نیروهای نظامی و انتظامی، در کنار مردم

می‏دانید که ارتش همچو با مردم دور بود که در یک جمعیتی ارتش وارد نمی‏شد. برای اینکه اگر می‏آمد تا آن می‏آمد، مثل اینکه لشکر مغول حمله کرده مردم می‏رفتند کنار! و اگر مردم می‏خواستند بیایند توی اینها، با سرنیزه کنارشان می‏کردند. این جور بود وضع. حالا ما اینجا خیر، هر چند روز یک دفعه یک عده‏ای از ارتش می‏آیند؛ یک عده‏ای از ژاندارمری می‏آیند؛ یک عده مردم دیگر؛ همۀ مردم مخلوط به هم، داخل در هم؛ و همه با هم مخلوط، و همه با هم یکصدا و همه اظهار اسلام؛ اظهار اطاعت به احکام اسلام می‏کنند. و این چقدر خوب است. من به آنان می‏گفتم که شما حالا برایتان بهتر است که با دل راحت اینجا نشسته‏اید و نمی‏ترسید که کسی شما را اذیت کند و مردم هم نمی‏ترسند که شما اذیتشان کنید، حالا وجدان شما راحتتر است، یا آن وقتی که می‏ریختید و با سرنیزه مردم را[اذیت می‏کردید]خود آن آدمی هم که سرنیزه می‏کشد ناراحت همین طور وجدانش ناراحت است. نمی‏شود انسان اینطور باشد. بله، ممکن است یکوقت یک کسی اینقدر جنایت بکند که عادی بشود برایش؛ لکن مردم عادی نمی‏توانند. این ارعابی که اینها ایجاد می‏کردند برای این بود که از ملت می‏ترسیدند. اصلاً اساس ارعاب مردم و ترساندن مردم و ـ عرض بکنم که ـ دور کردن مردم را از خودشان، اساس این بوده است که اینها از بس که به مردم تعدی کرده‏اند از مردم می‏ترسند. حالا که از مردم می‏ترسند چه بکنند که مأمون باشند؟ ایجاد رعب می‏کردند؛ می‏ریختند ـ فرض بفرمایید، که ـ توی مردم یک بساطی درست می‏کردند که مردم از آنها بترسند؛ این مردم از آنان بترسند. برای حفظ خودشان بود. خودشان به مردم بد کرده بودند، حالا اینطور می‏کردند که بترسند. این شاه سابق جرأت نمی‏کرد بیاید توی مردم.
هیچ امکان نداشت برایش که بیاید با مردم بنشیند. با دوگل
[2]بود که آمده بود اینجا. رفته بودند نزدیکیهای بازار، و با آن همه حفاظتها و اینها. دوگل پیاده شده بود رفته بود توی جمعیت. برای اینکه او نمی‏ترسید از جمعیت ایران. شاید در جمعیت خودش هم آنجا نمی‏ترسید.

حکومتهای مردمی و دستاورد آن

وقتی که اینطور باشد که بتواند یک سلطان مملکت، فرض کنید یا یک نخست وزیر مملکت، بتواند برود توی مردم، با مردم باشد، صحبت کند، حرف بزند، چه بکند، وقتی اینطور باشد، خوب، اساس به احترام صدرنشینی‏اش و حکومتی‏اش باز هست، با اضافۀ اینکه مردم پشتیبان او هستند، مردم او را چون پاسبان خودشان می‏دانند، پشتیبانشان هستند. اما وقتی که بگویند پاسبان عقرب است و می‏زند آدم را، به اسم پاسبانی اخاذی می‏کند، مردم را می‏چاپد، خوب، این دیگر معلوم است که مردم با او بدبین می‏شوند. اگر دیدند که رؤسای مالیه، مثلاً، اینها یک قدری مالیات می‏گیرند یک قدری هم زیادتر از مالیات برای خودشان، یک قدری هم مأمورشان می‏رود چه می‏کند، مردم حتی‏الامکان مالیات نمی‏دهند؛ حتی‏الامکان بتوانند از زیر بارش فرار می‏کنند. اما وقتی دیدند آنکه آمده است برای حفظ خودشان و برای حفظ مملکتشان برای حفظ دارایی‏شان، برای حفظ جانشان اینها دارند زحمت می‏کشند، خوب، قهراً آدم وقتی دید یک کسی به او محبت می‏کند، به او محبت می‏کند؛ آن وقت مالیاتها را با رضا و رغبت و با صورت گشاده به آنها می‏دهد. جدیت بکنید که با مردم رفتارتان خوب باشد. اینها بندگان خدا هستند. با اینها رفتارتان خوب باشد. همه‏جا، همه‏کس، همۀ مردم با هم، جدیت بکنند که همه با هم خوب باشند؛ یک محیط برادری ایجاد بشود[در]یک مملکت اگر یک محیط برادری ایجاد شد، یک محیطی که قرآن کریم می‏فرماید که مؤمنین اخوه هستند، برادر هستند، همۀ مؤمنها با هم برادر هستند، وقتی یک محیط برادری پیدا شد، صلح و صفا پیدا شد،
دیگر اینطور ناراحتیها و اینطور چیزها که باید بشود، نمی‏شود.

شیوۀ نو و بیمانند تصویب قانون اساسی

ان‏شاءاللّه‏ خداوند همۀ شما را تأیید کند، موفق باشید؛ و همۀ ما را تأیید کند که این بار که حالا در نیمۀ راه است به آخر برسانیم. و این مجلس که بناست درست بشود و بررسی قانون اساسی، هر که نظر دارد نظر بدهد. و بعد از نظر دادن به این مجلسی که بنا است درست بشود، مردم خودشان این مجلس را تأسیس بکنند؛ آنجا آنها بررسی بکنند؛ آنها تصویب بکنند. بعد هم خود مردم. و من گمان ندارم که در دنیا از این فرمی که طرح شده است الآن، بهتر فرمی است که هست و در دنیا از این بهتر نداریم ما، که در اختیار ملت در دو دفعه باشد. در هر جا هی به اصطلاح اینها، هیچ دمکراسی‏ای بالاتر از این نیست که یک مطلبی در اختیار مردم دو دفعه. مجلس مؤسسان که درست می‏کردند یک دفعه در اختیار مردم بود. و آن این است تعیین آن آقا را بکنند! رفراندم اگر بود، یک دفعه در اختیار مردم بود، که یکی دیگر قانونش را بنویسد. مثل فرانسه در جمهوری پنجمش، کسان دیگر از اجزای دولت و وزارتخانه‏ها و اینها قانون را نوشتند؛ یک چند نفری هم از مجلس شورا و اینها بودند و بعد به رفراندم گذاشتند قانون اساسی‏شان را. اما این قانون اساسی‏ای که الآن بنا هست بر آن دو دفعه در اختیار مردم است: یک دفعه اینکه مردم این اشخاصی را که اطلاعات دارند از قوانین، اطلاعات دارند از اسلام، اطلاعات دارند از آن، برای مردم هستند، دلسوزند برای مردم، امین هستند، یک همچو اشخاصی را تعیین کنند برای بررسی قانون اساسی و درست کردن و اینطور چیزهایش. به این اکتفا نکنند، باز یک دفعه دیگر در اختیار مردم بگذارند که حالا بعد از اینکه نمایندگان شما این را تصویب کردند، یا تصدیق کردند به اینکه این بسیار خوب است و صحیح است و موافق با اسلام است و موافق با مصلحت کشور است، ثانیاً بیایند به مردم بگویند آقا ـ اینی که ـ کسانی که شما تعیین کردید، تأیید کردند، بیایید خودتان هم باز بفرمایید[رأی بدهید]در دنیا یک همچو چیزی نیست.

نق‏زدنها و انگیزۀ آن

و حالا هم که می‏بینید که بعضیها نق می‏زنند، اینها همانها هستند که نمی‏خواهند این مملکت یک آرامشی پیدا بکند. هر جایش را بگیری یک صدایی درمی‏آورند. هر جایش را. مردم را شما از اینجا بشناسید، ببینید که حرفهایی که می‏زنند روی چه اساسی هست.[3]تعیین کردید قانون را، آنها هم تعیین کنند. و بعد، شما خودتان هم باز رأی دارید. اینهایی که الآن دارند هی داد و قال می‏کنند اینها خوب، حرفشان چیزی نیست که قابل ذکر باشند؛ لکن ببینیم چه جور اشخاصی نق می‏زنند راجع به همین معنا هم که بهترین ترتیبی است که در دنیا واقع شده است و می‏خواهد واقع بشود. همین هم دارند باز یک اشخاصی اشکال می‏کنند ـ این برای ـ این است که یا می‏خواهند اظهار فضلی بکنند؛ خوب آن مانعی ندارد. خوب، اشخاصی دلشان می‏خواهد اسمشان توی روزنامه باشد و، عرض می‏کنم، اظهار فضلی بکنند، اظهار روشنفکری بکنند، ما مضایقه از این نداریم که آقایان اظهار فضل خودشان را بکنند. لکن جوری نباشد که بخواهند یک مطلبی را که می‏خواهیم زودی تمام بشود ـ و این مملکتی که الآن توطئه دارند می‏کنند توطئه‏ها جمع به هم بشود ـ یکوقت خدای نخواسته بعد از دو ـ سه سال که قانون اساسی را ما تا دو ـ سه سال طول بدهیم و مجلس مؤسسان تا دو ـ سه سال، این اسباب زحمت بشود.

شیوۀ تصویب قانون اساسی در ایران و خارج

و بهترین طریقی که اصلاً در دنیا هم سابقه ندارد یعنی به استثنای آن جهتش که خود مردم وکلایشان را تعیین می‏کنند، رفراندم سابقه دارد. و بررسی قانون اساسی هم ـ با خبره ـ با اهل خبره، این هم سابقه دارد در فرانسه‏ای که، به قول شماها، یعنی به قول همین روشنفکرها، مهد آزادی و مهد دمکراسی است، سابقه دارد. و این بهتر از آن است. برای اینکه آنجا از وزرا و از نخست وزیری و از اشخاصی که منتخب مردم نبوده است با چند نفر هم از منتخبین مردم، اینها با هم جمع شدند. این منتخبین در غیر این
جهت، آنها هم منتخب برای این جهت نبودند. مجلس شورا و مجلس سنا منتخب برای نگاه کردن در قانون اساسی نبوده؛ انتخاب کرده‏اند، اما نه انتخاب برای قانون اساسی منتخبین آنها که انتخاب قانون اساسی هم برای قانون اساسی نبوده، از وزرا و از امثال اینها یک گروههایی جمع شدند با هم، تدوین کردند؛ اینکه تدوین شد؛ به آرای عمومی گذاشتند. عموم که رأی دادند، این تمام شد. این بهتر است، که به اصطلاح شما دیگر بالاترین دمکراسی در دنیا و مهد آزادی اینطور درست کرده است، یا اینکه حالا ایران، که شماها روشنفکرها اعتقادتان این است که یک مملکتی است که مردمش هیچ نمی‏فهمند! ـ عرض می‏کنیم ـ همچو اهانت می‏کنید به مردم، همچو خودتان را باختید در مقابل غرب، که خیال می‏کنید ما هیچ چیز نداریم و آنها همه چیز دارند. حالا آن بهتر است، یا این بهتر است؟ در همان معنایی که مهدِ ـ عرض بکنم ـ آزادی و اساس دمکراسی است آن بهتر است، یا که آنی که می‏خواهد بررسی کند در قانون اساسی
[که]منتخب خود مردم باشد، آن هم بعد از اینکه تصویب شد خود مردم رأی بدهند آنها آنی که بهترین طریقش به خیال آنها بوده، این است که یک اشخاص دیگری این را بررسی بکنند که مبعوث از مردم نیستند؛ و بعد مردم خودشان رأی بدهند. ما می‏گوییم نه، آنی هم که می‏خواهد بررسی بکند، آن هم مبعوث از مردم؛ بعد هم خود مردم رأی بدهند. دیگر بهتر از این چیزی اصلاً نیست. و این نق‏ها هم جز اینکه یا اظهار فضیلت است ـ که هیچ مضایقه‏ای نیست ـ یا خدمت به این است که نگذارند درست بشود؛ بلکه این پالیزبان ـ[4]نمی‏دانم ـ و این اویسی،[5]و اینها که در سرحدات دارند فتنه می‏کنند، بلکه بتوانند. لکن آقایان باید بدانند دیگر گذشت، نمی‏توانند و نمی‏شود این چنین چیزی. ان‏شاءاللّه‏ همه موفق و مؤید باشید.

1 - نوعی رشوه که مردم روستاها و قصبات به مأموران دولتی می‏دادند. 
2 - شارل دوگل، رئیس جمهور وقت فرانسه. 
3 - قطع و وصل نوار. 
4 - استاندار کرمانشاه در رژیم شاه.
5 - غلامعلی اویسی، فرماندۀ نیروی زمینی و فرماندار نظامی تهران در آخرین روزهای حکومت شاه.