احمد عزیزی عاقبت کفش مکاشفه از پای بیرون کرد و به ملکوت تکلم پرکشید.

احمد عزیزی عاقبت کفش مکاشفه از پای بیرون کرد و به ملکوت تکلم پرکشید؛ تا شرجی آوازش را در ناکجای دیگر هستی بگسترد و مثنوی ها را به زمین و مردمان زمین واگذارد و عشق ها و دلبستگی های خاکی این روزهاشان.

با گذر شاعر پس از ده سال خاموشی و نیمه جانی از پرده زیست اما نجواهایی در فضای سیاست زده مجازی و رسانه ای بالا گرفته است تا او را به عنوان هنرمندی وابسته نکوهش کنند و خوار بشمارند.

این هیاهوها و آمیخته سازی هنر با سیاست و هر چیز ممکن دیگر، بس آزاردهنده شده است. یادمان نرود چند روزی از طعنه آوری های چپ و راست و پوزسیون و اپوزسیون به اسکار فرهادی نگذشته است.

 افسر موموندی کاظمی

گویا سر آن نداریم تا هنر به مثابه هنر را هم ارج بگذاریم و بر معیارهای ناپایدار نایستیم در حالی که دگرگونی و رنگارنگی مواضع نه اهل که نا اهلان سیاست نیز همیشگی است و ما حق فراخوانی هنرمند به میدان و بازی این گونه سیاست را نداریم مگر این که هنرمند خود بخواهد به این بازار آشفته پای بگذارد.

در این زمان هم که معیار حق در ناپایداری های سیاسی بس کم رنگ شده است؛ هیچ گروه سیاسی نمی تواند هنرمند را تابع حقیقت ادعایی اش بخواهد و انتظار رفتار و کنش سیاسی و ادعاهای مدنی از او داشته باشد و فراموش کند که چنین انتظاری بس نابجاست چرا که شیوه آفرینش هنرمند کنش ویژه او را در اثر و آفریده اش برمی سازد و شکل می دهد.

انگ زدن به احمد عزیزی ساده که بی پرده و عیان می سرود، اکنون بس آسان است؛ همینطور به کما رفتن اش را ناشی از دلایل دیگر دانستن و از بیماری اش چونان تباهکاری حکومتی یاد کردن! در حالی که از اوردوز و تباهکاری های بسیاری که در پرده آن کار دیگر می کنند براحتی می گذریم و نه تباهکاریش می دانیم و نه فریادش می زنیم.

احمد عزیزی بیش از ۱۰ سال، لب فروبسته مانده بود و چون قیصر امین پور هم قضای روزگار و حادثه، فرصت و مهلتِ شیوه دیگر کردنش نداد و ما را هم مجال بازبینی و بهتر نگریستن به او فرادست نیامد.

از همین لب فرو بستگی هاست که گاهی در تصویری با مچ بند سبز  و گاه در تصویری با مقامات، هر آنچه که دلخواهمان است از او و هنرش بر می خوانیم و غافلیم که جهان ما جهان ناپایداری هاست و شاید اگر احمد عزیزی این ۱۰ سال خاموش نمی شد گونه ای دیگر می سرود و می زیست و مردمی دیگر هم گرامی اش می داشتند.

به احمد عزیزی خرده نگیریم اگر زورمداران و مزوران و زرداران در آشفته بازارهای ادب، شعر را به قنطار می خرند و او محروم از سخن گفتن می شود و تا هرگز هم نمی گویدمان چرا و آیا سروده های مقدسش را به نیم بهایی فروخته است یا نه؟ و اتهامات مدعیان به او هم در برابر این ‌پرسش  رنگ می بازد که آیا باورهای دیگرگونه احمد عزیزی - به فرض وجود - چیزی از ارزش هنری و استعداد و شاعرانگی اش فرو گرفته است؟

شاید تکرارش ملال آور باشد اما لازم که همین مدعیان اتهام زننده، هایدیگرِ فاشیست و سر در گرو نازیسم نهاده را هنوز با شیوه روشن اندیشان جهان سومی؛ عزیز می دارند و جمله به جمله نوشتارش را سخت می خوانند تا شاید اندکی برگیرند!

در تاریخ بوده اند بعضی ادیبان پارسی گوی که حکیم شان هم می خوانیم و بسا دواوینشان پر است از برخی مدایح و صله خواهی ها و هم زمان با ظرافت و در سایه همین مدح و ثناها نقد و تاختن بر وضع موجود و احمد عزیزی نیز از این اشعار دقیق کم‌ ندارد و حالا پس از ۱۰ سال، خاموشی مطلق گرفته است و دیگر نه حاکم و حکومت بکارش می آید و نه ستایش مردمان. ما که احوال هنر و حال هنرمندان را خوب می دانیم، بهتر است در قضاوت اهل آفرینش و کار هنری منصف تر شویم مگر آنکه ستمی ناروا و ناسزایی بزرگ در حق انسان و اخلاق  مرتکب شده باشند.

 

     --------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن: چند خط فوق پس از آن به رشته تحریر درآمد که در یادداشتی از ح. ف خواندم:" ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺧﻄﺮ ﺁﻟﻮﺩه ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﻟﺠﻦ ﻭ ﮐﺜﺎﻓﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺍﻭ (احمد عزیزی) [...] ﺍﮔﺮ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺑﻮﺩ. ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺣﺶ ﺭﺍ [...]"

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.