پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

ره توشه ماه مبارک رمضان با نگاهی به آثار و سیره امام خمینی(س)

امیدواری به لطف و رحمت پروردگار

ابوالفضل هادی منش

مفهوم­شناسی امیدواری به لطف خدا
در آیات الهی و روایات نورانی معصومین از امیدواری به رحمت و لطف خداوند تعبیر به «رجا» شده است که در مقابل آن، صفت «قنوط» یا ناامیدی از رحمت خدا قرار دارد. حضرت امام خمینی(س) در این باره می‏نویسد: رجاء، از فطریّات است، و قنوط برخلاف فطرت مخموره و از احتجاب است. و نیز مبدأ حصول رجاء حسن ظنّ به خدای تعالی، و مبدأ قنوطِ از رحمت، سوء ظنّ به ذات مقدّس است.[1]
گاه ممکن است این ویژگی برجسته و پسندیده در عمل با مفاهیم دیگری اشتباه شود. حضرت امام خمینی(س) در این باره می‏نگارد: یکی از اموری که مورد اشتباه است و انسان به واسطۀ محجوبیّت گول می‏خورد، تمییز مابین غرور و اَمانی و مابین رجاء و وثوق به حق است. و پر معلوم است که غرور از بزرگ­ترین جنود ابلیس است، به خلاف رجاء که از جنود رحمان عقل است، با این­که این دو، هم به حسب مبادی و هم به حسب آثار، مختلف و متمیزند. مبدأ رجاء علم به سعۀ رحمت، و ایمان به بسط فیض و کمال و اسماء و صفات است. و مبدأ غرور، تَهاون به امر الهی، و جهل به عوالم غیب و صور غیبیۀ افعال و لوازم ملکوتیۀ صفات نفس است.[2]
گفتنی است که واژه «رجا» در قاموس کلام الهی و سخنان معصومین معمولاً با واژه «خوف» همراه است.
امیدواری به لطف پروردگار در قرآن
1. )فَمَنْ کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً(؛[3] پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد، باید به کار شایسته بپردازد.
2. )إِنَّ الّذِینَ آمَنُوا وَالّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ الله أوْلَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَة الله وَاللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏(؛[4] آنان که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده­اند، آنان به رحمت خدا امیدوارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
3. )فَنَذَرُ الّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ(؛[5] پس کسانی را که به دیدار ما امید ندارند، در طغیانشان رها می‏کنیم تا سرگردان بمانند.
4. )لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ الله أسْوَة حَسَنَة لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَذَکَرَ اللهَ کَثِیراً(؛[6] قطعاً برای شما در [اقتدا] به رسول خدا سرمشقی نیکو است؛ برای آن کسی که به خدا و روز بازپسین ایمان دارد و خدا را فراوان یاد می‏کند.
5. )أوْلَئِکَ الّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَة أیُّهُمْ أقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ(؛[7] آن کسانی را که ایشان می‏خواستند، [خود] به سوی پروردگارشان تقرب می‏جویند [تا بدانند] کدام یک از آن‏ها [به او] نزدیک­ترند و به رحمت وی امیدوارند و از عذابش می‏هراسند.
بر آستان جانان
1. رسول خدا(ص) می‏فرماید:«قال الله تبارک وتعالی: لا یتّکل العاملون لی علی أعمالهم التی یعملونها لثوابی، فإنّهم لو اجتهدوا وأتعبوا أنفسهم أعمارهم فی عبادتی کانوا مقصّرین غیر بالغین فی عبادتهم کنه عبادتی فیما یطلبون عندی من کرامتی والنّعیم فی جنّاتی ورفیع الدرجات العلی فی جواری؛ ولکن برحمتی فلیثقوا وبفضلی فلیرجوا وإلی حسن الظنّ بی فلیطمئنّوا؛ فإنّ رحمتی عند ذلک تدرکهم ومنّی یبلّغهم رضوانی ومغفرتی تلبسهم عفوی؛ فإنّی انا الله الرّحمن الرّحیم وبذلک تسمّیت»؛[8] خداوند پاک و بلند مرتبه می‏فرماید: عمل کنندگان برای من بر اعمال خودشان اعتماد نکنند که آن را برای ثواب من به جا می‏آورند. پس همانا آن‏ها اگر جدیت کنند و خودشان را در مدت عمرشان در عبادت من به زحمت اندازند، مقصر می‏باشند و در عبادت خودشان نسبت به کنه عبادت من در آن چیزی که نزد من از کرامت من و نعمت­ها در بهشت­های من و درجات عالیه بلند در جوار من می‏طلبند، نارسایند؛ اما هر آینه به رحمت من وثوق کنند و به فضل من امیدوار بوده، به حسن ظنّ من اطمینان داشته باشند. پس همانا رحمت من در این هنگام آن‏ها را ادراک می‏کند و عطای من آن‏ها را به رضوان من می‏رساند و مغفرت من به آن‏ها عفو مرا می‏پوشاند. پس همانا منم که خدای بخشندۀ مهربانم و به این اسم نامیده شده­ام.
2. حسین بن ابی ساره می‏گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: «لا یکون المؤمن مؤمناً حتّی یکون خائفاً راجیاً. ولا یکون خائفاً راجیاً حتّی یکون عاملاً لما یخاف ویرجو»؛[9] مؤمن، مؤمن نیست، مگر آنکه ترسناک و امیدوار باشد و ترسناک و امیدوار نیست تا اینکه به جا آورد آنچه را که می‏ترسد و امیدوار است.
3. ابن ابی نجران از راوی نقل می‏کند که به امام صادق(ع) عرض کرد: قومٌ یعملون بالمعاصی ویقولون نرجو! فلا یزالون کذلک حتّی یأتیهم الموت، فقال: «هؤلاء قومٌ یترجّحون فی الأمانی. کذبوا، لیسوا براجین. إنّ من رجا شیئاً طلبه، ومن خاف من شیءٍ هرب منه»؛[10] یک دسته از مردم هستند که به جای می‏آورند معصیت­ها را و می‏گویند ما امیدواریم و همیشه چنین هستند تا این که مرگشان فرا رسد. امام فرمود: آن‏ها قومی هستند دل‏بستۀ به آرزوهای بی­جای خود. اینان دروغ می‏گویند و از امیدواران نیستند. همانا کسی که به چیزی امید داشته باشد، آن را طلب می‏نماید و کسی که از چیزی ترسناک باشد، از آن فرار می‏کند.
4. حارث بن مغیره یا پدرش از امام صادق(ع) نقل می‏کند که از او پرسید: ما [کان] فی وصیّة لقمان؟ قال: «کان فیها الأعاجیب؛ وکان أعجب ما کان فیها أن قال لابنه: خف الله عزّ وجلّ خیفة لو جئته ببرّ الثقلین لعذّبک؛ وارج الله رجاءً لو جئته بذنوب الثقلین لرحمک». ثمّ قال أبو عبدالله(ع)؛ کان أبی یقول: «إنّه لیس من عبدٍ مؤمنٍ إلا وفی قلبه نوران: نور خیفة، ونور رجاءٍ، لو وزن هذا لم یزد علی هذا؛ ولو وزن هذا لم یزد علی هذا»؛[11] وصیت لقمان چه چیز بود؟ امام فرمود: در آن شگفتی­های بسیار بود و عجیب­تر از همه این بود که به پسر خویش گفت: بترس خدای بلندمرتبه و بزرگ را ترسیدنی که اگر طاعت جن و انس را نزدش آورده باشی، هر آینه تو را عذاب کند و امیدوار باش خدا را امیدی که اگر نزد او گناهان جن و انس را آورده باشی، هر آینه تو را بیامرزد. پس از آن، حضرت صادق(ع) گفت: پدرم همواره می‏فرمود: همانا بنده مؤمنی نیست، مگر اینکه در دل او دو نور است: نور ترس و نور امید. اگر این یکی وزن شود، بر آن افزون نشود و اگر آن یکی وزن شود، بر این افزون نگردد.
5. امام صادق(ع) می‏فرماید: «المؤمن بین مخافتین: ذنبٌ قد مضی لا یدری ما صنع الله فیه؛ وعمرٌ قد بقی لا یدری ما یکتسب فیه من المهالک. فهو لا یصبح إلا خائفاً ولا یصلحه إلا الخوف»؛[12] مؤمن، بین دو خوف است: گناهی که گذشته است و نمی‏داند خدا در مورد آن با او چه معامله­ای می‏کند و عمری که باقی مانده و نمی‏داند چقدر مهلکه­ها که در آن به دست می‏آورد. پس او صبح نمی‏کند، مگر هراسناک و چیزی جز ترس [نیز] او را اصلاح نمی‏کند.
6. امام کاظم(ع) می‏فرماید: «کان یحیی بن زکریّا(ع) یبکی ولا یضحک، وکان عیسی بن مریم یضحک ویبکی، وکان الّذی یصنع عیسی(ع) أفضل من الذی کان یصنع یحیی(ع)»؛[13]
یحیی بن زکریا(ع) گریه می‏کرد و نمی‏خندید و عیسی بن مریم(ع) می‏خندید و گریه می‏کرد. آنچه که عیسی انجام می‏داد، بهتر از آن چیزی بود که یحیی انجام می‏داد.
گلبرگی از آفتاب
1. امام باقر(ع) می‏فرماید: «إیّاک والرّجاء الکاذب فإنّه یوقعک فی الخوف الصادق»؛[14] بر تو باد دوری از امیدواری دروغین که تو را در [دام] هراس راستین می‏اندازد.
2. امیرالمؤمنین(ع) می‏فرماید: «اجعلوا کلّ رجائکم للّه سبحانه ولا ترجوا أحداً سواه، فإنّه ما رجی أحدٌ غیر الله تعالی إلا خاب»؛[15] تمام امیدتان به خداوند پاک باشد و به احدی غیر از او امیدوار نباشید. پس به درستی که هیچ کس امید به غیر از خداوند بلندمرتبه نبست، مگر اینکه زیانکار شد.
3. امام صادق(ع) می‏فرماید: «إذا کان یوم القیامة نشر الله تبارک وتعالی رحمته حتّی یطمع إبلیس فی رحمته»؛[16] وقتی روز رستاخیز در رسد، پروردگار پاک و بلندمرتبه رحمتش را می‏گستراند تا آن‏جا که حتی شیطان هم در رحمت او طمع می‏ورزد.
4. امام صادق(ع) می‏فرماید: «إذا أراد أحدکم أن لا یسأل ربّه شیئاً إلا أعطاه فلییأس من النّاس کلّهم ولا یکون له رجاءٌ إلا عند الله فإذا علم الله عزّ وجلّ ذلک من قلبه لم یسأل الله شیئاً إلا أعطاه»؛[17] هرگاه یکی از شما بخواهد که چیزی از پروردگارش خواهش نکند، جز آنکه به وی دهد پس باید که از همه مردم چشم امید بپوشد و امیدی به جز خداوند نداشته باشد؛ چون خدا چنین چیزی را از قلب او درک کند، از خدا چیزی نخواهد جز آنکه به وی عطا کند.
5. امام صادق(ع) می‏فرماید: «طلب الحوائج إلی النّاس استلابٌ للعزّ ومذهبة للحیاء والیأس ممّا فی أیدی النّاس عزٌّ للمؤمن فی دینه والطمع هو الفقر الحاضر»؛[18] خواستن نیازمندی­ها از مردم بر باد دادن عزت و از بین رفتن آبرو است و ناامیدی از آنچه در دست مردم است، عزت مؤمن در دینش می‏باشد و طمع، همان فقر حاضر است.
6. امیرالمؤمنین(ع) می‏فرماید:
«لیجتمع فی قلبک الافتقار إلی النّاس والاستغناء عنهم فیکون افتقارک إلیهم فی لین کلامک وحسن بشرک ویکون استغنائک عنهم فی نزاهة عرضک وبقاء عزّک»؛[19] باید در دلت احتیاج به مردم و بی­نیازی از آن‏ها با هم جمع شود؛ احتیاج به آن‏ها، در همان خوش­صحبتی و خوش­برخوردی باشد و بی­نیازی از آن‏ها، در حفظ آبرو و عزت باشد.
7. امام صادق(ع) می‏فرماید: «ارج الله رجاءً لا یجرئک علی معاصیه وخف الله خوفاً لا یؤسیک من رحمته»؛[20] به خدا امید داشته باش تا جایی که تو را بر گناه و نافرمانی او دلیر نکند و از خدا بترس تا جایی که تو را از رحمتش ناامید نسازد.
8. امیرالمؤمنین(ع) می‏فرماید: «کن لما لاترجو أرجی منک لما ترجو، فإنّ موسی بن عمران علیهم السلام خرج یقتبس لأهله ناراً فکلّمه الله عزّ وجلّ فرجع نبیّاً وخرجت ملکة سبأ فأسلمت مع سلیمان(ع) وخرج سحرة فرعون یطلبون العزّة لفرعون فرجعوا مؤمنین»؛[21] به آنچه بدان امیدی نداری، امیدوارتر باش از آنچه بدان امیدواری. پس به درستی که موسی بن عمران(ع) خارج شد تا برای خانواده‏اش آتش بیاورد؛ اما با خداوند بلندمرتبه و بزرگ صحبت کرد و پیامبر بازگشت؛ چنان که ملکه سبأ خارج شد؛ اما به همراه سلیمان(ع) اسلام آورد و یا شعبده­بازان فرعون خارج شدند تا برای فرعون عزت و بزرگی بیاورند، اما مؤمن بازگشتند.
پرتو نور
1. ناامیدی، از جنود ابلیس است
حضرت امام(س) می‏فرمود: شما متوقع نباشید که همین امروز بتوانید طیاره درست کنید... البته الآن نمی‏شود؛ اما مأیوس نباشید از اینکه نمی‏توانیم درست کنیم. باید بیدار بشوید بروید دنبال اینکه آن صنایع پیشرفته را خودتان درست بکنید. وقتی این فکر در یک ملتی پیدا شد و این اراده در یک ملتی پیدا شد، کوشش می‏کند و دنبال کوشش، این مطلب حاصل می‏شود. یأس از جنود ابلیس است؛ یعنی شیطان‏ها انسان را به یأس وا می‏دارند... ما باید این جنود ابلیس را کنار بزنیم و امید که از جنود الله است، در خودمان زنده بکنیم.[22]
2. خودباوری، گونه­ای از امیدواری
روزی تعدادی از دانشجویان خدمت حضرت امام(س) رسیده بودند تا از رهنمودهای ایشان بهره­مند شوند. امام(س) که همواره به لطف الهی امیدوار بود، آنان را سفارش کردند: هر کاری را که انسان باورش این است که ضعیف است نسبت به آن کار، نمی‏تواند آن کار را انجام بدهد... هر کشوری که اعتقادش این باشد که نمی‏تواند خودش صنعتی را ایجاد کند، این ملت محکوم به این است که تا آخر نتواند و این اساس نقشه­هایی بوده است که برای ملل ضعیف دنیا قدرت­های بزرگ کشیده­اند.[23]
3. ضرورت امید به لطف خدا در تبلیغات دینی
قبل از آن­که امام تبعید بشوند، صاحب یکی از کارخانجات بزرگ در تهران که مسجدی می­ساخته برای تبلیغ و امامت در این مسجد از امام تقاضا می‏کند که ایشان یک مبلغ اعزام کنند که مردم را ارشاد نمایند. امام ابتدا با اکراه این موضوع را می‏پذیرند؛ ولی پس از تعیین یک روحانی در هنگام اعزام به او می‏فرمایند: وظیفه شما علاوه بر تبلیغ و ارشاد این است که دو موضوع را از یاد نبرید: 1ـ در این مسجد از من نامی بـرده نشود. 2ـ برخورد شما با بانی مسجد به گونه­ای باشد که خیال نکند که به ثروت و مال او چشم طمع دوخته­اید.[24]
4. امام(س) کانون امید
به یاد دارم روزی با حضرت امام به منزل حضرت آیت الله کاشانی، واقع در خیابان پامنار تهران رفتیم. بعد از اتمام دیدار وقتی حاج آقا روح الله می‏خواستند از مجلس خارج شوند، آیت الله کاشانی به ما گفتند: اگر امیدی باشد، ‏در این سید است. اگر امیدی به پیروزی باشد، در این سید است.[25]
این حادثه حدود سال­های 1329 تا 1330 به وقوع پیوست.
5. تنها با خدا
چه کسی باور می‏کرد که انقلاب به پیروزی برسد! بعد از پیروزی انقلاب همۀ دهن­ها از تعجب باز ماند و از یکدیگر سؤال می‏کردند: چگونه انقلاب به پیروزی رسید! چطور شاه شکست خورد با آن همه پشتیبان! بنده جواب می‏دادم؛ چون که شاه مسلح بود تا دندان به سلاح امریکا و شرق و غرب و شمال و جنوب هم پشتیبان داشت؛ ولی امام تنها بود با خدا و مسلّم طرفی که خدا باشد، پیروز است.[26]
6. چشم امید بر آسمان
در سال 1341 و اوایل سال 1342 که حرکت امام به صورت بیان در درس یا اعلامیه به دولت علم (اسدالله علم) شروع شد، توسط شاگردان خود از کلیۀ علمای تهران و شهرستان­ها خواستند که به خصوص شب یکشنبه جهت تصمیم‏های نهایی در شهرها و مناطق خود گرد هم آیند؛ اما چون آن روزها آخوندهای درباری متنفذ بودند، این عمل به متارکه گرایید. امام در جمله‏ای فرمودند: کار را به خدا وامی‏گذاریم، هر وقت زمان آن رسید، درست خواهد شد.[27]
7. انقطاع سخن اول امام
خاطره بسیار جالبی که من دارم،‏ در مورد جملۀ اوّلین درس امام در نجف است که بعد از مدتی تبعید به ترکیه و پشت سر گذاشتن رفت و آمدها و دید و بازدیدها درس را شروع کردند. مسجد شیخ انصاری مملو از جمعیت بود. منبر دوپله­ای کوچکی بود که امام روی آن نشستند و همان اوّل دستور دادند که منبری کمی بزرگ­تر تهیه شود و شروع به نصیحت کردند. همه سرپا گوش و منتظرند که ببینند امام بعد از این همه مسائل ایران و تبعید و زندان، چه می‏فرمایند. ایشان بعد از بسم الله فرمودند: خداوندا! ما را به خودت متوجه فرما. خدایا! ما را از غیر خودت منصرف گردان. که من همان وقت به ذهنم می‏آمد که این دعا دربارۀ خود امام مستجاب شده است و بعد از این دعا، آن سخنرانی مفصل را بیان فرمودند که در سه بُعد، مسئولیت­ها را تقسیم و همه را آشنای به مسئولیت­ها فرمودند.[28]
8. امیدواری به آینده­ای روشن
نخستین روزهایی که جنگ شروع شده بود،‏ دشمن تمام مناطق مرزی را درنوردیده و تا پشت دیوار اهواز و دزفول آمده بود. خرمشهر و آبادان در تهدید کامل بودند و با بعضی از اعضای دفتر در تماس تلفنی بودیم. یک روز یکی از آقایان گفت: آقا! تکلیف امام[29] چیست؟ از طرفی شما این مطالب را می‏گویید و از طرفی بنی­صدر همین حالا در خدمت امام است و ضدّ این مطالب را می‏گوید و می‏گوید این حرف­ها که شما و امثال شما می‏زنید، اعتبار نظامی ندارد. شنیدن جملات فوق مرا مصمم کرد که برای انتقال مطالب به مقام معظم ایشان و سایر دست­اندرکاران عازم تهران شوم. در آن سفر، مطالب را مفصلاً به بعضی نزدیکان حضرت امام من جمله شهید بهشتی گفتم، به این تفکر که تکلیف را از گردن خود بردارم... وقتی که عازم زیارت حضرت امام شدم، یک نفر روحانی جوان که معلوم بود پدرش از علمای کردستان یا باختران است، با من بود. علی الرسم او را جلو انداختم. آن روز چهرۀ مبارک امام را به حدّی بشاش و نورانی دیدم که قطعاً نه قبل و نه بعد از آن ندیده بودم. وقتی آن آقا نام پدرش را گفت، حضرت امام فرمودند: سلام مرا به پدرتان برسانید و بگویید ان شاء الله به زودی کردستان پاکسازی می‏شود. این قبیل کارها سهل است و انجام خواهد شد. من وقتی این جمله امام را با طمأنینه شنیدم، فکرم عوض شد و نسبت به آینده کاملاً مطمئن و امیدوار شدم. نوبت به من که رسید، اجمالاً گفتم از خوزستان آمده­ام، جنگ است ولی تفاصیلی را در نظر داشتم، گفتن آن‏ها را بی­مورد دیدم.
امام فرمودند: برگردید و مشغول کار خود شوید و بدانید که شما پیروزید. این جملات امام هیچ مقرون به تردید نبود و با قاطعیت از آینده خبر می‏داد و من با دلی شاد و امیدوار به اهواز مراجعت کرده و با ایمان به آینده مشغول کار شدم و بحمد الله هیچ خطر جدی پیش نیامد و ما هم پیروز شدیم.[30]
9. امید به خدای کریم
روزی حضرت امام به من فرمودند: آقای دکتر! عالمی بود که در آخر عمر بیمار شد. کم­کم بیماری شدت گرفت؛ به طوری که دیگر قادر نبود دست و پای خود را حرکت دهد. یکی از شاگردان از او مواظبت می‏کرد و غذا را در دهان او می‏گذاشت. عالم مدام خدا را شکر می‏کرد و تسبیح می‏گفت. یک روز شاگرد گفت: آقا! مگر نمی‏بینید که خدا با شما چه کرده است؟ شما حتی نمی‏توانی خودت آب را در دهانت بگذاری. عالم گفت: فرزندم خداوند خیلی مهربان است. من چگونه قادرم شکر او را بگویم... او آنقدر کریم و مهربان است که تو را برای مواظبت من مأمور کرده است. آن وقت درمی‏یابی که من چرا مدام او را شکر می‏گویم.[31]
10. توجه به خدا در همه لحظات
روزی به مناسبتی خواستم که برایم دعا کنند. امام در جواب گفتند که من هر چند ساعت یک بار به شخص شما دعا می‏کنم. با تعجب پرسیدم:... چرا هر چند ساعت یک بار؟ خندیدند و گفتند: هر بار که از قفسه داروها، دوا را برمی‏دارم، به یاد شما می‏افتم. در پاسخ گفتم: آقا! دل ما به دعاهای شما خوش است. ایشان سکوت کردند و اندکی قیافه­شان درهم رفت. بعد با لحنی پدرانه­ و مهربان و در عین حال آمرانه گفتند: سعی کنید فقط دلتان به خدا خوش باشد، نه بنده خدا. این نکته، خیلی آموزنده است. امام حتی در مقام تعارف هم حاضر نبودند سخنی غیر توحیدی بشنوند.[32]
در سایه­سار عترت
1. پناه بی­پناهان
شخصی نزد امام صادق(ع) آمد و درباره وجود خداوند پرسش نمود. امام(ع) از او پرسید: «ای بندۀ خدا! آیا تاکنون سوار بر کشتی شده­ای؟» مرد پاسخش داد: «آری، شده‏ام». امام(ع) دوباره پرسید: «آیا تا به حال اتفاق افتاده که کشتی بشکند؛ به گونه­ای که گرفتار امواج خروشان دریا بشوی و در آن نزدیکی نه کشتی دیگری باشد که تو را نجات دهد و نه شناگر توانایی که تو را برهاند و امید نجات کاملاً در تو از بین رفته باشد؟» پاسخ داد: «آری، چنین اتفاقی برایم روی داده است». امام(ع) فرمود: «در آن لحظه خطرناک، آیا دلت به حقیقتی متوجه نشد که بتواند تو را از آن ورطه هولناک نجات بخشد؟» پاسخ گفت: «بلی». امام(ع) فرمود: «همان چیز، حقیقت خدای توانا است و او آن‏جا که نجات­دهنده­ای نیست، تنها نجات­دهنده به نظر می‏آید و پناه بی‏پناهان است».[33]
2. وعدۀ‏ امید
روزی شخصی نزد امام صادق(ع) رفت و به دلیل مشکلات توان فرسای مالی از ایشان درخواست کمک نمود. امام با مهربانی فرمود: «متأسفانه! امروز چیزی برای کمک به تو در دسترس ندارم؛ اما به زودی مالی به دستم خواهد رسید و آن را به شما خواهم داد. ان شاء الله». مرد گفت: «ای فرزند رسول خدا! پس موعدی را مقرر کنید که خدمت شما برسم و آن را تحویل بگیرم». امام متوجه شد که مرد امیدواری چندانی به رحمت خدا ندارد. از این رو، به او فرمود: «چگونه به تو وعده بدهم؟ من به آنچه امیدی ندارم، به خاطر رحمت پروردگار خویش بدان چیز امیدوارتر می‏شوم و مهربانی خدا هر ناامیدی را برایم به امیدواری تبدیل می‏کند».[34]
3. رشته امید
«حسین بن عُلوان» از شاگردان امام صادق(ع) در مجلسی نشسته بود و با دوست خود مناظره علمی می‏کرد. دوستش مسافر بود و هزینه سفر خود را تمام کرده، از این مسأله سخت ناراحت بود. او به دوستش گفت: «به چه کسی امیدوار هستی که به تو کمکی بکند؟» وی پاسخ داد: «به فلان شخص». حسین بن علوان گفت: «به خدا سوگند! هرگز به آرزویت نخواهی رسید». دوستش پرسید: «برای چه؟» وی پاسخ داد: «از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: خداوند به عزت و جلالش سوگند یاد کرده است که رشته امید هر کس را که به غیر او امیدوار باشد، خواهد برید و در نزد مردم لباس خواری به تنش خواهد پوشاند و او را از بخشودگی و لطف خود دور خواهد ساخت». همچنین می‏فرماید: «آیا بنده من در گرفتاری­ها به غیر از من دل می‏بندد؛ در حالی که برطرف شدن مشکلات او در دست من است و دری بسته را می‏کوبد؛ در حالی که کلید همه درهای بسته نزد من است و در خانه من به روی همه باز؟».[35]
4. بریدن از خلایق
روزی «احمد بن محمد» از نزدیکان امام رضا(ع) خدمت ایشان رفت و عرض کرد: «قربانت شوم! لطف کنید نامه­ای به اسماعیل بن داود کاتب که در دربار مشغول است بنویسید و سفارش مرا بکنید تا شاید از او چیزی به من برسد». امام با ناراحتی به او نگریست و فرمود: «من تعجب می‏کنم از اینکه کسی مانند تو طلب حاجت از کسی مانند اسماعیل بن داود بکند. اگر حاجتی داری از خودم بخواه».[36]
5. تضمین بهشت
روزی گروهی از یکی از قبایل انصار نزد پیامبر اکرم(ص) آمدند و سلام نمودند و در محضر ایشان نشستند. یکی از آنان به نمایندگی از جمع گفت: «ای رسول خدا! ما برای عرض حاجتی خدمتتان آمده­ایم». پیامبر(ص) فرمود: «حاجت شما چیست؟» عرض کرد: «حاجت ما بسیار بزرگ است». پیامبر(ص) با لبخندی فرمود: «بگویید بدانم چیست» مرد گفت: «حاجت ما این است که شما در پیشگاه پروردگار بلندمرتبه بهشت را برای ما ضمانت بفرمایید». پیامبر(ص) سرش را پایین انداخت و اندکی درنگ نمود. او چند مرتبه چوبدستی­اش را به زمین زد و آنگاه در چشمان آنان نگریست و فرمود: «من با یک شرط آن چیزی را که خواستید برای شما ضمانت می‏کنم». آنان با خوشحالی گفتند: «شرط شما چیست؟» فرمود: «این است که به احدی غیر از خدا امیدی نداشته باشید و از غیر خدا چیزی نخواهید». آنان تعهد کردند که همواره چشم امیدشان را از خلایق بردارند؛ تا آن‏جا که اگر در سفر بودند و سوار بر مرکب خود، هرگاه تازیانه­شان به زمین افتاد، از کسی تقاضای کمک ننمایند؛ بلکه خودشان از مرکب پیاده شوند و تازیانه­شان را بردارند.[37]
6. چشم امید به پروردگار
یکی از یاران امام صادق(ع) به نام «مفضّل بن قیس» به محضر آن حضرت رسید و به بیان گرفتاری­ها و رنج­های زندگی خود پرداخت. امام صادق(ع) به کنیز خود دستور داد کیسه­ای را که محتوی چهارصد درهم بود، به او بدهد. آن­گاه به او فرمود: «با این سکه­ها زندگی خود را بهبود ببخش». مفضّل عرض کرد: «منظورم از شرح حال خودم این بود که در حق من دعا کنید [نه اینکه پول به من بدهید]». امام فرمود: «بسیار خوب! دعا هم خواهم کرد». آن­گاه به او فرمود: «إیّاک أن تخبر النّاس بکلّ حالک فتهوّن علیهم»؛[38] از بازگو کردن شرح حال خود برای دیگران بپرهیز که اگر چنین کنی، نزد مردم ذلیل و خوار خواهی شد.
7. امید به خدا، داروی دردها
خلیفه عباسی معاصر با دوران امام کاظم(ع) ـ احتمالاً هارون الرشید ـ به شدت دچار دل­درد شد و بستری گردید. «بختیشوع» پزشک مسیحی حاذق و زبردستی بود که در دربار خدمت می‏کرد. برای مداوای خلیفه به بالین او آمد و معجونی درست نمود و به او خوراند. مدتی گذشت؛ اما خلیفه درمان نشد و درد او فزونی یافت. پزشکان همگی از درمان خلیفه ناامید شدند و راه به جایی نبردند. بختیشوع به خلیفه گفت: «آنچه مربوط به علم پزشکی بود، همین­هایی بود که انجام دادم. اگر ثمری داشت، حتماً افاقه می‏کرد. پس معلوم است درمان درد تو مربوط به علم پزشکی نمی‏شود و علاج درد تو فقط به دست خدا است و با دعا سامان می‏یابد». خلیفه به درباریان خود دستور داد که امام کاظم(ع) را حاضر نمایند. سراغ موسی بن جعفر(ع) رفتند و ایشان را با اطلاع ساختند. امام(ع) راه کاخ خلیفه را در پیش گرفت. امام(ع) در راه مشغول به دعا شد. به برکت دعای امام(ع)، خلیفه خوب شد و پیش از اینکه امام(ع) به کاخ برسد، درد و بیماری از او دور گردید. وقتی حضرت وارد کاخ شد، خلیفه از او پرسید: «به حقّ جدت مصطفی(ص) بگو بدانم چه دعایی کردی؟» امام کاظم(ع) فرمود: «گفتم: بار خدایا! همان­گونه که نتیجه ذلت­بار گناه خلیفه را به او نشان دادی، نتیجه عزت­بخش امیدواری مرا به خود نیز به او نشان بده».[39]
نکته قابل توجه در این داستان که در زندگی روزمره نیز با آن بسیار مواجهیم، آن است که ما با بروز یک مشکل جزئی جسمی مانند بیماری و جواب کردن پزشکان، به کلی امیدمان را از دست می‏دهیم و هنگامی به یاد خدا می‏افتیم که دستمان را از همه جا کوتاه می‏بینیم. باید به این مهم باور داشت که شفا و رفع گرفتاری فقط از جانب خدا است؛ نه از جانب پزشک یا دیگر خلایق.
8. پیامد امیدواری
امام سجاد(ع) می‏فرماید: «مردی خانواده خود را سوار بر کشتی کرد و به دریا رفت. کشتی آن‏ها در اثر امواج سهمگین شکست و از سرنشینان کشتی، کسی جز همسر او نجات نیافت. زن به تخته پاره­ای از کشتی نشست و موج دریا او را به ساحل رسانید. مردی راهزن از کنار ساحل می‏گذشت. او مردی گناهکار و طغیان­گر بود. مرد راهزن، زن را در ساحل دید. از او پرسید: «تو انسان هستی یا جن!» زن ماجرای خود را گفت. مرد راهزن با تنها دیدن زن، قصد گناه کرد؛ اما دید که زن به خود می‏لرزد. راهزن از او پرسید: «چرا این­گونه هراسناک هستی؟» زن با دست به آسمان اشاره کرد و گفت: «از او می‏ترسم؛ چرا که من هرگز چنین گناهی نکرده­ام». مرد راهزن برخاست و گفت: «تو با این که چنین گناهی نکرده­ای، این­چنین از خدای خود می‏ترسی. من چگونه نترسم که می‏خواهم چنین گناهی را با زور انجام دهم؟» امام(ع) در دنبالۀ داستان می‏فرماید: «مرد راهزن از کرده­های خود پشیمان شد و بازگشت. در میان راه، به راهبی رهگذر برخورد و با او همراه شد. روز به میانه رسیده بود و هوا به شدت گرم. راهب به او گفت: دعا کن تا خدا ابری بالای سر ما بفرستد تا سایه­ای بر سرمان بیندازد که آفتاب ما را سوزاند. مرد گفت: من برای خودم در درگاه خدا هیچ حسنه­ای نمی‏بینم که بخواهم به پشتوانه آن از او چیزی بخواهم. راهب گفت: پس من دعا می‏کنم و تو آمین بگوی. راهب شروع به دعا کرد و مرد راهزن آمین گفت. دیری نگذشت که ابری بر سر آن‏ها سایه انداخت و زیر سایه آن، مقدار طولانی از راه را پیمودند تا جایی که راه آن‏ها از هم جدا شد. مرد راهزن خداحافظی کرد و رفت و راهب دید که ابر بالای سر آن‏ها به دنبال مرد راهزن می‏رود. راهب از او پرسید: تو چه کرده­ای که دعا برای تو اجابت شد؛ ولی برای من به اجابت نرسید؟ او جریان آن زن را باز گفت. راهب به او رو کرد و گفت: آنچه گناه در گذشته کرده‏ای،‏ به موجب امیدت به خدا بخشیده شده و به سبب خوفت از خدا باید بنگری که در آینده چونی».[40]
دلبرگ­های عاشقی
در ادعیه امامان معصوم(ع) اشاره و تأکید بسیاری بر موضوع امیدواری به رحمت پروردگار شده است آنان همواره امید خود را به‏طور کامل به ذات مقدس پروردگار معطوف می‏داشتند. حضرت امام خمینی(س) در این باره می‏نویسد: در ادعیۀ حضرت زین‏العابدین ـ سلام الله علیه ـ اشاره به این امر بسیار شده است؛ چنانچه در دعای ابوحمزۀ ثمالی ـ که از بالاترین مظاهر عبودیت است و دعایی بدین مثابه در لسان عبودیّت و ادب بین یدی الله در بین بشر نیست ـ عرض ‏کند: «أدعوک راهباً راغباً راجیاً خائفاً إذا رأیت مولای ذنوبی فزعت؛ وإذا رأیت کرمک طمعت. فإن عفوت فخیر راحمٍ؛ وإن عذّبت فغیر ظالمٍ»؛[41]
خدایا تو را از روی میل و رغبت و با ترس و امید می‏خوانم. هنگامی که مولای من! گناهانم را می‏بینم، فریاد برمی‏آورم. وقتی کرم تو را می‏بینم،‏ طمع می‏‏ورزم. پس اگر عفو کنی و بخشش کنی، بهترین رحم کننده هستی، و اگر عذاب کنی، ظالم و ستمگر نیستی.
همچنین در دعاهای امام حسین(ع) نیز این موضوع به چشم می‏خورد. ایشان با بروز مشکلات عدیده خدا را این­گونه می‏خواند: «یا عدّتی عند شدّتی ویا غوثی عند کربتی، اُحرسنی بعینک الّتی لا تنام واکفنی برکنک الّذی لا یرام وارحمنی بقدرتک علیّ فلا أهلک وأنت رجائی»؛[42] ای قدرت و توان من هنگام شدت مشکلات و ای فریادرس من هنگام سختی! مرا به چشمت که خواب در آن راه ندارد، حفظ فرما و به توانت که مورد تجاوز قرار نمی‏گیرد، کفایتم کن. و به قدرتت، به من رحم فرما. پس من هلاک نمی‏گردم، تا زمانی که امیدواری­ام به تو است.
حضرت در صبح عاشورا، آن­گاه که دشمن طبل جنگ می‏زد، به درگاه الهی عرض نمود: «اللهمّ أنت ثقتی فی کلّ کرب وأنت رجائی فی کلّ شدّة وأنت لی فی کلّ أمر نزل بی­ ثقة وعدة... فأنت ولیّ کلّ نعمة‏ وصاحب کلّ حسنة ومنتهی کلّ رغبة»؛[43] پروردگارا! تو در هر غم و اندوه، پناهگاه من و در هر پیشامد ناگوار، مایه امید من هستی و در هر حادثه­ای، سلاح و تکیه­گاه منی؛ آن­گاه که غم­های سنگین بر من فرود آید... پروردگارا! تو صاحب هر نعمت من هستی و آخرین امید و آرزوی منی.
و یا آن­گاه که خود یکه و تنها نبرد را آغاز نمود، لشکر نگون­بخت عمر سعد را مورد خطاب قرار داد که: «یا اُمّة السّوء بئسما خلفتم محمّداً فی عترته أما إنّکم لم تقتلوا بعدی عبداً من عباد الله فتهابوا قتله بل یهوّن علیکم عند قتلکم إیّای وأیم الله إنّی لأرجو أن یکرمنی ربّی بالشهادة بهوانکم ثمّ ینتقم لی منکم من حیث لا تشعرون»؛[44] ای امت بدکار! چه بد کردید که به خاندان محمد(ص) پس از او جفا کردید. پس از من، از کشتن بندگان خدا هراسی ندارید؛ زیرا کشتن من، کشتن آنان را بر شما هموار خواهد ساخت. من امیدوارم که پروردگارم در برابر خواری شما کرامت شهادت را به من عطا کند و از راهی که گمان نمی‏برید، انتقام مرا از شما بگیرد.
امام(ع) یاران خود را نیز به داشتن امید به خدا سفارش می‏نمود و در گرماگرم نبرد آنگاه که آنان در آستانه شهادت قرار می‏گرفتند، وعده ملاقات خدا را به آنان می‏داد. نوشته­اند در روز عاشورا وقتی دو برادر از قبیله غفاریان با چشمانی گریان نزد امام(ع) آمدند تا برای فدا شدن در مقابل او اجازه میدان بگیرند، به گرمی به آنان فرمود: «مرحباً بکم أدنوا منّی»؛ آفرین بر شما! نزدیک­تر آیید. سپس آنان را در آغوش کشید و فرمود: «یا ابنی أخی ما یبکیکما؟ فوالله إنّی لأرجو أن تکونا عن ساعة قریری العین جزاکما الله یا ابنی أخی یوجدکما من ذلک ومواساتکما إیّای بأنفسکما أحسن جزاء المتّقین»؛[45] ای برادرزادگانم! چرا می‏گریید؟ به خدا که من امید دارم تا یک ساعت دیگر دیده شما روشن شود. ای برادرزادگانم! خدا شما را بر این وجدان و همدردی و برادری و ایثار نسبت به من پاداش پرهیزگاران عطا فرماید.
[1]. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 130.
[2]. همان، ص 131ـ132.
[3]. کهف (18): 110.
[4]. بقره (2): 218.
[5]. یونس (10): 11.
[6]. احزاب (33): 21.
[7]. اسراء (17): 57.
[8]. شرح چهل حدیث، ص 226.
[9]. همان، ص 228.
[10]. همان.
[11]. همان، ص 221.
[12]. همان، ص 229.
[13]. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 143، پاورقی.
[14]. بحار الانوار، ج 78، ص 164.
[15]. غرر الحکم و درر الکلم، ح 2511.
[16]. الامالی، صدوق، ص 205.
[17]. الکافی، ج 2، ص 148، ح 2.
[18]. همان، ح 4.
[19]. همان، ح 7.
[20]. بحار الانوار، ج 7، ص 384.
[21]. الامالی، صدوق، ص 150، ح 7.
[22]. صحیفه امام، ج 13، ص 536.
[23]. همان، ج14، ص 306 ـ 307.
[24]. ویژگی­هایی از زندگی امام خمینی(س)، ص 82 - 83.
[25]. پرتوی از خورشید، ص 57؛ به نقل از: آیت الله خلخالی.
[26]. صحیفه دل، ج 1، ص 31؛ به نقل از: حجۀ الاسلام والمسلمین تفویضی.
[27]. همان، ص92؛ به نقل از: حجۀ الاسلام والمسلمین سید جواد علم الهدی.
[28]. همان، ص 121؛ به نقل از آیت الله محمدحسن قدیری.
[29]. «ما» صحیح است.
[30]. همان، ‏ص 134 ـ 135؛ به نقل از: آیت الله موسوی جزائری.
[31]. فصل صبر، ص 199؛ به نقل از: دکتر سید عبدالحسین طباطبایی.
[32]. همان، ص 199 ـ 200.
[33]. بحار الانوار، ج 3، ص 41؛ ج 67، ص 137.
[34]. همان، ج 47، ص 57.
[35]. الکافی، ج 2،‏ ص 54، ح 7.
[36]. همان، ح 5.
[37]. همان، ج 4، ص 21.
[38]. همان، ح 7.
[39]. بحار الانوار، ج 48، ص 140، ح 17.
[40]. الکافی، ج 2، ص 57، ح 8.
[41]. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 146.
[42]. نور الابصار، ص 146.
[43]. الارشاد، ج 2، ص 96.
[44]. ایقاظ من الهجمه، ص 302.
[45]. مقتل الحسین ، للخوارزمی،‏ ج 2، ص 23.
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.