گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

تأکید عبدالله ناصری بر ضرورت بازخوانی نقادانه متون روایی

از عصر امام صادق (ع) که طبیعتا مسلمانان کم و بیش با یک سری اندیشه های برون سرزمینی و تفکرات و مبانی کلامی و فرهنگی بیگانگان آشنا شدند، کم کم جریان غالی گری شکل گرفت که این جریان از نظر ائمه کاملا مطرود بود و منتج به انشعاباتی در تاریخ تشیع شد و مذاهبی از درون تشیع شکل گرفت که در تاریخ فرق ثبت است؛ مثل واقفیه، اسماعیلیان و دیگر مذاهبی که مبتنی بر اصالت نیست و هیچ اصالتی در تاریخ تشیع ندارد. ائمه شیعه (علیهم السلام) هر کجا با این اندیشه یا تالیان آن مواجه بودند آنها را طرد کردند.

به بهانه سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) گفت و گویی با موضوع «نفی افراطی گری شیعی» و منشأ بروز تفکرات انحرافی در عصر امام صادق (ع) را با دکتر عبدالله ناصری انجام دادیم که مشروح آن در پی می آید:

 

آقای ناصری! رویکرد ائمه معصومین (علیهم السلام) در قبال افراط و افراطیون چه بود؟

شاید واژه های امروز کمتر در ادبیات آن روز به کار رفته باشد. ما در دوران ائمه (علیهم السلام) با پدیده ای به عنوان «خوارج» مواجه هستیم که جریان رادیکالی تلقی شده است. امروزه بر اساس گفتمان فوکو و گفتمان قدرت رانش که نظریه تحلیلی گفتمان فوکو است، بعضی ها خوارج را به صورت دیگری در تاریخ تصویر می کنند که جای بحثش اینجا نیست. شاید زمان دیگری بطلبد که در مورد آن صحبت کرد.

 

ارزیابی شما از روند عقل گرایی امامان شیعه و چالش های آنها در این مسیر را چیست؟

آنچه که در دوران حیات ائمه(ع) و بعد از عصر غیبت کم کم منشأ شکل گیری عقاید افراطی در حوزه اندیشه و باورهای دینی شد جریان غالی گری بود. یعنی در نیمه دوم قرن دوم جریان غالی گری بیشتر رشد و نمو پیدا کرد که شاید بتوان نقطه آغازش را دوران امام صادق (ع) ارزیابی کرد و از آن به بعد بود که ما شاهد این افراد هستیم.

شاید افراد اولین شاخصی که می شود برای ظهور جریان و تفکر غالی گری بیان کرد ابن ابی زینت اسدی (ابوالخطاب اسدی) مغیرة بن سعید هستند که از شاگردان امام صادق (ع) بودند.

همین تفکر جریان اسماعیلیه را شکل داد. یعنی به نظر من اولین جریان فکری انحرافی که در تاریخ تشیع شکل گرفت جریان اسماعیلیه است. بر خلاف تصوری که عموما در تاریخ تشیع در مورد زیدیه بیان می کنند، زیدیه اول که زید بن علی و فرزند او علی بن زید است دقیقا افکارشان مطابق افکار امامان وقت خودشان از جمله امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است. اگرچه در دستگاه خلافت اموی یک جریان و یا یک مبارزه سیاسی را آغاز کردند و متأثر از آن این جریان در عصر عباسی هم ادامه پیدا کرد ولی بسیاری از آنها نهضت های علوی و فاطمی اصیلی بودند که با اعتقاد به امام وقت و امام عصر خودشان مبارزه سیاسی و مسلحانه علیه جریان افراطی شکل گرفته، چه در عصر امویان و چه در عصر عباسیان را دنبال کردند. مثلا قیام یحیی بن زید و قیام ادریس بن عبدالله حرکت های اصیلی بودند که من در تاریخ تشیع آنها را تحت تأثیر قیام یحیی بن زید و آن هم تحت تأثیر قیام امام حسین (ع) در کربلا با یک گفتمان اصیل منطبق بر هدف بعثت پیامبر (ص) می دانم.

اما از عصر امام صادق (ع) که طبیعتا مسلمانان کم و بیش با یک سری اندیشه های برون سرزمینی و تفکرات و مبانی کلامی و فرهنگی بیگانگان آشنا شدند، کم کم جریان غالی گری شکل گرفت که این جریان از نظر ائمه کاملا مطرود بود و منتج به انشعاباتی در تاریخ تشیع شد و مذاهبی از درون تشیع شکل گرفت که در تاریخ فرق ثبت است؛ مثل واقفیه، اسماعیلیان و دیگر مذاهبی که مبتنی بر اصالت نیست و هیچ اصالتی در تاریخ تشیع ندارد.

جریانات مبتنی بر تفکر غالی گری نگاهشان به امام عصرشان نگاه ویژه ای بود و گاهی امام را تا مرتبه الوهیت بالا می بردند. محور این روند که در عصر غیبت هم ادامه پیدا کرد، جریان غالی گری یا غلو است و امثال مغیرة بن سعید، ابوالخطاب اسدی، ابن ابی زینب، مفضل بن صالح و عبدالله بن قاسم است که در تاریخ شیعه جزء مؤسسان مکتب غالی گری قلمداد می شوند. ائمه شیعه (علیهم السلام) هر کجا با این اندیشه یا تالیان آن مواجه بودند آنها را طرد کردند.

کار این افراد این بود که برای ترویج اندیشه و مسلک خودشان روایاتی ساختند و به ائمه (علیهم السلام) بعد از امام صادق (ع) نسبت دادند و حتی بعضی از آنها سلسله روایات را تا دوران پیامبر (ص) و حضرت امیر (ع) آوردند و متأسفانه در فرهنگ شیعه جای خوش کرد و احادیثی که آنها جعل کردند حتی در متون روایی بسیار معتبر ما مثل کتب اربعه ظهور و بروز پیدا کرد و در دوران غیبت منشأ بسیاری از باورهای انحرافی شد که امروز هم هنوز وجود دارد. مخصوصا در ادبیات روضه خوانی و مداحی بعد از صفویه متأسفانه این امر را دیدیم و تا به امروز هم ادامه دارد.

 

شما گفتید از زمانی که با مبانی فرهنگی و کلامی بیگانگان آشنا شدند این مباحث شکل گرفت. به نظر شما طرز فکر خود این افراد یا فضای فکری آن زمان چقدر باعث به وجود آمدن این مسائل شد؟

تقریبا نیمه دوم قرن دوم سرآغاز امپراتوری اسلام بود که وسعت خودش را پیدا کرده و بسیاری از سرزمین های جدید را فتح کرده بود و مسلمانان با اندیشه های جدیدی رو به روی شده بودند. به همین جهت از عصر امام صادق (ع) به بعد با سؤالات و ابهاماتی مواجه هستیم که حتی برخی یاران امام مطرح می کنند یا با مناظرات و مباحثات عقیدتی که بعضی از ائمه (علیهم السلام) مثل امام رضا (ع) با بعضی از بزرگان مکاتب دیگر مثل مسیحیت دارند.

اما بر اساس تاریخ در مورد غالیان کمتر می شود جمود فکری را بیان کرد و من معتقدم بیشتر ساماندهی شده این کار را انجام داده اند. چون بر اساس منابعی جعل روایت کردند که جامعه شیعی را از گفتمان یا پارادایم اصیلی که ما در دوران اولیه عصر امامت می بینیم دور کنند.

بعد از حادثه عاشورا می بینید که جامعه شیعه یک جامعه بسیار  مخفی بود. فشار امویان بر ائمه (علیهم السلام) آنچنان زیاد شده بود که این ارتباط را بسیار ضعیف کرد. ما در روایات داریم که ما حتی به اندازه 20 نفر یار و یاور در مدینه نداریم.

حکومت عباسیان، علی رغم اینکه ادعا می کردند می خواهند حکومت را به امام رضا (ع) واگذار کنند، به هر دلیلی که قابل تبیین است، بعد از تثبیت دولت خود همان راه و روش امویان را در پیش گرفتند و شیعیان کماکان در زندگی مخفیانه بودند؛ جز عصر منازعه امویان و عباسیان که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) از این فرصت استفاده و اندیشه های شیعه را مکتوب کردند.

به غیر از آن دوران، روند در انحصار گذاشتن و محدود کردن جامعه شیعه را می بینیم و از عصر مأمون این روند ادامه پیدا می کند تا به عصر غیبت صغری رسید. اصلا یکی از دلایلی که برای غیبت صغری و بعد از آن غیبت کبری امام عصر (عج) بیان می کنند همین بود که دولت عباسی در صدد از بین بردن کامل رهبری جامعه شیعه بود.

لذا آنچه مهم بود اینکه ارتباط شیعیان با ائمه (علیهم السلام) ارتباط مستقیمی نبود و جامعه عمومی شیعه ارتباطی با ائمه (علیهم السلام) نداشتند. بنابر این فرصتی بود که بسیاری از یاران و حتی نزدیکان ائمه راه و مسیر انحراف را در پیش گرفتند و خودشان بنیانگذاران مدارس غالی گری شدند و اندیشه های غلو را بیان کردند.

آنچه که در تفکر درون جامعه شیعه جای خوش کرد و تأثیر گذاشت ظهور و تأثیرگذاری اندیشه های غالی گری بود و اتهامات و دروغ هایی که در منابع روایی و حدیثی، حتی کتب اربعه، هنوز ثبت است. اما متأسفانه باور قطعی به گونه ای بود که به اعتبار کتب معتبر اولیه همه چیز را دربست می پذیرفتند. می گفتند امام زمان (عج) بیان کرده کتاب کافی برای شیعیان ما کافی است. این باور در اندیشه شیعیان رسوخ پیدا کرد و متأسفانه منشأ بسیاری از باورهای غلط شد.

 

آیا ردپای این افکار را در جامعه کنونی شیعه هم می شود پیدا کرد؟

متأسفانه امروز بسیار پررنگ است و مخصوصا از عصر صفویه به بعد که تشیع در ایران عمومیت پیدا کرد و مذهب رسمی شد و صوفیان به قدرت رسیدند و با یک انگیزه کاملا سیاسی برای مقابله با دولت قدرتمند اهل سنت (عثمانی) مذهب تشیع را در ایران تثبیت کردند، این اندیشه ها بسیار قوی تر شد و تا این دوران هم ادامه دارد و علی رغم تلاش های متفکرینی مثل شهید مطهری و مرحوم شریعتی متأسفانه جامعه ما هنوز متأثر از این باورها است.

خوشبختانه با توجهی که سال های اخیر رهبری به رادیو و تلویزیون داد این مسأله تا حدودی کمرنگ شد اما یادمان نرفته که تا کمتر از یک دهه قبل این مسائل غلو آمیز و انحرافی حتی از تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی هم کاملا پخش می شد. البته آگاهانه نبود و باورهایی بود که از منابع و متون بعد از عصر صفویه در تاریخ شیعه ظهور و بروز پیدا کرده بود و مورد استناد واعظان، خطیبان و مخصوصا مداحان قرار می گرفت که تجلی روشن آن را در «روضة الشهدا» کاشفی سبزواری می بینیم که اساس روضه خوانی در مکتب تشیع بود ولی کتاب پر از تحریف و روایات غلو آمیز و جعلیات تاریخی است که آن هم برگرفته از متون پیشینیان است. امروز هم این روایات مورد استناد قرار می گیرد.

اجازه بدهید من به روایتی منتسب به امام صادق (ع) اشاره کنم. یکی از همین غالی گران در اصول کافی حدیثی را نقل می کند مبنی بر اینکه «هر امامی که نداند چه بر سرش می آید و سرنوشتش چه خواهد شد، حجت خدا بر خلق خدا نیست.» در صورتی که این کاملا با نص صریح قرآن در مغایرت است. آیه 9 سوره احقاف می گوید «من اولین پیامبران نیستم و نمی دانم چه سرنوشتی دارم. همه دانایی من چیزی است که از ناحیه وحی بر من نازل می شود و من به استناد این وحی الهی انزار دهنده مردم هستم.»

 

به نظر شما راهکار مقابله با این تفکر چیست؟

متأسفانه این بلیه و گرفتاری در جهان تشیع و تسنن وجود دارد. اکثریت قریب به مطلقی در جهان اسلام هستند که متأسفانه هنوز خیلی از آنها تحت تأثیر این تفکر پیشینی انحرافی هستند. امروز در میان اهل سنت با لباس سلفی گری از آنها نام می بریم که اشکال مختلفی دارند و داعش یک نوع از آنها است. یعنی تفکر افراطی گری که متأسفانه فقط به روایت و سنت اعتنا کرده و علی رغم ادعایی که می کند، قرآن را مورد توجه قرار نمی دهد و یا ظاهر آیه قرآن را مورد استناد قرار می دهد.

راه مبارزه این است که این تفکر سلفی یا تشیع تاریخی یا اسلام تاریخی که وجود دارد و بیشتر بر گرفته از متون روایی است بازخوانی یا باز اندیشی شود که متأسفانه تفکر غالب چه در دانشگاه ها و چه در حوزه های علمیه کمتر اجازه این کار را می دهند. امروز باید جریان نواندیشی دینی مورد استقبال همه حکومت های اسلامی قرار بگیرد و بازنگری و نقدی بر تفاسیر و متون روایی ما انجام شود. البته این امر در جهان اسلام شروع شده ولی در ام القراء جهان اسلام یعنی ایران، هنوز جای پای خودش را محکم نکرده است. فقط باید عالمان و اندیشمندان دینی درون حوزه های علمیه و دانشگاه ها به بازخوانی نقادانه متون روایی و تاریخی ما بپردازند تا این نوع عقاید غلط و انحرافی از تاریخ زدوده شود و گفتمان اصیلی که مستند آن کلام وحی و قرآن است به صورت پررنگ تر ظهور و بروز پیدا کند و مورد توجه قرار بگیرد.

 

گفت و گو: سجاد انتظاری

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.