این استاد دانشگاه می گوید شعر از زندگی اش سرچشمه می گیرد ، از رنجی که می برد . عصارین این روزها شعرهایش را در کتابی با عنوان ' به تالار که رسیدم والس تمام شده بود ' منتشر کرده .
زاد و بومش را چنین می سراید : میهن ام / زیتون زاران رودبار/ سبزینه های جنگلهای دیلمان/ جغرافیای پروازی / مست و مستانه / و ماه / که این همه را/ می داند / هنگام تنهایی ام/ و چیزی نمی گوید.
چنگیز عصارین زندگی اش را این گونه برای خبرنگار ایرنا روایت می کند : در شهرستان آمل مازندران به دنیا آمده اما خانواده روز بعد از تولد راهی انزلی شده اند تا برایش شناسنامه بگیرند.
سال های کودکی را در انزلی سپری کرده عطر شور دریا و شمیم سبزه زاران و درختان جنگلی را به مشام جان سپرده . خاطره ای ازلی که در پس زمینه های خیالش جای خوش کرده است .
پدرش معلم بود و پس از جنگ راهی خوزستان شدند و بعد اصفهان و سالهای دانشجویی را نیز اصفهان گذرانده ، حدود پانزده سال و بعد راهی سفرهای بسیار شده تا افقهای دیگر را کشف کند و خود و شعرش پخته تر شود . کارشناسی ارشد کتابداری اش را در دانشگاه اهواز گرفته است . تلاش کرده شغلی در دیار خود بیابد و به انزلی بازگردد اما نشد و به قول خود از یادگارها و خاطرات کودکی اش دور ماند.
به همین خاطر عاشقانه به موطن کودکی اش نگاه می کند و برای او صدا و ترانه های عاشورپور و ناصر مسعودی چیزی با ارزش تر و فراتر از موسیقی صرف هستند بلکه خبر از یک فراق دردناک می دهند .
همان که مولانا می گوید بشنو از نی چون حکایت می کند ، از جدایی ها شکایت می کند.
اما کلمه و کلام و شعر هیچگاه او را رها نکرد و سایه به سایه اش آمد تا اکنون .
در شعر دیگری چنین می سراید : روح ام / در بخار سرما / در بوی سنگین توتون / در نت های کشیده جازم / در قفسی فرسوده / از میله های روزانه ام در چند اسکناس و / یک وعده غذا/ شبیه اندوه می شود....
عصارین می گوید: سفرهای بسیار باعث شد بفهمم بی وطن هستم، وطن اصلی من ،دل دوستان اهل ادب و فلسفه ام است، حالا هرجا که می خواهند باشند، چون تنها زندگی می کنم کاملا بی خاک هستم.
ادامه می دهد شاید همه ما شاعران مرغان مهاجری هستیم که سرانجام وطن مشترک خویش را خواهیم یافت، هر شاعری شاید در شهر خویش در غربت است، نمی دانم.
در خصوص زاد و بومش می گوید : آدمی فراتر از زاده بوم برای من مهم بود، در شعرهایم هم این پیداست، من حقیقت امر ناسیونالیست نیستم ، هیچ هم از این خوشم نمی آید.
عصارین در مورد اسوه های تاثیرگذار بر خود می گوید:الگوهای بسیار داشتم، از کسانی که در اقلیم خود مهجور بودند، از تاریخ کهن ما مثل خواجه عبدالله انصاری و شاه نعمت الله ولی ، سعدی تا هدایت و چوبک و بعد پازولینی ، سارتر، کامو و بسیاری دیگر که مجال گفتنشان در اینجا نیست.
به باور وی عشق و ادبیات و زندگی هیچ مرز جغرافیایی نمی شناسند و جهان را موطن خود می داند .
معتقد است شعر زاییده هستی است ، و هستی انگار کرانه ای ندارد.
گرچه عصارین عنوان ' به تالار که رسیدم والس تمام شده بود ' را بر کتاب نخستش نهاده ولی بی شک این آغازی است برای شعرهایی بدیع تر چرا که شعر زندگی اوست .
خبرنگار: گیتی بابایی ** انتشار : نصراله ابراهیمی
6030/6070
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.