نگاهی انتقادی به نمایش «اعتراف»

شخصیت اصلی نمایش «اعتراف»، همچون بسیاری از ما نیمی شیطان و نیمی فرشته است. غیرقابل پیش بینی، شکننده و قربانی وقایعی که خود در شکل گیری‌شان دخیل نبوده است.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس،  محدثه واعظی‌پور در خبرآنلاین نوشت: «اعتراف» نمایشی است متوسط، کمی کشدار، با متنی جذاب و بازی‌هایی که یکدست نیست. نمایش با ورود مرد جوان (شهاب حسینی) به صحنه آغاز می‌شود. او از مرکز توجه تماشاگر، از فراز پله‌ها به گوشه تاریک سن می‌رود و همزمان با پدر روحانی (علی نصیریان) که در گوشه دیگر سن ایستاده برای ملاقاتی ویژه آماده می‌شود. محیط کلیسا و اتاقک اعتراف، جایی است که او داستان زندگی‌اش را با نقاط عطف آن برای پدر روحانی تعریف می‌کند. تا نیمه داستان مخاطب این طور فکر می‌کند که  با ماجرایی ساده روبروست، یک تبهکار به پوچی رسیده دوست دارد از خودش و روزگار نحسش بگوید و این کار را با طنز ذاتی خود شیرین انجام می‌دهد. اما نقطه اوج درام در یک سوم پایانی شکل می‌گیرد جایی که رابطه واقعی اعتراف کننده و شنونده اعتراف برملا می‌شود. تمرکز نمایش بر رابطه کشیش و مرد جوان بنا شده و زوج حسینی- نصیریان با وجود طولانی شدن بعضی بخش‌ها و موسیقی پرحجم و گاه آزاردهنده نمایش قدرت این را دارند که امتیازهای متن را در اجرا عینیت ببخشند. رنج و استیصال پدر روحانی در بازی کنترل شده و باوقار نصیریان تبلور یافته و حسینی حضوری پرانرژی روی صحنه دارد. اما مشکل اینجاست که عناصر دیگر در «اعتراف» یکدست نیست. خرده داستانک‌ها، به یک میزان جذاب و تاثیرگذار نیستند اما نحوه ارائه بصری آنها به شکل طبقات یک ساختمان، ایده خوبی است. به ویژه که ابتدای داستان در انتهای نمایش و در بالاترین نقطه دکور روایت می‌شود، جایی که کودکی تکان دهنده مرد جوان در آن سپری شده. نمایش هر چه پیش می‌رود بهتر می‌شود. داستانک مواجه بزهکارها با هم با بازی اغراق آمیز و کاریکاتوری بازیگرهایش کلیشه‌ای و غیرجذاب است اما داستانک مربوط به مرد وکیل با بازی خوب نیما رئیسی حال و هوای نمایش را عوض می‌کند.

«اعتراف» می‌توانست کوتاهتر باشد، موج دیالوگ‌هایی که بین کشیش و مرد جوان رد و بدل می‌شود خسته کننده است و تمرکز تماشاگر را بر هم می‌زند. اگرچه در این بخش اطلاعات مهمی درباره شخصیت‌ها، باورهای دینی و زوال اخلاق در اجتماع رد و بدل می‌شود اما کاهش حجم گفت‌وگوها می‌توانست، ضرباهنگی سریعتر به نمایش بدهد. پایان نمایش یکی از جذابیت‌های آن است، بزهکاری که گاه فرشته است و گاه شیطان دوباره به دل جامعه برمی‌گردد و همچون اهریمی افسارگسیخته در کمین آرامش و امنیت دیگران است. او نه متنبه شده، نه از باورهای الحادی‌اش فاصله گرفته. نصیحت‌های پدر پیرو رنجورش رویش اثر نگذاشته و تحولی در او  شکل نگرفته. شهاب حسینی با طمانینه و غرور از صحنه خارج می‌شود در حالی که نصیریان در خود فرورفته و از آنچه شنیده در بهت و اندوه است. انسان معاصر با وجود معصومیت ذاتی و پاکی درونی‌اش پله‌های سقوط را می‌پیماید. کدام معجزه او را نجات خواهد داد؟

 

دیدگاه تان را بنویسید