شب یلدا اما بزنگاه و اوج این ارتباط است. شبی که تفال زدن اعضای خانواده دور سفره ی چله،  نشان از این دلبستگی، باور و اعتماد دارد.

مرکز فرهنگی کتاب اردیبهشت رشت به مناسبت شب یلدا در نشستی با سخنرانی حامد پورشعبان شاعر، نویسنده و پژوهشگر  فرهنگی به تاملی در نظام شعری حافظ و تفال شب یلدا پرداخت.

این دانش آموخته ی دکترای زبان و ادبیات فارسی بیان داشت: شعر حافظ با ما زندگی می کند؛ مردم ما از عامی‏ترین تا پیشروترین (به لحاظ فکری و ذهنی) به گونه ای با دیوان شعرحافظ درگیرند. در موقعیتهای شخصی_ احساسی تا مناسبتهایی مانند شب یلدا، عید نوروز و ایامی از این قبیل به شعر حافظ بزرگ مراجعه می کنند. غیر از این که ما به دیوان حافظ تفال می زنیم و خواسته های خودمان را ابراز می کنیم، از نظری هنری و زیبایی شناختی نیز، او هنوز با ما محشور است و ما ملازمان رکاب حافظیم .و عجیب است که از بین پنج شاعر مهم کلاسیک و پنج شاعر مهم معاصر، خلوت بیشتری با این شاعر بزرگ داریم .

پورشعبان اشاره کرد: غیر از بیان کلیات هنگام تفال زدن، مواجهه با بداهه گویی هایی که در شعر حافظ  اتفاق می افتد نیز از نکات قابل تامل است. در این مورد مثالی از استاد بهاءالدین خرمشاهی می آورم که در جایی، در مقابل این پرسش که «به فال حافظ اعتقاد دارد یا نه؟» ضمن تایید تفال زدن، خاطره ای از شخصی به نام «اویسی»(یکی از مدیران اداره ی ارشاد در یکی از شهرستان ها) اشاره می کند که سعدی را شاعر برجسته تری می دانست و با شعر حافظ چندان همدلی نداشت؛ و وقتی در حین بحث و گفت وگو با ایشان، تفالی به دیوان حافظ می زنند، غزل «خوش آمد گل و زان خوشتر نباشد» می آید، که در ادامه به این دو بیت می رسد: «من از جان بنده ی سلطان اویسم/ اگرچه یادش از چاکر نباشد/ کسی گیرد خطا بر نظم حافظ/ که هیچش لطف در گوهر نباشد...»!

*خلق آرمانشهر

پورشعبان با اشاره به آرمان شهر، که به نوعی از زمان افلاطون شکل گرفت، تا مدینه ی فاضله ی ابونصر فارابی،  اتوپیای تامس مور در عصر رنسانس، و همین طور اتوپیاهایی مانند مارکسیسم و لیبرالیسم تصریح کرد: غیر از لیبرالیسم، هیچ یک از این اتوپیاها در واقعیت شکل نگرفت و همه در خلاء صورت بندی شده اند و البته اتوپیای لیبرالیسم نیز- آنچنان که اکنون شاهد آن هستیم-  چیزی از درد و رنج انسان نکاست و انباشت سرمایه و به تبع آن مُد، تنوع کالا و تبلیغات، اندوه، پوچی و احساس بی هویتی انسان امروز را بیشتر کرده است.

این استاد ادبیات فارسی تصریح کرد:  من اصطلاح «نظام شعری» حافظ را عمداً استفاده کرده ام تا نشان دهم حافظ یک دستگاه فکری- ادبی و یک اتوپیای شعری برای ما ترسیم کرده است؛ او دست ما می گیرد و در این آرمان شهر می گرداند و با توجه به نوع شخصیت های موجود در دیوان شعرش، طبقات مختلف انسانی و نوع مواجهه ی ما با آنان را به ما می آموزد؛ او بین دو طیف شخصیت های موجود در این آرمانشهر، خود در سمت، شخصیت هایی ایستاده که ما به آنها اعتماد و در نتیجه دوستشان داریم. در یک سو «پیر مغان»(پیر میکده/ پیر گلرنگ/ حیکم/ پیر میخانه/ و ...) و رند؛ و در دیگر سو، صوفی، واعظ، محتسب، زاهد و ...  و حافظ خود را رند معرفی میکند.

*شکوفندگی از درون

پورشعبان ادامه داد: تنهایی و درک تنهایی جمعی، یکی از نکاتی است که حافظ به خوبی از آن اطلاع یا آگاهی یافته است. شکفتن از درون، امری ست که با درک تنهایی  و رسیدن به بن بست های فردی و اجتماعی اتفاق می افتد. انسان آنجا که به بن بست می رسد، یا ضرورتی را درک می کند، به خلق و آفرینش می پردازد. آنچنان که فردوسی، رستم را، شاید بشود گفت که مولانا، شمس را، دانته در کمدی الهی، بئاتریس را. فردوسی در مقابل خرد جمعی ایرانیان، که به سمت شکست و ناامیدی می رفت، فردوسی را می آفریند.  آفرینشگری شمس، ضرورت دیگری برای مولانا دارد. این شکفتن در تنهایی که از  تفکر بودایی گرفته تا آثار شوپنهاور  و روانکاو برجسته ای همچون اروین یالوم به آن اشاره شده، امری ست که در حافظ نیز اتفاق افتاده است؛ خلق و آفرینش پیر مغان نیز از همین قیاس قابل تببین است.

وی اظهار داشت: حافظ، ناکامی های فرهنگ ایرانی را با آفرینش هنری موجودات و شخصیتهایی مرتفع کرده است. ناکامی هایی که ایدئولوژی، فرهنگ، سنت و سنت شعری برای حافظ به وجود آورده است. حافظ پیر مغان را آفریده تا جبر هستی تحمیل شده بر انسان را توجیه کند یا توضیح دهد. پیری که به تمام مسائل هستی از ازل تا ابد وقوف دارد:

                 «مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش/ کاو به تایید نظر حل معما میکرد/

          گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم/ گفت: آن روز که این گنبد مینا میکرد»

وی با اشاره به جبرگرایی حافظ که در ابیاتی مانند «آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم»  و  «رضا به داده بده وز جبین گره بگشای/ که بر من و تو در اختیار نگشادست» خاطرنشان کرد: ما به حافظ اعتماد می کنیم، چون در برابر جبر هستی به ما دستورالعمل محدود و زیبایی شناسانه می دهد، گاه از زبان پیر مغان همه چیز دان، و گاه از زبان رندی(خود شاعر) که به نوعی شاگرد و ملازم پیر معان است.

وی تصریح کرد: حافظ می گوید، حضور ما در این جهان جبری ست، پس به جای آن که خودمان را به در و دیوار بزنیم؛ از این فرصت مغتنم که از «عدم» به «هستی» رسیده ایم، از «حال» خود لذت ببریم! او ابعاد این لذت را هم برای ما مشخص میکند: عشق(عاشق شدن)، شعر، موسیقی(و هنر به طور کلی که تاج سر آفرینش است)، مستی، همنشینی و همصحبتی با یاران همدل و گشت و گذار در طبیعت.

این دانش آموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی افزود: حافظ به ما می آموزد که چگونه می توانیم جبر هستی را تحمل کنیم؛ البته با دیدگاه ایدئولوژیک خدا محور، که در آن از این سرا به سرای دیگری خواهیم رفت؛ اما دیگر به اینجا باز نخواهیم گشت، پس به جای این که وقت تلف کنیم، فرصت پرداختن به آیتم های پیش گفته را مغتنم بشماریم.

وی یادآور شد: حافظ که خود یکی از تیره ترین روزگار ایرانی، یعنی زمان امیر مبارز الدین و ظلم و خشم و عقوبت کردن دیگران و تعصب خشک مذهبی او  را تجربه کرده  بود، قطعا به این سوال رسیده بود که «انسان در این جهان پر از جور چه می کند؟»، پس برای پاسخ دادن به این سوال، و تحمل اندوه و درد و رنج، اتوپیایی از شعر می آفریند و در آن، آنچه را که سبب تحمل هستی و پیروزی و بهروزی او می شود، به دستورالعملی برای زیست تبدیل می کند.

کاری که خیام هم به نوعی می کند، اما توصیه ی خیام اول و آخرش به مستی ختم می شود. اما حافظ، با در هم آمیزی تجربیات تاریخی از طریق داستانها و اسطوره ها و تعیین حد و مرزهای گناه، خطا و لذت بردن از زندگی، چشم انداز بهتری را برای ما ترسیم می کند.

این پژوهشگر فرهنگی تصریح کرد: ما هم می توانیم متاسف باشیم که هنوز داریم از دستورالعمل یک شاعر در قرن هشتم پیروی می کنیم؛ هم می توانیم خوشحال باشیم که شعر سنتی ما آنقدر قدرتمند است که فرمولی را که روانکاوان پست مدرن برای آسایش و آرامش تجویز می کنند، شاعر ما در قرن هشتم تجویز کرده، از این رو برکت وجود حافظ کاملا متفاوت از برکات وجود شاعران مهمی چون سعدی و مولانا است.

وی تصریح کرد: باید پرسید که چرا سعدی، پس از سرودن غزل به خلق گلستان روی آورد؟ چرا مولانا از پس سرودن غزل، به حکایات مثنوی می رسد؟ لابد به این ضرورت رسیده اند که هنوز چیزی نگفته دارند! در حالی که حافظ همه ی حکایات و اسطوره ها را ضمن «غزل» آورده است؛ و این که می بینیم التفات او به مضامین در یک غزل متنوع است و ما را با معانی غیرمتمرکز و پاشان مواجه می کند، از همین روست.

این شاعر اضافه کرد: ما از یوسف که داستانش در قران آمده چیزی نمی دانستیم، جز یک نام و برخی از ما یک داستان؛ اما وقتی حافظ می گوید: یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور» ضمن بازنمایی یوسف، آبی بر آتش نا امیدی ما می ریزد، و هریک از ما را تیدیل به یوسفی می کند با چراغ امیدی که  در دل ما روشن می گذارد و طوفان نامیدی ما را با اسطوره ی کشتی نوح فرو می نشاند.

وی خاطرنشان کرد: این مواجهه با شعر حافظ است که ما همین اکنون با آن همذات پنداری می کنیم، با آن همدل و هم افق هستیم، زیرا آن خلاء تاریخی ناکامی انسان ایرانی را پر می کند و ما با قیاس شدن با زمانه ی یوسف و نوح، امیدواری خود را باز می یابیم؛ آنچنان که گادامر می گوید، هولدرلین با آوردن مسیح در شعر خود، سعی می کند او را با دیگران قیاس کند، ما نیز خود را با یوسف قیاس می کنیم.

وی با اشاره به علاقه ی وافر بزرگانی چون  گوته و نیچه به شعر حافظ گفت: ما ایرانی ها هم صورت شعر حافظ را، ظرافت های شعری را در غزل حافظ می بینیم و هم معنای شعر حافظ را می فهمیم .

پورشعبان افزود: می گویند بافت زبانی شعر حافظ درگیر ایهام است و معنای دوگانه ای دارد، یا این که وجه عرفانی شعر او باعث شده است که ما معانی دلخواهی از شعر او دریابیم و این است دلیل گرایش ما به شعر حافظ؛ همه ی   ا‏ینها درست است؛ علاوه بر آن، اتوپیا و نظام شعری ای ست که حافظ برای ما آفریده است؛  دست ما را می گیرد و می برد به اتوپیای شعر خود؛ صوفی را نشانمان می دهد، صوفی ای که سیالیت دارد و تا همین الان دارد با ما زندگی می کند؛ شیخی که تا همین الان دارد با ما زندگی می کند؛ محتسبی که تا الان دارد با ما زندگی می کند؛  و ما آنجا که به جان میرسیم، راه حل را به ما می گوید.

وی با طرح این سئوال که چرا به حافظ اعتماد میکنیم، می گوید: حافظ یک الگو آفریده به نام پیر مغان که همه چیز را از ازل تا ابد می داند و ما به او اعتماد کرده ایم، و  این بعد روانی ما را تحت تاثیر قرار داده ما در جهان شعری حافظ قدم می زنیم و فکر می کنیم همه ی مشکلاتمان را حل می کند و برای هر چیزی تفال می زنیم .

در ادامه ی مراسم، سه تن از شاعران گیلانی (مسعود پورهادی، مهرداد پیله ور، میرعماد موسوی به زبان گیلکی برای حاضران شعر خواندند.

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است          آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.