در این یادداشت به قلم محمد عسلی صاحب امتیاز و مدیرمسئول این روزنامه آمده است: نخست تو را شاعر خواندند، چون آیه های وحی دارای وزن و قافیه بودند و به دل می نشستند و در حافظه می ماندند.
وقتی در اوج بودی و هر آنچه می گفتی پذیرای مریدان و مؤمنان بود تو را دیوانه خواندند تا از جایگاه و مقامت بکاهند؛ خداوند تو را به زیور ادب آراست. بعد از آن شاعران از آن آیه ها الهام گرفتند و عرب و عجم چه شاهکارها که آفریدند و ارواح متعالی آنان در زبان و بیان و اعمال و رفتار همگان نیروی محرکه ادب، تقوی و کار و تلاش شدند….
از حکیم سنایی گرفته تا فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ و ستاره های درخشان آسمان ادب از نظم و نثر گرفته تا فلسفه و عرفان، از دین و آیین و سنت و سیره پیامبر اعظم گفتند و نوشتند و به اعمال نیک خود را آراستند. هر چند امروز ما میراث داران خوبی نیستیم و این امانت ها در فضای سیاسی حال و گذشته را در باور دانش پژوهان نهادینه نکرده ایم و بسیار از آن ادبیات روح پرور را در تعاملات اجتماعی شاهد نیستیم؛ اما قله های ادب پارسی در برابر طوفان ها و برف و بوران گر چه به سایش اندک در تغییرند اما می مانند و مانده اند.
و اما بعد:
به قول سعدی: «در آن ایام که ما را وقت خوش بود…» بی بی خدابیامرزم که ذکرش به خیر باد مرا شعری به یاد گذارد به سن 15 سالگی از زنده یاد محمدحسین شهریار، همان شعر معروف: «علی ای همای رحمت…» وقتی در دبیرستان مراسم جشن عید غدیر بر پا شد، من داوطلب خواندن آن شعر در جمع مدعوین شدم. در میانه برق رفت و صدای بلندگو قطع شد یاد بی بی که در حیاط نزدیک مدرسه مشتاق شنیدن آن شعر از زبان من بود مرا بر آن داشت تا علیرغم تذکر آقای معاون که گفت تمام کن از تریبون پایین بیایم و بی اختیار بگویم: آخ! بی بیم! و خنده مدعوین که نمی دانستند قضیه چیست.
با نقل این خاطره خواستم به اهمیت اشعاری که در حافظه کودکی می مانند و تا پایان عمر فراموش نمی شوند اشاره ای کوتاه داشته باشم.
و اما بعدتر:
گر چه در فضای مجازی فعلی شاعران و اصحاب ادب و هنر چندان سهمی ندارند و زندگی ماشینی سوار بر ابزار الکترونیکی کاربران را به سخره گرفته و طنز و مضامین غیراخلاقی و دل مشغولی های بی ادبانه فراگیر است و انسان ها را از ادبیات به مفهوم گفتار، پندار و کردار برتر مهجور کرده است و واژه های بیگانه بر فرهنگ، زبان و ادبیات ما سایه افکنده اند اما هنوز به قول زنده یاد اخوان ثالث: «خردک شرری هست…» و همین هم از همت بزرگانی سختکوش است که علیرغم سمومی که بر طرف بوستان گذشته به قول حافظ خودمان رنگ گل و نسترنی به جای مانده است؛ و هستند هنوز مدیران فرهنگی در این دیدار که جانب ادب نگاه دارند و مقام و جایگاه بزرگان شعر و ادب را قدر نهند با بضاعت مزجاه؛ و اگر همگان فهم می کردند که نقش هنر شعر و ادبیات تا چه میزان از انحراف در معیارهای دینی و تربیتی تأثیرگذارند به جای بگیر و ببندهای پرهزینه که آنها را ملزم به استخدام بیشتر قضات و ساخت زندان های عریض و طویل می کند بزرگان هنر را درمی یافتند تا جوانان را به زیور هنر و ادب بیارایند و ذوق و شوق این فنون آنها را از گرایش به لات بازی و لاابالی گری، اعتیاد و ولنگاری و آسان طلبی و بی خیالی به دور دارند که در گذشته چنین بوده است.
شوربختانه، رفتارها ریاکارانه، دلدادگی ها هوس بازانه، عشق ها بهانه و محبت ها فرصت طلبانه اند؛ اینها همه نشانه ای از فاصله گرفتن با ادب و ادبیات و باورهای گذشتگان در تعالی بخشیدن به فرهنگ و ادب است. چنانکه سعدی علیه الرحمه بدین وضع وقوف داشت که سرود:
«باری درخت علم ندارد به جز عمل
با علم اگر عمل نکنی، شاخ بی بری
از صد یکی به جای نیاورده شرط علم
وز حب جاه در طلب علم دیگری
علم، آدمیت است و جوانمردی و ادب
ور نه، ددی به صورت انسان مصوری…»
و در پایان ذکر این واقعیت تلخ بی جا نیست که بسیارند اهل علم که به قول خداوند: چون چارپایان صرفاً حامل دانش اند و اندکی از آن همه علم در اعمال آنها تبلور ندارد.
به راستی آیا ادبیات به مفهوم یک نیروی قوی حرکت دهنده به سمت خیر و صلاح و بازدارنده از شرور و پلیدی ها هنوز هم در تعاملات فردی و اجتماعی ما جایگاهی دارد؟
پاسخ به این سؤال چندان مشکل نیست؛ یکدیگر را نشانه رویم به تیزچشمی و فهم و شنوایی تا قضاوتی عجولانه نداشته باشیم و وزن خود را در ترازوی ادیبان محک زنیم؛ همین امروز که فردا خیلی دیر است.
6114/ 2027
دریافت: علی اکبر خرامش **انتشاردهنده: سیداحمد نجفی
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.