شما وقتی به تفسیر حاج آقا مصطفی رجوع میکنید شاهد جامعیت علمی خواهید بود. گویا ایشان بر تک تک علوم تفسیری تسلط کامل داشت و در هر رشتهای وارد می‎شد، عالم همان فن به شمار می‎آمد. در واقع حاج آقا مصطفی در تفسیر هر آیه به ابعاد مختلف علمی آن می پرداخت.

به گزارش جماران؛ حریم امام نوشت: آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی فرزند مرحوم آیتالله العظمی محمد فاضل لنکرانی، مدرس خارج فقه و اصول و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) است.

وی بنیانهای علمی و آرای بزرگان حوزه، مخصوصا حضرت امام و شهید آیتالله سید مصطفی خمینی را در جلسات درسی مورد مداقه قرار داده و به عنوان یک فقیه صاحب نظر حرف های تازه ای دارد.

با او درباره ویژگیهای تفسیری حاج آقا مصطفی خمینی و اندیشه های فقهی و اصولی ایشان به گفت وگو نشستیم.

ویژگی‎های خاص تفسیر قرآن مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی که آن را از سایر تفاسیر متمایز می‎کند در چیست؟

در خصوص تفسیر قرآن ایشان ویژگی‎های متعدی را می‎توان برشمرد. نمونه‎هایی را خدمت شما عرض می‎کنم. شما وقتی به تفسیر حاج آقا مصطفی رجوع میکنید شاهد جامعیت علمی خواهید بود. گویا ایشان بر تک تک علوم تفسیری تسلط کامل داشت و در هر رشتهای وارد می‎شد، عالم همان فن به شمار می‎آمد. شاید بتوان گفت پیش از تفسیر ایشان، تفسیری نداشتیم که قرآن را از منظر علوم مختلف مانند علم خط، علم لغت، علم صرف، علم قراة، علم حکمة، علم فلسفه، علم معانی و بیان، علم حروف و اعداد، علم اسماء و عرفان، علم اخلاق و علم اصول مورد بررسی قرار دهد. در واقع حاج آقا مصطفی در تفسیر هر آیه به ابعاد مختلف علمی آن میپرداخت.

در آثار دیگر مفسرین ما در قالب تفاسیر عامه و خاصه، جای اصول، فقه، عرفان و فلسفه خالی است؛ اما مرحوم حاج آقا مصطفی تمامی این ابعاد را مورد توجه قرار میداد.

 نکته دوم اینکه ایشان در تفسیر به این امر توجه دارد که نباید هر چیز مرتبط با آیه را تحت عنوان تفسیر ذکر کرد.

 یکی از اشکالاتی که بر فخر رازی دارد، همین است. ایشان مطلبی را نقل میکند و بعد میگوید: «هذا مما لا یکاد ینقضی تعجبی من أرباب التفسیر - ولا سیما مثل الفخر وغیره - من ذکر ما هو غیر مرتبط بالآیة، إلا نحو ارتباط یمکن إحداثه بینه وبین القصائد الشعریة».

 ایشان میگوید گاهی فخر رازی مطالبِ غیرمرتبط با آیات را مطرح کرده است و حتی میتوان میان آن مطلب با قصائد شعر ارتباط برقرار کرد. لذا به این نکته توجه میدهد که نباید هر چیزی که امکان وصل شدن به قرآن را دارد، در تفسیر بیاوریم.

نکته دیگر که من از آن بسیار لذت بردم، اینکه آیتالله مصطفی خمینی در ابتدای تفسیرش ثواب آن را به حضرت اباعبدالله الحسین علیه‎السلام اهدا کرده است و می‎نویسد: «روحی و أرواح العالمین لک الفداء یا ابا عبدالله و یا سید الشهدا فیا رب إن کان فیما اسطره و اضبطه حول الکتاب الالهی شیء لی یسمی بالجزاء و الثواب فنهدیه إلیه و نرجوا من حضرته التفضل بقبوله و المنة علی المفتقر إلی شفاعته»

 پس از عرض ادب به امام حسین علیهالسلام میگوید: «خدایا اگر در آنچه حول این کتاب تو مینویسم ثوابی هست، همه را به امام حسین هدیه میکنم و از حضرت باریتعالی میخواهم با کرم و لطف خود منت بگذارد و من را رد نکند.»

نکتة چهارم اینکه آیتالله مصطفی خمینی نخستین کسی است که تفسیر را به عنوان یک علم معرفی کرده و برای آن موضوع، مسائل، مبادی و تعریف مطرح کرده است. در این گفتوگو مجال پرداختن به تمامی این مسائل نیست؛ اما ایشان رئوس ثمانیه که منطقیون در علوم مختلف مورد توجه قرار میدهند، بهطور کاملاً دقیق و در سطح عالی بر تفسیر منطبق کرده است.

 نکتة پنجم اینکه ایشان دو مسئله را در تفسیر مورد توجه قرار داده است:

 یکی قوة قدسیه و دیگری اجتهاد.

 میفرماید: «فالتفسیر الجامع لمجامع العلوم و الاحکام و الکافل للحقایق و الدقائق والشامل للاشارات و العبارات و الحاوی لاسس مطالب الحکمة و العرفان»؛ یعنی تفسیر جامعی که همه علوم و احکام و حقایق و دقایق و اشارات و عبارات و حکمت و عرفان را داشته باشد، «فلم یتیسّر لاحد من العلماء و الحکماء و لا یمکن ذلک الّا لمن خص بهبة من الله تبارک و تعالی وارثة من الانبیاء و اخذ العلم من مشکوة الاولیاء و اقتبس قوة قدسیة و نورا من الله من قوالب السنیّة»؛ یعنی برای نوشتن تفسیر جامع، فرد باید مورد توجه ویژه پروردگار قرار گرفته باشد و آن شخص وراثتی از انبیاء داشته و علم را از مشکاه علیا گرفته باشد و روح قدسیای نیز داشته باشد.

 در اینجا عبارت مرحوم امام را میآورد که میفرماید: «وقال الوالد المحقّـق العارف برموز الکتاب وبعض أسراره...» ایشان تعبیر بسیار عجیبی دربارة امام خمینی به کار میبرد و از ایشان تحت عنوان عارف به رموز کتاب نام میبرد. این توصیف بسیار عجیب است و اگر ما هزاران عنوان فقیه اصولی و حکیم و عارف و امثالهم را کنار هم قرار دهیم به عشر این تعبیر نمیرسد.

واقعاً جای بسی تأسف است که وجهه قرآنی حضرت امام رضوان الله تعالی علیه، نه تنها برای عموم مردم که برای حوزههای علمیه نیز روشن نشده است.

در اینجا عبارت حضرت امام را نقل میکند که میفرماید: «إنّ تفسیر الـقرآن لا یتیسّر إلاّ للّـه تعالـی؛ لأنّـه علمـه الـنّازل،‌‎ ‎‌ولایمکن الاحاطـة»؛ یعنی به تفسیر قرآن جز برای خدا امکانپذیر نیست. چرا که قرآن علم نازل خدای تعالی است.

 نکتة ششم تحلیل متفاوت ایشان دربارة آثار سوره‎های قرآن است. مثلاً در خصوص فاتحه الکتاب میفرماید:

«قد ورده فی خواصها الآثار و الحکایات العدیده». سپس روایتی از کافی میآورد: «قال علیه‎السلام: ما قرئت الفاتحة على وجع سبعین مرّة إلاّ سکن».

 عبدالله بن فضل نوفلی این روایت را به صورت مرفوعه نقل کرده؛ اما مشخص است که آن را از امام معصوم نقل میکند. معنی روایت این است که من حمد را 70 مرتبه بر درد جسمی نخواندم، الا آنکه دردم خوب شد و درمان شدم.

 از امام باقر نقل میکند: «کل من لم تبرئه سورة الحمد وقل هو الله أحد لم یبرئه شئ وکل علة تبرأ بهاتین السورتین».

باز در یک روایت صحیح، معاویة بن عمار از امام صادق نقل میکند: «لو قرأت الحمد على میت سبعین مرة ثم ردت فیه الروح ما کان ذلک عجبا» اگر بر مردهای 70 مرتبه حمد را خواندید و روح به جسمش بازگشت، تعجبی ندارد. سپس این سؤال را مطرح میکند:

«ولو قیل: الوجدان یقضی بخلافه، فکیف یجمع بینه و بین ما وصل إلینا من الآثار والأخبار؟». خیلیها برای درمان بیماری 70 مرتبه حمد را میخوانند و بیاثر است یا بر جنازه مردهشان میخوانند و زنده نمیشود.

 ببینید تحلیل ایشان راجع به آثار سوره‎های قرآن چیست. در جواب میفرماید: «هذه القضایا المستعملة فی هذه المواقف کلها - فی الاصطلاح - طبیعیة مهملة، لا حقیقیة عامة». اینها قضایای طبیعیه، مهمله است و قضایای حقیقیه عامه نیست. ممکن است در برخی مواقع، واقع شود و گاهی هم واقع نشود.

 «فإذا قیل: إن الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنکر لیس معناه أن کل صلاة تکون کذلک، ضرورة أن آیات الکتاب العزیز لیست نازلة لاخلال النظام البشری، وإیجاد الهرج والمرج، وإبراز المعجزات وخارق العادات على الدوام، بل لها شروط خاصة، کما هو المحرر عند أهله»؛ یعنی وقتی میگویند نماز مانع فحشا میشود به این معنا نیست که هر نمازی ناهی از فحشاء و منکر است.

این نکته بسیار مهمی است. خیلیها این روزها میپرسند که ما فلان ذکر را گفتیم و تأثیری نداشت؟

بله! مثلاً برای در امان ماندن از کرونا زیارت عاشورا را خواندیم؛ اما این کار که در جریان سامرا اثر گذاشته بود، امروز افاقه نکرد. چگونه است که گاهی بر اذکار و نمازهای ما چنین اثری مترتب نمیشود؟ یا اینکه برخی میگویند در حرم امام رضا را باز کنند که کرونا برطرف شود.

مرحوم حاج آقا مصطفی میگوید گرچه خود قرآن شفا است، اما آیا خدا میخواهد به وسیله قرآن، نظام بشری را مختل کند و قرار است که با هر آیه آن، معجزه‎ای رخ دهد و هر روز انسان با استفاده از آیات قرآن کار خارق‎العاده انجام دهد؟! مثلاً اگر شخصی دچار بیماری سرطان شد، بگوییم فلان ذکر را بگو؟ خیر. اینگونه نیست.

 اتفاقاً من هم بدون اینکه این مسئله از حاج آقا مصطفی را به یاد داشته باشم، در یک سخنرانی گفتم: «اینکه می‎گوییم قرآن شفا است، گرچه حقیقت است، اما تعبیر علمی آن این است که این قضیة طبیعیه مهمله است، نه قضیة حقیقیة عامه.»

 یعنی این‎طور نیست که بگوییم تمامی موارد به این نتیجه منتهی میشوند. بلکه «فلها شروط خاصه» یعنی برای اعجاز آنها شرایط خاص وجود دارد.

یکی دیگر از نکات مهم مشهود در تفسیر مرحوم آیتالله شهید حاجآقا مصطفی رضوان الله تعالی علیه، تتبع فراوان ایشان است:

«اعلم أنّی قد تفحّصت فی جمیع الـکتب الـسماویـة ـ أی کتب الـعهد‌‎ ‎‌الـقدیم والـعهد الـجدید ـ الـموجودة بین یدیّ، فما وجدت فیها شیئاً یُبتدأ بـه‌‎ ‎‌فی أوائل الـسور والـفصول والإصحاحات، بل الـکلّ مشترک فی الابتداء‌‎ ‎‌بالـمقصود من غیر أن یبتدأ باسم اللّه تعالـی.‌»

 میفرماید: من تمام کتب سماویه عهد قدیم و عهد جدید را بررسی کردهام. تنها کتابی که در ابتدای هر سوره یا فصلش «بسم الله» دارد، قرآن است. هیچ یک از کتب سماوی دیگر چنین ویژگی ندارند.

 سپس میفرماید: «‌فیحدث مشکل فی الـباب، وهو أنّ مقتضی الأحادیث الآتیـة أنّ جمیع‌‎ ‎‌الـکتب الـسماویـة کانت مصدّرة بالـبسملـة، فیعلم من ذلک أنّ هذه الـکتب‌‎ ‎‌الـموجودة محرّفـة أشدَّ الـتحریف، أو تکون الـبسملـة فی صدر سائر‌‎ ‎‌الـکتب خارجـة عن الـکتاب، فما کانت تکتب».

ایشان میگوید ما روایاتی میآوریم که تمامی آنها می‎گویند تمامی کتب سماویه مصدر به «بسم الله» بوده اند.

 اما کتب سماویه نظیر عهد قدیم و عهد جدید که امروز در دست ما هستند، بسم الله ندارند و این نشان میدهد که تحریف شدهاند.

«ولو کانت الـبسملـة معروفـة بین علماء الـیهود والـنصاری ـ عبرانیـة‌ أو عربیـة ـ لکانت تشتهر قبل نزول الـقرآن»، میگوید اگر «بسم الله» میان علمای یهودی و مسیحی رواج داشت، باید پیش از نزول قرآن شهرت پیدا میکرد.

 بحثهایی در خصوص صحت سندیت روایات مطرح میشود که ما در اینجا وارد آنها نمیشویم؛ اما میخواهم بگویم که تتبع مرحوم حاجآقا مصطفی رضوان الله تعالی علیه تا چه حد بود. در خصوص معنای کلمه «اسم» در بسم الله می‎نویسد: «فما هو معنی الاسم أمر جامع بین تلک الألفاظ‌ والـمسمّیات. فما فی بعض کتب تفسیر أهل العصر‌‌ من أنّ قول بعض الـباحثین فی‌‎ ‎‌الـفلسفـة: إنّ الاسم یطلق علی نفس الـذات والـحقیقـة والـوجود والـعین،‌‎ ‎‌وهی عندهم أسماء مترادفـة، لیس من الـلغـة فی شیء، ولا هو من الـفلسفـة‌‎ ‎‌الـنافعـة، بل من الـفلسفـة الـضارّة...»

 حاجآقا مصطفی اینها را از تفسیر المنار نقل میکند و در پاسخ میگوید این سخنان ناشی از قلت اطلاع از فلسفه است.

دربارة خود کلمه «الله» مباحثی در ذیل آن آورده و سپس میگوید: «ولَعمری إنّـه یناسب إفراد رسالـة فی خصوصّیات هذه الـکلمـة»؛ یعنی من باید یک رساله دربارة کلمه الله بنویسم.

در جای دیگری ایشان نوشته بود که رسالة مستقلی را هم درباره «سرقفلی» نوشته بودم که الان در اختیار رژیم طاغوت است و در حملة ساواک به بیت همراه چند کتاب خطی دیگر از بین رفت. حالا اگر وارد مباحث فقهی شدیم به این نکته میپردازیم.

 نکتة هشتم اینکه آیتالله سید مصطفی خمینی مبانی فلسفی دقیق خود را وارد میدان می‎کرد.

مثلاً اینکه ما برای اثبات وجود خدا دلیل عینی و لفظی و کتبی داریم؛ اما خدا وجود ذهنی ندارد. ایشان در این باره هم ورود پیدا می‎کند و میفرماید:

«وإذا أحطت خُبْراً بما تلوناه علیک فاعلم: أنّ الـحقّ عزّ اسمـه وجلّ‌‎ ‎‌سلطانـه، لـه الـوجود الـعینی والـلفظی والـکتبی، ولکنّـه لا یوجد لـه‌‎ ‎‌الـوجود الـذهنی؛ لأنّـه منزّه عن الـماهیّـة حتّی توجد فی الأذهان»؛ یعنی خدای تبارک و تعالی از ماهیت منزه است. «فوجوده الـکتبی والـلفظی منـه تعالـی یصیر مُحاطاً؛ لأنّـه بالمواضعـة‌‎ ‎‌والـمجاعلـة ـ کما عرفت ـ دون الـخارجی؛ لأنّـه عین الـخارجیّـة وذاتـه‌‎ ‎‌الـخارج، فکیف یُعقل تحقّـقـه فی الـذهن» ایشان میگوید: اگر بنا باشد خدا وجود ذهنی پیدا کند: «للزوم الـخُلْف والانقلاب»

دربارة خود خدای تبارک و تعالی در جایی از تفسیرش مینویسد: «اختلفت مسالـک أهل اللّه والـعرفان، وأهل الـحکمـة والـبرهان، وأهل‌‎ ‎‌الأخذ بظواهر الـکتاب والـقرآن من متکلّمی الـعامّـة والـخاصّـة فی أنّ‌‎ ‎‌الـوجود الـذی یلیق بالـلّـه تعالـی، ویکون هذه الـکلمـة الـشریفـة حاکیـة‌‎ ‎‌عنـه، هو الـوجود الاطلاقی الـذاتی الـلا بشرط الـمقسمی»

خدای تبارک و تعالی که اهل عرفان، فلاسفه و ظواهریها(کسانی که بر ظاهر قرآن و سنت تمسک دارند)، معرفی میکنند، چگونه است؟ ایشان میگوید اربابان کشف و عرفان، خدا را این‎گونه معرفی میکنند: «هو الـوجود الاطلاقی الـذاتی الـلا بشرط الـمقسمی» یا «الوجود‌‎ ‎‌الـخاصّ الـلا بشرط الـقسمی».

در اینجا به‎طور مفصل وارد بحث میشود و طوائف آنها را میآورد. پس از آن طوائف مشاییان را نقل میکند. خود مشائین در تبیین خدای تبارک و تعالی چند دستهاند.

نظریه متصوفه را در باب تبیین خداوند هم ذکر میکند. سپس بعد از اینکه نظریة متصوفه و مشائین و عرفا را طرح کرد میگوید: «ولذلک أفاد الوالد الکامل‌‌ الـجامع بین شتات الـعلوم الـعقلیّـة‌‎ ‎‌والـنقلیّـة، والـراحل بقدمیـه الـعلمیّـة والـعملیّـة إلـی قصوی مدارج الـعلوم‌‎ ‎‌الـنظریّـة    والـتطبیقیّـة»

واقعاً تعابیری را که حاج آقا مصطفی دربارة امام گفته، در هیچ جای دیگر ندیدهام و این از باب نهایت درک ایشان نسبت به حضرت امام بود.

یعنی حاج آقا مصطفی آنچنان به خوبی امام را درک کرده بود که دربارة ایشان میگوید: پدر من جامع تمامی علوم عقلی و نقلی است و در مراتب علمی و عملی به نهایت علوم عملیه و نظریه و علوم متعارفه و متشتته رسیده است.

ایشان امام را به علمیت تامه قبول داشتند...

مرحوم حاج آقا مصطفی علاوه بر اینکه امام را به خوبی درک کرده بود، عمق نظریات ایشان را نیز دریافته بود.

 یعنی به صراحت میگویم ما کسی را مانند ایشان نداریم که به صورت جامع و کامل به عمق نظریات امام در مبانی فقه و اصول و تفسیر دست یافته باشد.

ایشان در تفسیر سوره حمد ذیل «الرحمن الرحیم» بحث بسیار خوبی را در باب اخلاق و آداب نصیحت آورده است:

«اعلم: أنّ فی روایاتنا روایـة تشتمل علی اُصول الأخلاقیّات؛ فضائلها‌‎ ‎‌ورذائلها» یعنی ما روایتی داریم و شیخ کلینی از امام صادق علیه السلام آورده که اصول مباحث اخلاقی را دارد. «اعرفوا العقل وجنده والجهل‌‎ ‎‌وجنده تهتدوا»‌‌. حضرت فرمود: عقل و جنودش را بشناسید، جهل و جنودش را هم بشناسید تا هدایت پیدا کنید. ایشان سند و روایت را نیز درست میداند.

 سپس میگوید: رحمت از جنود عقل و غضب از جنود جهل است که نیاز به بحث مفصلی دارد. در ادامه آمده است:

«أنّ الـرحمـة والـرأفـة والـعطف من جلوات الأسماء‌‎ ‎‌الـجمالـیّـة الالهیّـة». رحمت و رأفت و عطوفت از جلوههای جمال خدا است.

«وقد بسطها وأعطاها اللّه تعالـی الـحیوان للمحافظـة‌‎ ‎‌علی الأنواع الـحیوانیّـة، والانسان للمحافظـة علی الـنظام الـخاصّ الـبشری، ‎‌وهذه الـرحمـة من جلوات الـرحمـة الـرحمانیّـة، وتُسمّی بالـرحمـة‌‎ ‎‌الـرحیمیّـة فی وجـه، ویشترک فیها سائر الـخلائق الـمجرّدة الـبرزخیّـة‌‎ ‎‌والـغیبیّـة حفظاً لما هو تحت سلطانـه» میگوید: خدا رحمت را به حیوانات داده تا انواع گونههای حیوانی از بین نروند و در انسان نیز رحمت و عطوفت را قرار داده تا نظام بشری حفظ شود.

«وأنت خبیر: بأنّ هذه الـرحمـة لو لم‌‎ ‎‌تکن فی الـحیوان والانسان، لایبقی الـحیوان والانسان، ولکانت الـحیاة‌‎ ‎‌الـفردیّـة والاجتماعیّـة فَشِلـة، ولاضمحلّت الـنظامات الاجتماعیّـة.

وبالـجملـة: لایبقی منها عین ولا أثر. فإنّ الـحیوان لأجل تلک الـرحمـة‌‎ ‎‌الـموجودة فی وجوده یتمکّن من تربیـة أولاده، ویتحمّل الـزحمات‌‎ ‎‌والـمضادّات الـوجودیّـة والـمشقّات الـکثیرة، فبتلک الـرأفـة والـعطف‌‎ ‎‌تنجذب الـقلوب نحو الأولاد فی الـحیوان والانسان، ولأجل هذه الـمحبّـة‌‎ ‎‌والـعشق الـذی هو من تجلّیات تلک الـرحمـة، یتهیّأ لدفع الـمزاحمات‌‎ ‎‌الـوجودیّـة والأعداء وغیر ذلک.‌

‌‌وهذه الـرحمـة والـرأفـة هی الـتی تبعث الأنبیاء والـروحانیّـین‌‎ ‎‌والـعلماء والـزعماء إلـی تحمّل الـمشاقّ وتقبّل الـمصائب فی هدایـة الـبشر‌‎ ‎‌والانسان إلـی الـحقائق، وفی إخراجهم من الـظلمات إلـی الـنور.‌

‌‌فبالجملة:‌‌ هذه الـبارقـة الالهیّـة ـ الـتی وجدت فی الـحیوان عموماً‌‎ ‎‌وفی الانسان خصوصاً ـ مدارُ الـمجتمعات الـصغیرة والـکبیرة، وأساس‌‎ ‎‌الـنظامات الـبلدیّـة والـقطریّـة والـمملکتیّـة وغیر ذلک.‌

‌‌فإذا کان الانسان یجد فی نفسـه تلک الـرحمـة بالـنسبـة إلـی أفراد‌‎ ‎‌نوعـه وعائلتـه، فکیف بربّ الـعالـمین الـذی هو نفس حقیقـة الـرحمـة»

میفرماید: انسان با رحمت و عطوفت میتواند جامعه را حفظ کند. انسان درجة ضعیفی از این رحمت را دارد و همین حقیقت رحمت در خدای تبارک تعالی باعث خلق موجودات شده است.

جمله بسیار زیبایی است. ببینید از کجا به کجا میرسد. او میگوید: وقتی شما جلوه‎ای از رحمت خداوند را دارید، آیا نباید این رحمانیت و رحیمیت را نسبت به خلق و بشری که یا هم دین شما است یا در خلقت مانند شما است، داشته باشید؟

 آیا تو میتوانی شب با شکم سیر بخوابی، در حالی که اطرافت افرادی با شکمهای گرسنه وجود دارند؟ کلا و حاشا.

ببینید چه مبانی اخلاقی ظریفی در تفسیر مرحوم حاج آقا مصطفی وجود دارد. سپس به آیه 107 سوره انبیاء اشاره میکند:

«لَقَد جاءَکُم رَسولٌ مِن أَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَئوفٌ رَحیمٌ».

در ادامه می‎نویسد: «فعلى هذا یا عزیزی، ویا أیّها القارئ الکریم، علیک بالجدّ والاجتهاد فی الاتّصاف بهذه الصّفة الربوبیّة بالنسبة إلى جمیع الخلائق، ولا سیّما المؤمنین»؛ یعنی انسان مؤمن باید نسبت به تمامی خلایق رئوف رحیم باشد، منتها نسبت به مؤمنین بیشتر.

«والتدبّر فی الحضرة الربوبیّة، وما یُصنع بالعباد من العطوفة والرّأفة»؛ توصیه میکند: نگاه کن که خدا با بندگانش چه میکند: «فتکون رحمة لعالمک». پس تو هم برای عالم خودت رحمت باش.

«إن لم تتمکّن من أن تکون رحمة للعالمین» خیلی لطیف بیان کرده است. میگوید: انسان باید در اخلاق به جایی برسد که اگر نمیتواند برای همه عوالم رحمت باشد، برای عالم خودش رحمت باشد.

 چون ما در ظرف زمان و مکان خاصی زندگی میکنیم، حداقل میتوانیم برای عالم خودمان رحمت باشیم.

به نظرم این تعبیر از درر کلمات مرحوم سید مصطفی خمینی است که خداوند از قلبش بر زبانش جاری کرده است.

 «فتدبّر فی ما حکى القرآن عن حدود رأفة الرسول الالهیّ الأعظم»

سپس از سوره الشعراء شاهد میآورد:

«لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» یا آیةش «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً» را از سوره کهف ذکر میکند.

 در مجموع نکات بسیار خوبی در تفسیر ایشان وجود دارد و من همین جا پیشنهاد میکنم همایشها و جلسات مجزایی برای بررسی تفسیر ایشان برگزار شود. صد حیف که این تفسیر ناقص است؛ اما در همین 6-5 جلد هم مطالب بسیار دقیق و عمیقی وجود دارد.

دیدگاه ایشان دربارة ولایت فقیه چه بود؟

همان‎طور که می‎دانید مرحوم حاج آقا مصطفی اساتید بسیار قوی را دیده بود. می‎توانیم بگوییم کسی در زمان حاج آقا مصطفی نبود که صاحب‎نظر باشد و ایشان به لحاظ علمی درکش نکرده باشد. این یعنی فقط از حضرت امام استفاده نکرده بود؛ هر چند از برخی بیاناتش این برمی‎آید که برای والد خود اعتبار فقهی و اصولی دیگری قائل بود. همان‎طور که در بعضی از مصاحبه‎ها گفته‎ام، امام در اصول ابتکاراتی داشت. خود حاج آقا مصطفی هم در این زمینه ابتکاراتی داشت. متأسفانه در حوزه به دیدگاه اصولی حاج آقا مصطفی کمتر توجه می‎شود. به نظرم باید در این زمینه همایشی برگزار بشود و ابداعات و نظریات وی مطرح بشود. اگر کسی مطالب اصولی حاج آقا مصطفی را بخواند، می‎بیند که تمام ارکان اصولیون، اعم از قدما و هم‎عصران وی در دستش هست و بر آن‎ها مسلط است. هم در نقل و تبیین آن دیدگاه‎ها و مبانی و هم در نقد آن‎ها.

حاج آقا مصطفی رساله‎ای تحت عنوان ولایت فقیه دارد. همان برداشتی که امام از اصول دین داشت، مرحوم حاج آقا مصطفی هم آن برداشت‎ها را دارد و این خیلی نکته مهمی است. در بحث ولایت فقیه، اشکالی را مطرح می‎کند و آن این است که «أن الناس والغرائز الموجودة فیهم، کافیة لاصلاح حال البشر، ولا یحتاج الانسان بما هو مدنی بالطبع إلى رسول متکفل بالقوانین السیاسیة؟!».

 در زمان ما برخی از روشنفکران این اشکالی را مطرح می‎کنند و متأسفانه علمای عامه دارند به همین سمت سیر می‎کنند. می‎گویند عقل و غرایز بشر به حدی از بلوغ رسیده که خودش بتواند قوانینی را برای جامعه تدوین کند و دیگر نیازی به این نیست که پیامبری متکفل این امر باشد. مرحوم حاج آقا مصطفی به این اشکال این‎گونه پاسخ می‎دهد: «فهذه الشبهة واهیة، ولا یمکن أن یعتقد أحد من المسلمین بأن الاسلام دین کافل لأمهات الأمور الراجعة إلى سعادة البشر، من حیث تبعات الأعمال من العقوبات والمثوبات وحسب فالأنبیاء أطباء النفوس، والسلاطین أمراء وحکام على الخلق، وکافلون لأمور الناس، وعلیهم نظم البلاد والعباد. بل الاسلام دین متکفل بجمیع المصالح والمفاسد على حد الاعتدال». می‎گوید اسلامی که ما ادعایش را داریم متکفل رفع تمام مفاسد و برآوردة تمام مصالح است. در ادامه می‎فرماید: «ولا نبالی أن نقول: إن الاسلام یضاد الدنیا، ودین یوجه الناس إلى الآخرة توجیها أشد من التوجیه إلى الدنیا»؛ یعنی ما ابایی از این نداریم که بگوییم توجه اسلام به آخرت بیشتر از امور دنیوی است؛ اما اسلام متصدی امور دنیوی هم شده است. سپس ذکر می‎کند: «ولیس کلمة الدین - کما یتبادر منه بدوا - ما کان یوجه البشر إلی الآخرة محضا، بل الدین هی السیاسة العظمى الکافلة لجمیع أنحاء السعادات الجزئیة والکلیة، الدنیویة والأخرویة، ولذلک نجد أن الاسلام جامع شتات المسائل الروحیة والمادیة والفردیة والاجتماعیة، بخلاف سائر القوانین والملل، فإن قوانینهم الأساسیة قاصرة عن الأحکام الفردیة و الروحیة، بل هی قواصر حتى فی أمور دنیاهم، والتفصیل یطلب من مواقف أخر»؛ یعنی دین فقط این نیست که انسان را به آخرت متوجه کند؛ بلکه دین سیاست بزرگی است که متکفل همة انواع سعادت جزئیه و کلیه و دنیوی و اخرویه است.

«ولعمری إنه إذا کان رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) خاتم الرسل، ولا یأتی من بعده نبی ولا رسول، وکان شغل الرسول الأعظم الختمی(صلى الله علیه وآله وسلم) هذا الذی أسمعناک، فهل یمکن أن نلتزم بأن یکون دینه بلا وصی ولا قیم فی مختلف الأمصار والأعصار، لا فی عصر خاص دون عصر؟! أفنحتاج إلى الدلیل اللفظی على لزوم تصدیه لما یلزم من إهماله الهرج والمرج....» یعنی وقتی حضرت محمد(ص) پیامبر خاتم است و هیچ پیامبری پس از ایشان مبعوث نمی‎شود و چنین پیامبری باید سیاست عظما را برای بشریت بیاورد، چطور ممکن است که چنین دینی بدون وصی باشد؟ اصلاً ما نیاز داریم دلیل روایی پیدا کنیم و بگوییم که پیامبر متصدی اموری شد که اگر نمی‎شد، هرج و مرج لازم می‎آمد.

«أو ترضى أن تقول: إن الله تعالى تقضی رحمته الواسعة وعفوه الکریم ولطفه العمیم ببعث الرسل وإنزال الکتب، ولا تقضی بأزید من ذلک،» آیا رحمت خدا به همین مقدار بود که پیامبر اسلام را بفرستد و کتابی هم نازل کند و بیشتر از این رحمتش جایی نداشت؟!

« أم العقل السلیم والذهن المستقیم لا یصطفی ذلک، ولا یحتمله فی حقه تعالى، فإن ذلک من شعب تلک الرسالة العظیمة، ومن أغصان هذه الشجرة الطیبة.»

 نمی‎توانیم بگوییم که خدا پیامبر را فرستاد، کتاب قرآن را هم نازل کرد تا پیامبر آن را ابلاغ کند و کارش دیگر تمام شده است! چنین دینی بدون حکومت با حکمت خدا سازگاری ندارد. اگر ما بخواهیم یک دلیل برای لزوم حکومت بیاوریم، آن دلیل عقلی است. خدا که پیامبران را فرستاده، انزال کتب هم کرده است و پیامبران هم رسالت را ابلاغ کردند، چطور می‎شود به همین‎جا ختم بشود؟! دین بدون حکومت اصلاً به نتیجه نمی‎رسد.

حاج آقا مصطفی در این کتاب بعد از اینکه لزوم و ضرورت حاکم و ولی را در هر زمانی و در هر عصری مطرح می‎کند، به تبیین جایگاه ولایت فقیه می‎پردازد و می‎نویسد: «وهذا معنى ما اشتهر عنا: أن العلماء فی هذه الأمة کأنبیاء بنی إسرائیل، لأنهم أنبیاء عن الرسول الأعظم بعد وصول الکتاب الالهی إلیهم، والمتون النبویة لدیهم، وإلى هذه البارقة الالهیة یشیر ما فی الأحادیث: أن الفقهاء أمناء الرسل، وأنهم حصون الاسلام وهکذا».

 به روایاتی اشاره می‎کند که می‎فرمایند الفقها امنا همه انبیاء هستند. معنایش این است که علمای امت اسلام انبیای از پیامبر اسلام هستند. تمام انبیاء گذشته هم از رسول اعظم خبر داده بودند و فقها هم امنای همه پیامبر گذشته هستند.

«فلعمری إن هذه المسألة لا ینبغی أن تعد من النظریات، بعد الغور فیما هو السبب لبعثة الأنبیاء والرسل» ولایت فقیه اصلاً از بحث‎های نظری نیست. بعد از اینکه کسی اندک تأملی کند می‎فهمد اینکه علت بعث انبیا و رسول چه بوده است.

مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه می‎فرمود: «ولایت فقیه از واضحات فقه است و اصلاً نیازی به دلیل ندارد.» مرحوم حاج آقا مصطفی در این کتاب هم همین را می‎خواهد بگویید.

در ادامه می‎نویسد: «إذا عرفت وأحطت بما تلوناه علیک، وعلمت أن الخاتمیة تقتضی التصدی لنصب القیم والرئیس والسائس بین العباد، لصون البلاد عن الفساد، وإلا فیحتاج البشر إلى رسول آخر، یتکفل أمر معاشهم ومعادهم» خاتمیت مقتضای این را دارد که قیم و رئیس بین العباد وجود داشته باشد؛ در غیر این صورت بشر به پیامبر دیگری نیاز پیدا می‎کند تا مشیت امور دنیوی و اخروی آنان را بر عهده بگیرد.

«ولکن لما کان الناس والفقهاء مختلفی الفهم والادراک، فکم من فقیه جامع لعلوم القرآن، ولا یدرک حقیقة الاسلام، وکم من رجل لا یعلم اجتهادا مسألة من المسائل الشرعیة، ولکن الله فتح قلبه لادراک لزوم مثل تلک الحکومة فی الأدیان» بعضی از فقها جامع علوم قرآن هستند، اما حقیقت اسلام را درک نکرده‎اند. و چه بسا افرادی به اجتهاد نرسیده باشند، اما اینکه اسلام سیاست و حکومت دارد را خوب بفهمد و در این احکام اسلام و فرستادن انبیا و انزال کتب بدون حکمتی وجود دارد.

این سخن بسیار جالب و لطیفی است. این‎طور نیست هر کسی که حوزه برود و درس بخواند و به مقام اجتهاد برسد، بفهمد که اسلام حکومت دارد. عده‎ای که ممکن است اصلاً درس هم نخوانده باشند، اما چون این موضوع، امر واضحی است و امر نظری نیست، بفهمند.

واقعاً کسی که ضرورت حکومت برای اسلام را درک نکرده باشد، اصلاً اسلام را درک نکرده است. از نظر حاج آقا مصطفی خمینی اصلاً کسی که بخواهد به ضرورت حکومت در اسلام پی ببرد، نیازی به مجتهد شدن ندارد. اینکه یک مجتهد می‎گوید در اسلام حکومت هست، مجتهد دیگری می‎گوید حکومت در اسلام نیست. ما نباید این بحث را در ریل اجتهادی بیندازیم که بعد عده‎ای نیایند بگویند که دیدگاه مجتهدان در این زمینه مختلف است. برخی می‎گویند اسلام حکومت دارد و برخی می‎گویند اسلام حکومت ندارد.

ببینید که حاج آقا مصطفی چقدر عمیق نظریة امام خمینی را فهمیده و خودش هم اینقدر به مباحث احاطه دارد. می‎گوید اصلاً این بحث که اسلام حکومت دارد یا ندارد، بحث نظری نیست. در همین زمان فعلی برخی از حوزویان می‎گویند که امام در مقام یک مجتهد فرمود که اسلام حکومت دارد؛ ما هم با اجتهاد می‎گوییم اسلام حکومت ندارد. این‎ها ناشی از این است که وجود حکومت امری اجتهادی نیست. حاج آقا مصطفی می‎گوید اصلاً کسی که اجتهاد هم نکند، ممکن است خدا قلبش را بگشاید و فهم را به او عطا کند. مثل اینکه این است که بگوییم آیا اسلام نسبت به فقر و فقیران توجه دارد یا ندارد؟ بعد این را در ریل اجتهاد بگذاریم. یک چند مجتهد بگویند اسلام به فقر و فقیران توجهی ندارد! اساساً چنین مسئله‎ای اجتهادی نیست؛ چون امر واضحی است. به نظرم این مطلب بسیار جالبی است که ایشان در اینجا مطرح می‎کند.

واقعاً بعضی از بحث‎هایی که حاج آقا مصطفی کرده، به خصوص همین بحث ولایت فقیه بسیار جالب و نیازمند برگزاری همایش‎های متعدد برای معرفی آن است.

آیا شما تاکنون از کسی این را شنیده‎اید که بگوید بحث ولایت فقیه امری واضح است و نیازی به اجتهاد ندارد؟ من البته از مرحوم والد خودم این را شنیده بودم که فرمود ولایت فقیه بحث نظری نیست. نمی‎شود بگوییم که تا زمان معصومین حکومت بوده و بعد دین طی بیش از هزار سال بدون حکومت ماند! بعد این را هم رها کنیم تا امام زمان علیه‎السلام ظهور کند. اسلام حکومت دارد و لذا در زمان غیبت اگر فقهی وصیت پیدا کرد، مثل کاری که امام انجام داد، او هم باید حکومت تشکیل بدهد. هر کجا زمینه برای تشکیل حکومت اسلامی فراهم باشد، تشکیل حکومت لازم و ضروری است. گاهی جامعیت دین چنین اقتضایی دارد و گاهی خاتمیت دین. حاج آقا مصطفی می‎فرماید که شما فقط در بحث رسل و انزال کتب تأمل کنید. آیا با حکمت خدا سازگاری دارد که بگوییم خدا این همه پیامبر فرستاد و بعد فرمود این کتب را برای مردم بیان کنید و بروید دنبال کارتان(!) این مثل این است که به همه رموز کارخانه‎ای اطلاع دارد و بیاید کارخانه را بسازد و افراد هم پای کار بیاورد و آخر سر خودش کنار برود. مسلماً چنین کاری لغو است.

آیا حاج آقا مصطفی در مسائل فقهی و اصولی همیشه هم‎نظر با حضرت امام بود؟

به نظر من مهم‎ترین نظریه ابتکاری امام در اصول خطابات قانونیه است. حاج آقا مصطفی خمینی در جلد سوم کتاب تحریرات الاصول دربارة اهمیت خطابات قانونیه می‎نویسد: «و لعمری، إن من ألقى حجاب العناد، و تدبر بعین الإنصاف و السداد، لا یتمکن من رفض هذه البارقة الملکوتیة التی تنحل بها کثیر من المعضلات، و أساس طائفة من المشکلات» قسم به جان خودم، کسی که عناد را کنار بگذارد و با چشم انصاف تدبّر کند، این نظریه را نمیتواند رد کند. از این نظریه هم تعبیر میکند «هذه البارقة الملکوتیّة التی تبحل بها کثیرٌ من المعضلات و أساس طائفةٍ من المشکلات» با این نظریة خطابات قانونیّه کثیری از معضلات و مشکلات حل میشود.

ایشان نظریه امام در خطابات قانونیه را تکمیل می‎کند.

امام در بحث برائت در اقل و اکثر ارتباطی، راهی غیر از راه مرحوم شیخ، مرحوم فشارکی، مرحوم شیرازی، مرحوم حائری و مرحوم اصفهانی دارد. آقا مصطفی بعد از اینکه نظر امام را در آنجا نقل می‎کند، می‎نویسد که «احسن من ورد فی هذا المیدان، والد المحقق... » یعنی بهترین کسی که وارد این میدان شده است، والد محقق من است. امام در آنجا خودش نظراتی را ابداع کرده است. در اغلب نوشته‎ها از مرحوم والد خود با تعابیر زیبایی تجلیل می‎کند.

البته دیدگاه امام در این زمینه در تهذیب الاصول آیت‎الله سبحانی هم آمده است؛ اما تقریر حاج آقا مصطفی از این نظریه دقیق‎تر و جامع‎تر است.

قدری از مبانی اصولی حاج آقا مصطفی برایمان بگویید و دیدگاه‎های ایشان را در مسائل مورد اختلاف بیان کنید.

از جمله مباحث اصولی، بحث حجیت خبر واحد است. حاج آقا مصطفی تمام کتب اربعه را مقطوع الاعتبار می‎داند. مرحوم نائینی کتاب کافی را مقطوع الاعتبار می‎داند؛ اما حاج آقا مصطفی تمام کتب اربعه را مقطوع الاعتبار می‎داند. خود ما در مباحث گفته‎ایم که تمام مرسلات کتاب من لایحضرالفقیه، حتی مرسلات رویه، مقطوع الاعتبار هستند. مرحوم آیت‎الله بروجردی و مرحوم امام و مرحوم والد ما بین مرسلاتی که به صورت جزمی بیان شده‎اند و مرسلاتی که غیرجزمی هستند، تفکیک می‎کنند.

حاج آقا مصطفی در ذیل دیدگاه مرحوم آخوند در این زمینه می‎نویسد که من از آخوند خراسانی تعجب می‎کنم چرا بدون مراجعه به قرآن، این آیه «وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولًا» را فقط در مسائل اعتقادی آورده است. ایشان می‎نویسد که در همین سوره اسراء آیات قبل از این آیه، مربوط به فروع است. مثل این آیه: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُم إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْءًا کَبِیرًا» یا این آیه: «وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَى إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبیلاً« یا آیة: «وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا».

 تمام این آیات مربوط به فروع است. چرا فقط آن آیه را مرحوم آخوند مربوط به مباحث اعتقادی دانسته است؟! در اینجاست که دیدگاه آخوند را رد می‎کند. در آیه «حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ»، عموماً مشهور قریب به اتفاق آن را بلوغ شرعی برشمردند. حاج آقا مصطفی در اینجا مقداری بالاتر پیش رفته است. مثلاً حد عرفی بلوغ را معنا کرده است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.