ایرانی گرچه اکنون از زادگاهش دور است اما همچنان از تحولات موطنش تاثیر می پذیرد و آن را در شعرهایش بازتاب می دهد.
در سکانس آخر نشانه های بسیاری از فیلم ها ، کتابها و انیمیشن ها به چشم می خورد که نشان از علاقمندی وی به دنیای فیلم و کتاب و تاثیر پذیری وی از این هنرها دارد.
به گزارش ایرنا،' سکانس آخر' و ' فروشی نیست' جدیدترین آثار این شاعر و ترانه سراست که مضمونی اجتماعی و عاشقانه دارند.
فکر بودن یا نبودن/ درد این قرن مدرنه/ وقتی انقلاب یک زن/ مرد این قرن مدرنه/به سرم زده دوباره/کنج تاریکی بشینم/تا برای چندمین بار/فیلم هملتُ ببینم/شاید این دفه یه جاییش/درد تاریخُ بفهمم/تا که زنده ام دلیلِ/مردن از بیخُ بفهمم/هنوزم برام سئواله/اگه دنیا یه نفس بود/چرا دستای براندو/اتوبوسی از هوس بود...'
داستان شاعر شدنش را چنین روایت می کند: سال سوم راهنمایی بودم ، دختر خانمی در برنامه تلویزیونی شعر خواند ، آن موقع حتی نمی دانستم قالب شعرش چیست ، با خودم می گفتم یعنی اینها چه طور شعر می گویند ، یعنی می شود من هم روزی شعری بگویم.
خیلی تلاش کردم چیزی بنویسم، خاطرم هست روزی از روی شعری که بعدها فهمیدم غزل بود یک جورهایی کپی کردم و چیزی نوشتم که مدل خواندنش آنطور باشد، یعنی وزن و قافیه و همه چیزش درست باشد، که البته بعدها فهمیدم نه وزنش درست بوده و نه قافیه ، ولی آقای سهیلی معلم ادبیاتمان برای اینکه دلم نشکند تشویقم کرد و گفت پسرم عالی بود.
یک روز، در بین کتابهای برادر بزرگترم *هشت کتاب* سهراب سپهری را پیدا کردم و وقتی صفحه ای را باز کردم ، اتفاقی به این خط برخوردم: ' مادرم استکان ها را در خاطره ی شط میشست. '
یک دفعه جا خوردم ، انگار داشت حرف دل مرا میزد، تند تند صفحات دیگر را خواندم . پس از آن شبی نبود که قبل از خواب شعری از سهراب نخوانم، انقدر که بعد از مدتی تمام شعرهایش را حفظ بودم، هنوز هم تمام شعرهایش حتی شعرهای بلندش مثل مسافر و صدای پای آب را حفظم .
آنقدر تحت تاثیر سهراب بودم که وقتی باران می بارید به یاد شعر زیر باران باید رفت پنهان از چشم مادر زیر باران می ایستادم و با وجود سرماخوردگی بعد از آن برایم لذت بخش بود .
خودم هم گاهی چیزهایی می نوشتم ولی خجالت می کشیدم جایی بخوانم همیشه با خود میگفتم من کجا و شاعری کجا.
همینطور تا دوم دبیرستان غرق شعرهای سهراب بودم که یک روز دوستی نوشته هایم را خواند و گفت چرا انجمن شعر نمیری و بعد مرا با خود به انجمن شعر برد . یادم هست اولین بار که شروع کردم به خواندن، کاغذ در دستانم می لرزید ولی وقتی خواندنم تمام شد همه دست زدند و این حس خیلی خوبی بود، انگار آدم مهمی شده بودم.
یادم هست آن روز شاعری در انجمن رونمایی و امضای کتاب داشت . با خودم گفتم یعنی می شود من هم روزی کتاب داشته باشم.
بهروز ایرانی امروز 22 کتاب منتشر کرده و می گوید که تا پایان سال نیز هشت کتاب دیگر از وی روانه بازار خواهد شد.

کتاب قله ی سقوط که چندی پیش منتشر شدمجموعه اشعار مرکب من است که اولین مجموعه شعر مرکب چاپ شده در ایران است.
طراح جلد 24 جلد از این سی کتاب رفیق ارزشمند همشهری میلاد صدیق است.
سال ها از آن روز می گذرد، به خیلی از آن آرزوهای هنری رسیده ام، ولی نمی دانم، چرا دلم می خواهد همه ی این شعرها و کتابها را بدهم برای اینکه به آن لحظه برگردم .
به نظر من فیلم های خوب می توانند آدم ها را از جایی که هستند سال ها جلوتر ببرند.
ایرانی می گوید : بارها شده فقط یک دیالوگ خوب، زندگی من را به شکل زیبایی تغییر داده و‌ این هنر آن نویسنده است که به ما اجازه می دهد تا راهی که سال ها طی کرده در یک فیلم بدست بیاوریم.
معتقد است : هر آدمی باید قبل از مرگش حداقل چند فیلم خوب ببیند، چند کتاب خوب بخواند ، تا خود را بهتر درک کند.
22 کتابی که از وی منتشر شده :کاملا اتفاقی،در پشتی،لطفا دست نزنید،خوشبختی آدم ساده ای بود،آقا بلیطتون،پیاده رو،گلوله ها برنمی گردند،نامه ای برای بانو،کندن،صندلی خالی،یکی تو این خونه هست
،ازت ممنون،مسافرخونه،بزن تو صورتم رفیق ،اشتباه تایپی، بعضی چیزها، بقایای مرگ،سی و‌دو حرف جامانده، قله ی سقوط، لباس طوسی، سکانس آخر،فروشی نیست نام دارند.
6030
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.