جایگاه دین در جامعه ما با بسیاری از جوامع تفاوت دارد و دین داعیه دار حضور در همه صحنه‌ها و حتی حضور فعال در عرصه بین‌الملل است به همین جهت کسانی که دین را تعریف می‌کنند بار سنگینی بر عهده دارند و باید برای حوادث و سوالات گوناگون افراد پاسخ دینی ارائه دهند.

به گزارش جماران، در رابطه با اهمیت نقش دین در هویت سازی‌ افراد جامعه، شفقنا گفت‌و گویی با دکتر یونس نوربخش جامعه شنا‌س دانشگاه تهران داشته که مشروح آن را در زیر می‌خوانید:

یکی از مسایلی که همواره ذهن جوامع و متولیان امور را به خود مشغول داشته است مساله بحران هویت به ویژه در میان نسل جوان است. از نظر شما بحران هویت چیست و چه عواملی باعث به وجود آمدن آن می شود.

در مورد بحث هویت اول باید با هویت و عناصر اصلی تشکیل دهنده آن آشنا شد و بعد دید که در مورد ایران و در دوره‌های مختلف تاریخی بحث هویت چگونه است زیرا بحث هویت در دوره‌های تاریخی کشور ما نوساناتی را داشته است. هویت به معنای ساده احساس معنا کردن است. اینکه من چه کسی و چه چیزی هستم. اگر کسی بتواند به این سوال پاسخ دهد که چه کسی است می‌تواند هم جایگاه خود را در اجتماع پیدا کند و هم در نهایت تکلیفش را با خود و آینده تا حد زیادی مشخص نماید. بنابراین اگر انسان نتواند به این سوال که چیست و کیست پاسخ خوبی دهد احساس معنا را نخواهد داشت، نقش او معلوم نیست و احساس وجود نمی کند. پس از اینجا بی‌هویتی یا اختلال در هویت برای او شکل می‌گیرد. بنابراین هویت بیشتر یک مفهوم اجتماعی است وقتی در جامعه‌شناسی صحبت از هویت می‌شود بیشتر ناظر به بعد اجتماعی قضیه است یعنی «من» در ارتباط با دیگران تعریف می‌شود و من خود را در آیینه دیگران می‌بینم و با توجه به انتظارات و توقعات دیگران خود را می‌شناسم. مثلا اگر کسی برای خود جایگاه و مقام بالایی قایل است، زمانی که وارد جامعه شود و مشاهده کند که مردم کنش متقابل مورد انتظار او را در برابرش نشان نمی‌دهند کم‌کم می فهمد که این جایگاهی که برای خود تصور کرده است خیالی است و مردم چنین جایگاهی را برای او قایل نیستند پس باید هویت خود را درست تعریف کند. پس هویت ما به تدریج در کنش با دیگران و واکنش‌هایی که دریافت می‌کنیم تعریف می‌شود. کسی نمی‌تواند درخلاء برای خویش هویت تعریف کند زیرا هویت یک امر اجتماعی است. اما چند نکته مهم که در رابطه با هویت بسیار مهم است این است که هویت یک امر رابطه‌ای است یعنی این هویت در ارتباط با دیگران معنی پیدا می‌کند پس دیگران هم در هویت‌سازی نقش دارند. هویت تنها با تعدادی از مسوولین یا با یک مهندسی فرهنگی از صفر ساخته نمی‌شود بلکه یک‌ هویت جمعی و اجتماعی وجود دارد و در ارتباط با آن این هویت شکل می‌گیرد و هر چقدر این ارتباطات شفاف، تعریف شده و درست باشد، در جامعه با واکنش‌هایی که دریافت می‌کنیم خود را بهتر درک می‌کنیم که کجا هستیم و چه نقش و کارکردهایی داریم و جامعه چه توقعی از ما دارد. به‌عبارتی هنجارها و جریان اجتماعی شدن مهم است. اینجاست که احساس مفید بودن شکل می‌گیرد و می‌فهمیم جامعه به ما نیاز دارد و برای ما جایگاه قائل است و در اینجا هویت شکل می‌گیرد. حال هویت در مقیاس کلان‌تر نه تنها یک امر اجتماعی درون جامعه است بلکه در سطح جهانی هم ارتباطی است. یعنی امروزه با جهانی شدن این ارتباطات هم معنی گسترده‌تری پیدا کرده است یعنی امروزه جوان خود را در ارتباط با یک جامعه معنی نمی‌کند چون در ارتباط با جهان قرار گرفته است حالا به طور مستقیم در اثر کثرت مهاجرت یا رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی فضاهایی برای او ایجاد شده که می‌تواند بازتاب کنش‌های خود را در یک سطح جهانی ببیند. بنابراین هویت در پی پیچیده شدن ارتباطات جهانی بسیار پیچیده‌تر شده است و مانند گذشته یک ارتباط ساده و محدود نیست و حس هویت در یک جامعه محدود تعریف نمی‌شود. بنابراین فاکتورهای جدید مانند رسانه‌ها وارد میدان شده‌اند. رسانه‌ها اعم از رسانه های جمعی، شبکه‌های اجتماعی یا فضای مجازی در تعریف و یا بازتولید هویت‌ها نقش مهمی دارند. نکته دیگر اینکه هویت یک امر تاریخی هم است یعنی من نمی‌توانم امروز برای خودم یک هویت تعریف کنم بلکه هویت باید در ارتباط با تاریخ گذشته یک جامعه شکل گیرد. پس باید یک نگاهی به تاریخ و گذشته خود هم داشته باشیم.

گذشته چطور می‌تواند به هویت‌سازی کمک کند آیا صرف یک نگاه نوستالژیک و افتخار آمیز به گذشته می‌تواند هویت امروز ما را بسازد؟

بله. این کمک می‌کند اما کافی نیست که ما امروز فقط به جوان بگوییم که مثلا به سعدی، حافظ ابن سینا و... افتخار کنید اینها خوب است و جوان می‌فهمد که از یک پیشینه خوبی برخوردار است اما کافی نیست. پس باید ارتباط بین سنت، حال و مدرنیته ما تعریف شود و این کار به یک نوع بازخوانی گذشته و اینکه گذشته را چطور قرائت کنیم و به زمان حال پیوند دهیم نیاز دارد . زیرا ممکن است در بسیاری از مواقع حال با گذشته ما در تضاد باشد. بنابراین هویت یک امر تاریخی است و اگر به گذشته ارجاع ندهیم با مشکل مواجه خواهیم شد. بی‌تاریخی خود یک نوع بی‌هویتی است اگر حال را به تاریخ وصل کنیم ولی تاریخ ما در یک همسانی و همخوانی با حال ما قرار نگیرد و نتوانیم این چالش‌ها را حل کنیم چالش دیگری پیدا خواهد شد. پس صرفا نگاه نوستالژیک و افتخار آمیز به گذشته کفایت نمی کند. مطلب دیگر این است که آینده نیز در هویت امروز ما تاثیر دارد یعنی آینده که ترسیم می‌شود و پیش روی جوان و یا یک عضو جامعه قرار می‌گیرد در هویت افراد تاثیر دارد پس اینکه این آینده چطور ترسیم شده است و آیا مطلوب نسل امروز است یا آن را قبول کرده و فهمیده، مهم است و اگر فهمیده باشد تبعا هویتی را شکل می‌دهد که به همان سمت حرکت کند اما اگر آینده برایش مبهم باشد و ما نتوانیم تفسیر صحیح و قانع کننده از آینده به او دهیم جوان هم با گذشته و هم با آینده مشکل خواهد داشت.

نکته دیگر این است که شاید برخی فکر کنند هویت یک امری است که یک بار تولید شده و تمام می‌شود درحالی که هویت در جهان امروز دائما تولید و باز تولید می شود. جهان امروز یک جهان سیال، متکثر و پیچیده‌ای است بنابراین دائما مساله هویت پیش خواهد آمد و باید آماده باشیم تا به سوالاتی که مطرح می شود پاسخ دهیم. این بازتولیدها آنقدر با سرعت شکل می‌گیرد که حتی، تنها مربوط به یک نسل نیست بلکه در یک نسل هم ممکن است چند بار باز تولید اتفاق افتد. پس سرعت تحولات فرهنگی اجتماعی آنقدر بالا است که تنها شکاف نسلی و فاصله نسل‌ها موجب نمی‌شود که بحران هویت درست شود بلکه در درون یک نسل هم اگر این بازتولیدها شکل نگیرد ممکن است بحران هویتی به وجود آید.

مساله دیگر اینکه هویت یک امر کاملا جمعی است به این معنی که ممکن نیست تنها مدیران یک طبقه و قشر خاصی برای جامعه هویت‌سازی کنند. ممکن است نهادها، دستگاه‌ها و مدیران جامعه در برنامه‌ریزی کمک کنند اما هویت در اجتماع و در درون جمع و با مشارکت اعضای جامعه ساخته می‌شود. بنابراین باید کاری کرد که همه اعضای جامعه در آن مشارکت کنند و اقناع و اجماع جمعی در آن صورت گیرد.

برخی از کشورها چنان گذشته خود را برای جامعه به خصوص نسل جوان تعریف می‌کنند که جوان با افتخار از آنها سخن می‌گوید آیا نوع برخورد ما با گذشته و تاریخ‌مان مطابق با این امور صورت گرفته است؟

بسیاری از کشورهای اروپایی که تاریخ چند صد ساله بیشتر ندارند با کشوری مثل ایران که یک تاریخ چندین هزار ساله دارد اساسا قابل مقایسه نیست با وجود این متاسفانه ما نسبت به پیوند گذشته و حال خود دچار مشکل شدیم در حالی که یکی از نقاط قوت ما اساسا تاریخ و قدمت و گذشته ما است و جالب اینکه گذشته پرافتخاری هم است. اروپا به گذشته خود چندان افتخار نمی‌کند. اروپا در قرون وسطا و کارهایی که کلیسا در دوران فئودالیزم انجام داد به ستوه آمد و بر علیه آن شورید البته در رم و یونان باستان یک دموکراسی و سیستم‌های سیاسی وجود داشت که امروزه مطرح است. در کتاب‌ها از بربریت و توحش در تاریخ اروپا و وجود سیستم‌های برده داری بحث شده است، چیزهایی که در جامعه ما آنچنان وجود نداشته ولی چگونه می‌شود که آنها می‌توانند برای خود تاریخ سازی کنند ولی جوان ما با تاریخ چند هزار ساله پر افتخار جهانی نمی‌تواند پیوندی با گذشته خود برقرار کند. البته این مساله تنها به دوران بعد از انقلاب اسلامی در ایران مربوط نمی‌شود همانطور که در زمان رژیم پهلوی نیز با وجود اینکه عموما سنگ تاریخ و گذشته ایران را به سینه‌ می‌زدند آنها نیز تاریخ را به معرض نابودی کشانند. برخورد سیاسی، گزینشی و بریده شده با تاریخ و یا برخورد کاملا ایدئولوژیک با تاریخ، یک تاریخ کاریکاتوری بی معنایی را برای ما درست می کند که نمی توان با آن پیوند برقرار کرد. یعنی تاریخ را در جایی که دوست داریم گزینش می‌کنیم و آنجایی که دوست نداریم حذف می‌کنیم و این در اصل یک نوع سندسازی است. ما تاریخ پر افتخاری داریم و اصلا نیازی به مستند سازی جعلی نداریم. این نوع برخوردها با تاریخ مشکل ساز است و اساسا علمی نیست یعنی یک مراجعه علمی به تاریخ شکل نمی گیرد بنابراین برخوردهای سیاسی و ایدئولوژیک بسیار به قضیه آسیب می‌زند و در دوره های گذشته نیز با تاریخ اینطور برخورد شد. به عنوان مثال در رژیم پهلوی تنها به تاریخ قبل از اسلام استناد می‌شد در حالی که ایران یک تاریخ بعد از اسلام هم دارد که جزو تاریخ ما است و دوم اینکه در بازخوانی گذشته صرف انتخاب مواردی خاص که برای ما خوب است و به آن فقط افتخار کنیم و تایید حال ما باشد کافی نیست ما باید از گذشته درس بگیریم. بنابراین خاطرات خوب و بد را باید در کنار هم دید. شاید بخواهیم آنها را کنار گذاشته و دیگر تکرار نکنیم اما این بدان معنی نیست که در گذشته شکست، تجربه تلخ و خیانت‌ها نداشتیم و همه تاریخ ما افتخارآمیز بوده است. پس اگر یک تاریخ واقع بینانه علمی و یک بازخوانی صحیح به تاریخ شکل گیرد، این تاریخ می‌تواند به ما خیلی کمک کند.

هویت دو بعد متناقض دارد. ولی هر دوی آن تشکیل دهنده هویت است یکی اینکه وقتی از هویت صحبت می‌شود یعنی اینکه از یک یکسانی و در عین حال از یک تمایز با دیگران صحبت می‌شود. یعنی وقتی می‌گوییم «من کیستم» یعنی چه نقطه اشتراک و چه نقطه تمایزی با دیگران دارم. پس هم باید نقاط اشتراک و وجوه تمایز با دیگران مشخص باشد یعنی چه چیزی ما را از دیگران جدا می‌کند و چه چیزهایی ما را عضو جامعه جهانی می‌کند. پس در جهانی شدن نمی‌توان صرفا از تمایزها صحبت کرد و باید بتوان طوری خود را تعریف کرد که هم در ارتباط با دیگران قرار بگیریم و هم یک تمایزی برای خود قایل باشیم تا به عنوان یک گروه از جامعه و اجتماع مشخص با فرهنگ و ویژگی‌های خاص خود را تعریف کنیم و در نهایت احساس هویت کنیم. این هم مستلزم این است که جهانی شدن را بشناسیم. گاهی تعاریفی که از این مقوله صورت می گیرد اجازه نمی دهد ما یک تعریف متعادلی از هویت برای خودمان ارایه کنیم و با افراط و تفریط عمل نکنیم و رفتار ما گاهی آنچنان متناقض با امر جهانی است که گویی جهان همه بر خلاف ماست و گاهی آنچنان همه چیز آنچنان عادی دیده می‌شود گو اینکه ما هیچ چالش و تمایزی با دیگران نداریم و کاملا باید درها را باز کنیم و در موج جهانی شدن قرار بگیریم. هر دو این موارد می تواند مشکل ساز باشد.

ایران سرزمینی اسلامی است و دین در همه زاویه‌های آن نقش موثری دارد پس آیا دین در زمینه هویت و بحران هویتی هم می‌تواند تاثیر گذار باشد و جوامع را از سردرگمی نجات دهد؟

دین همیشه در جوامع یکی از عوامل هویت ساز است و نقش آن را نمی توان در پدیده‌های مختلف اجتماعی در نظر نگرفت. علت این است که بسیاری از پیام‌هایی که درون جامعه و مابین آنها تبادل می‌شود اساسا دینی است یعنی پیام های دینی یک بخشی از پیام هایی است که رد و بدل می شود چون همه جوامع یک دینی را دارند و بخشی از ستیزها در جهان هم به نوعی دینی است. حال در جامعه ما که یک دولت دینی است و بعد از انقلاب اسلامی با یک هویت دینی شکل گرفته است این مساله بسیار حساس تر شده است. شاید بتوان گفت دین مسوولیت نهادهای دینی را بسیار سنگین تر می کند که صرفا با یک نگاه ساده سنتی به دین نمی‌توان مساله را حل کرد. دین داعیه حضور در همه صحنه ها را دارد و می خواهد در عرصه بین المللی حضوری فعال داشته باشد پس کسانی که دین را تعریف می کنند بار سنگینی بر عهده دارند که باید در مقابل سوالاتی که پیش می آید یا حوادثی که اتفاق می‌افتد بتوانند از منظر دینی به آن پاسخ دهند. به نظر من خود این موضوع می تواند در جامعه ی ما یک امر هویت ساز باشد یعنی یکی از ویژگی‌های فرهنگی ما که با بسیاری از جوامع تفاوت دارد جایگاه دین است که بعد از انقلاب اسلامی یک فصل جدیدی را باز کرده است. نه اینکه مردم ما دین‌دار نبودند بلکه با این ویژگی‌ها که بیشتر یک دولت دینی و دین سیاسی است فصل جدیدی آغاز شده است.

امروز جهان اسلام در حال قدرت گرفتن است و این مساله یک تجربه جدید است و باید متفکران روی آن کار کنند که با این وضعیت کاملا جدید ما چگونه می توانیم هم یک جامعه دینی و دولت دینی بمانیم و هم با مسایلی که در جهان رخ می دهد مسایل خود را حل کنیم. اینها تک تک پاسخ می‌خواهد و نوشتن یک نسخه برای تمام این سوالات ممکن نیست و باید همه مراکز دانشگاهی، نخبگان و حوزوی برای پاسخ به این مسائل کار کنند و این گروه‌ها نقش حساس و مهمتری از بسیاری از اعضاء جامعه دارند یعنی اینکار تنها بر عهده مدیران و تصمیم گیرندگان نیست و مسوولین باید نخبگان و متفکران را بیشتر به بازی بگیرند چرا که در غیر این صورت دچار خلاء هویتی خواهند شد.باید حضور اینها جدی گرفته شود.

من این جمله را که جامعه ما با بحران هویت مواجه هست یا جوانان دین گریز هستند را قبول ندارم و معتقد نیستم بحران هویت وجود دارد. همه جوامع به دلیل سیال بودن هویت دائما باید هویت خودشان را بازتولید و بازخوانی کنند و این تنها مشکل ما نیست بلکه همه جوامع اینطور هستند و اینطور نیست بقیه کشورها در آرامش به سر می برند و بحرانی ندارند.

آیا این مساله در جامعه ما شدیدتر نیست؟

بله اما اسم آن را نمی‌توان بحران هویت گذاشت که بار کاملا منفی دارد. بلکه جامعه ما به دلیل ویژگی‌هایی که دارد و می‌خواهد یک مدل و پارادایم جدید را برای خود تعریف کند و یک فصل جدیدی را باز کرده و با تحولات سریع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مواجه بوده و هست و سرعت آنها آنقدر بالا ست که امر را پیچیده کرده است و شاید نسل جوان در کنار مشکلات اقتصادی و اجتماعی و مسایل دیگری که هست این تصور را ایجاد کرده که جامعه ما اصلا نمی داند کجا می رود اما اینطور نیست. مبانی نظری جامعه ما تا حد زیادی مشخص است و یک تصویر تا حدی روشن از آینده برای خود مطرح کرده است و اگر اینطور نبود جامعه باید در مقابل این چالش‌ها از هم می پاشید .مثلا می گویند که خانواده در ایران از بین رفته است در حالی که مطالعات دیگری نشان می دهد که همچنان خانواده در ایران استوار است گرچه نسبت به گذشته‌های دور آسیب دیده اما همچنان محکم است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.