در این یادادشت آمده است: به لطف تقسیم کار و تخصصی شدن همه چیز، از جمله خود تفکر، نقد جامعه در مقام کلیتی انضمامی‌‌ ‌از رونق افتاده است و منتقدی که سودای امر کلی انضمامی را دارد از ظاهر شدن در انظار خجالت می‌‌‌کشد.
در حال حاضر ما کمابیش فقط با عده‌ای کارشناس از جمله کارشناس در مسایل سیاسی، کارشناس در برنامه ریزی اقتصادی و کارشناس امور فرهنگی سر و کار داریم و این روند به ضرورت خود تفکر را نیز از درون چند پاره و در نهایت سترون می‌‌کند و نقد را نیز به زائده‌ای از سیستم بدل می‌‌‌سازد، مگر آن که به قول مدیران، نقد کارشناسانه باشد و بدنبال ریشه یابی مسایل، روزنامه، نمونه گویای تقسیم کار فکری کاذب است توزیع ایدئولوژیک امر اجتماعی در صفحات مختلف و بنابراین تکه پاره کردن تجربه اجتماعی که ضرورتا به مخدوش شدن آن می انجامد.
این انقسام موجد این توهم ایدئولوژیک است که گویی در خود واقعیت نیز تفکیکی از این دست وجود دارد نتیجه این تخصصی شدن کاذب به واقع حذف هر نوع آرمان و وعده از کنش نقد، منتفی ساختن نقد رهایی بخش و جایگزینی آن با آسیب ‌شناسی های درون خود سیستم است که بوروکرات‌های ما معمولا از آن به کار کارشناسی کردن یاد می‌‌‌کنند.
البته به قول عقل سلیم، قرار نیست هیچ کاسبی از ترشی ماست ‌ش حرفی بزند و بر همین اساس هر اشکالی هم که در سیستم به وجود آید معمولا اشکال و نقصی فرعی است که به مدیریت غلط برمی‌‌‌گردد و با کار کارشناسی و ریشه یابی مرتفع می شود.
البته تنها چیزی که قرار نیست جستجو شود خود ریشه است زیرا بنا نیست کار کارشناسی، نقدی رادیکال باشد؛ لاجرم هر نوع اشاره به ریشه، ذات یا هسته سیستم، به رغم حضورش در پس هر اشاره‌ای از گفتار رسمی ‌‌‌حذف می‌‌‌شود.
نقص همواره نقصی عارض بر سیستم است، نقصی به اصطلاح حاشیه‌ای و فرعی است، به واقع از منظر این گفتار حافظ وضع موجود، نقایص سیستم همواره در حکم نوعی انحراف از مسیر و هدف اصلی و درست سیستم‌اند؛ پس، مطابق با این منطق، شرط اصلی شرکت در بازی نقد پیش از هر چیز پذیرش خود سیستم و اجماع حاکم بر آن است.
در سپهر سیاسی جدیدی که در دوران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ظهور سرمایه‌داری واقعا موجود گشوده شد، دموکراسی به فضیلتی تمام عیار بدل گشت، تا حدی که حتی گرایش‌های اقتدراگرا نیز مجبور بودند گفتار خویش را مطابق با این فضیلت نو جرح و تعدیل کنند تا مشروعیت یابد.
ولی حتی خود این فضیلت کثرت‌گرا و جهان شمول نیز سرانجام در برابر یک چیز کوتاه نمی‌‌‌آید؛ زیر سؤال رفتن خود اجماع لیبرال -دموکراتیک با این حساب باید گفت: دیگر چه رسد به جوامع در حال توسعه‌ای که در آنها دموکراسی نه فقط برترین فضیلت بلکه حد اعلای رادیکالیسم به حساب می‌‌‌آید.
در این جوامع، طبیعی است که از نقد استقبال شود اما از آنجا که هر آنچه به لحاظ عینی تحقق نیافته است لاجرم در قالب ایده انتزاعیِ خودش تقدیس می‌‌‌شود و نیز با تصدیق این نظر مارشال برمن که در جهان سوم، مدرنیته همواره به عنوان چیزی که رخ نمی‌‌‌دهد تجربه می‌‌‌شود، باید گفت در وضعیت توسعه نیافتگی، اسطوره مدیریت کارآمد ظهور می‌‌‌کند، چیزی در ردیف اسطوره علم و فضل و یا اسطوره روشنفکر است.
حتی در آن جایی هم که مدیریت در حکم اسطوره نیست، بدل شدن سیاست به روند صرف مدیریت به ضرورت به بهای سترونی سیاست و بریده شدن بند ناف آن از خود زندگی و از دست رفتن پیوندش با مفهوم حقیقت تمام می‌‌‌شود.
در این حالت، سیاست به حل و فصل دیپلماتیک مشتی مطالبات تقلیل می‌‌‌یابد و از درون پارلمان‌ها و رأی گیری‌ها چیزی بیرون نمی‌‌‌آید مگر خیل مدیران و کارشناسانی که با به رسمیت شناختن تام سیستم، به تدبیر امور منزل بپردازند.
آنها در واقع حکم کدبانو را دارند، نه پدر. کدبانویی که وظیفه‌اش رتق و فتق امور با هدف حفظ چارچوب و هنجارخانه است، حال آن که خود هنجار را کس دیگری تعیین می‌‌‌کند.
تقلیل سیاست به مدیریت یا مهندسی اجتماعی، در عین آن که ظاهر تر و تمیز دولت رفاه و کارآمد را دارد، به ضرورت خود همین به اصطلاح مطالبات مردم را نیز به خواست صرف رفاه آن هم فارغ از این که چه کسی آن بالاست استحاله می‌‌‌دهد.
در این حالت، هر نوع اپوزیسیون به ناچار بدل به یک مانع بر سر راه کار کارشناسی می‌‌‌شود، مگر این که کلیت سیستم را زیر سؤال نبرد، حرف‌های کلی و انتزاعی نزند و نقد سازنده کند.
در اینجا مساله نه انکار ضرورت به اصطلاح مدیریت درست، بلکه نقد اسطوره مدیریت و مهندسی اجتماعی، و مقاومت علیه سترون کردن نقد از طریق تبدیل آن به زائده‌ای از سیستم است.
هر چند ممکن است این حرف کمی‌‌‌نابجا و جزم اندیشانه به نظر رسد، اما باید گفت که مساله اصلی صرفا خدمات رفاهی و بهبود معیشت نیست؛ خواست عمده و کانونی این 2 اغلب چیزی نیست جز تصوری کلی از نوعی فراوانی، که به سادگی می‌‌‌تواند دستمایه عوام فریبی قرار گیرد.
خواست سیاست رهایی بخش، که به مدیریت صرف فرو کاسته نشده، فقط مبتنی بر کمیت نیست، بلکه از آن بیش، معطوف به تغییر کیفی وضع موجود است، طوری که عافیت صرفا به قناعت و ریاضت کشی گره نخورد.
منبع: هفته نامه ده نگی کودرستان
3034/9102
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.