بخش اول: 

 آقای ابوالحسن نجفی در کتاب مستطاب «غلط ننویسم» بحث مستوفایی کرده‌ و توضیح‌ داده‌اند که املاء واژه «سیاست‌گذاری» درست و «سیاست‌گزاری» نادرست است. خوانندگان برای مطالعه بیشتر می‌توانند به صفحات 321-319 کتاب مذکور [1] مراجعه کنند اما به اختصار می‌توان گفت «گذاشتن» به‌معنای وضع کردن است مانند قانون‌گذاری و بنیان‌گذاری و گزاردن به‌معنای ادای حقی را به‌جای آوردن است مانند سپاسگزاری، شکرگزاری و نمازگزاری. سخن آقای نجفی در زمینه ادبیات برای من حجت است و قطعاً سیاست‌گزاری به‌لحاظ املایی نادرست است اما بحث من در این مقال ادبی نیست و می‌خواهم مطلبی ورای مباحث ادبی مطرح کنم. 

پرسش من این است که دو امر «سیاست‌گذاری» و «سیاست‌گزاری» چه تفاوت ماهوی با یکدیگر دارند؟ از نظر نگارنده سیاست‌گذاری با policy making مترادف است که به‌عنوان یکی از گرایش‌های سیاست‌گذاری عمومی (public administration) تدریس‌ می‌شود اماpoliticking  جنبه تأدیه و اجرا (performance) دارد یعنی آنچه که به سیاست‌ورزی مشهور شده است. عمل سیاسی کار سیاست‌گزار (politician) است یعنی کسی که حق سیاست را کما هو حقه ادا کند. پس مـآلا موضوع بحث حاضر به تفاوت میان دو واژه policy و politics برمی‌گردد. اما چرا تفکیک و تفاوت میان این دو واژه در ایران کنونی امری واجب و لازم است؟ 

سیاست‌گذاران و سیاست‌گزاران هر یک جایگاه خاص خود را دارند و وظایف‌شان مشخص و معلوم است اما در وضعیت کنونی مادامی که وضعیت politics مشخص نشده و در آن معضلاتی وجود دارد، دم زدن از سیاست‌گذاری عمومی کمی و تاحدودی اغراق‌آلود است. لذا باید گفت آن گروهی که سیاست‌گذاری را جایگزین سیاست‌گزاری می‌کنند، بی‌راهه می‌روند. ذیلاً برای روشن شدن بحث به چند مثال اشاره می‌کنم:

1️⃣ زمانی که وضعیت و امکان صنایع بالادستی نفت همچون حفاری، استخراج، فراورش و انتقال مشخص نیست نمی‌توان در صنایع پایین‌دستی مانند فراورده‌های پالایشگاهی، شیمیایی و پتروشیمیایی برنامه‌ریزی کرد.

2️⃣ به رابطه بازو، سرشانه و انگشتان توجه کنید. اگر فردی در اندام‌‌های فوقانی مانند بازو، آرنج، ساعد و مچ اختلال داشته باشد طبعاً نمی‌توان از وی انتظار داشت که گره کور را با سرانگشت تدبیر باز نماید. فی‌الواقع حرکات ظریف (fine movements) مستلزم آن است که در اندام بالایی اختلالی موجود نباشد. 

 فی‌الواقع در دوره سازندگی و البته در دولت فعلی عده‌ای تکنوبوروکرات پیدا شده‌اند که به‌دنبال حکمرانی خوب‌اند در حالی که دقت ندارند در بالادست چه می‌گذرد. واقعیت این است که سیاست‌گذاری نوعی رفوگری‌ است که کارایی سطحی و محدودی دارد. چنانکه می‌دانیم لباسی که پر از رفو شد یا ساختمانی که چند بار بازسازی شد دیگر قابل بهسازی و استفاده نیست و باید طرحی نو درانداخت. 

 رسم است که سیاست‌ را به دو بخش high politics و low politics یا سیاست علیا و سفلی تقسیم می‌کنند که سیاست علیا به امور مربوط به امنیت، سیاست ‌خارجی و سیاست‌ ملی و سیاست سفلی به امور اقتصاد و سلامت و محیط‌زیست و... اشاره دارد. مادامی که یک دولت چشم‌انداز (vision) نداشته باشد صحبت از ماموریت (mission) نابجاست. از نظر من سیاست‌ در ایران معضلاتی دارد که باید توسط سیاست‌گزاران حل بشود. اهم این معضلات به قرار ذیل هستند:

قدرت دوگانه: اصول ارگانیک قانون اساسی که به توزیع و بازتوزیع قدرت می‌پردازند، طراحی نادرستی دارند و منجر به قدرت دوگانه شده‌اند. 

اصول روابط خارجی: نگاه ما به جهان هنوز مشخص نیست و جایگاه خود را در این عالم پرآشوب تعیین نکرده‌ایم و نمی‌دانیم که دوستان و دشمنان استراتژیک‌مان چه کشورهایی هستند.

برنامه‌ریزی: قادر به دیدن افق‌های دور نیستیم. در مقام مقایسه می‌بینیم که برنامه‌ درازمدت از دید ژاپنی‌ها 50 ساله است اما برای ما به دو سال هم نمی‌رسد.

امنیت‌ ملی: ما نمی‌دانیم مولفه‌های امنیت ملی کشور دقیقاً‌ چه مواردی هستند. به بیان بهتر نمی‌دانیم حفظ این سرزمین به چه اموری وابسته است؛ گاهی دم از صدور انقلاب می‌زنیم، گاهی از حفظ نظام به هر قیمت سخن می‌گوییم، گاهی به دنبال انقلاب مستمر هستیم و گاهی هم گمان داریم توسعه‌یافتگی باعث بقا می‌شود. [2]

 مشروعیت: هنوز معضلاتی در زمینه مشروعیت داریم و نتوانسته‌ایم به‌لحاظ نظری آن‌ها را حل کنیم.

 آزادی‌های مدنی: درباره‌ آزادی‌های مدنی و حدود آن تصمیم‌‌گیری نشده است. چنانکه شاهد هستیم اولاً قوانین در برهه‌های مختلف فراز و فرود زیادی دارند و ثانیاً در نقاط جغرافیایی مختلف به‌طور یکسان جاری نیستند. 

 توسعه: پس از گذشت قریب به چهاردهه الگوی توسعه‌ای کشور مشخص نیست و با آمد و رفت دولت‌ها شاهد تغییر ریل ناگهانی هستیم.

 

 بخش پایانی: 

عدالت: درباره موضوع عدالت علیرغم وجود تئوری‌های مختلف هنوز فاقد جهت‌گیری مشخص نظری هستیم و گاهی پوپولیسم و صدقه دادن را معادل عدالت می‌گیریم و گاهی به دام گرایشات لیبرتارین می‌غلتیم.

با همه این مشکلات که در بالادست وجود دارد و در حالی که هنوز بنیان‌های سیاسی تعریف نشده‌اند اکنون عده‌ای در بند نقش ایوان‌اند. این سیاست‌گذارانِ وطنیِ حق‌به‌جانب که فعالیت‌های خود را علمی جلوه می‌دهند، به‌ کلی از بحث‌های بنیادین گریزان‌اند و بحث‌های مربوط به سیاست‌گزاری را کلیات ابوالبقاء می‌خوانند. البته به یک معنا درست می‌گویند چرا که این کلیات به بقای نظام ارتباط دارد و آن‌ها به این مسأله توجهی ندارند. این دسته از نرم‌تنان حاضرند با هر رژیمی کار کنند و برای آن سیاست‌گذاری کنند کما اینکه شاهد بودیم در دولت‌های مختلف با گرایش‌های متضاد به سیاست‌گذاری‌شان مشغول‌ بودند. 

 این نرم‌تنان از آنجایی که لیز می‌خورند و از کنار مسائل جدی رد می‌شوند، همیشه جریده می‌روند چرا که گذرگاه عافیت را تنگ می‌یابند. این گروه به محض‌ اینکه عده‌ای، از نقاط دردناک سخن به میان می‌آورند، فریاد سر می‌دهند که به این مسائل نپردازید و در مقام توجیه می‌گویند این مسائل در حیطه اختیارات ما نیست. سیاست‌گذاران ما از آنجایی که معمولاً پیشینه مهندسی دارند و با صنعت سروکار داشته‌اند، کار خود را «مهندسی پاره‌پاره اجتماعی» می‌نامند و طوری کارشان را جلوه می‌دهند که مخاطب بهراسد؛ یعنی استدلال‌های خود را آنچنان با آمار و ارقام ترکیب می‌کنند که مخاطب جا بزند و نتواند انتقاداتش را مطرح کند. از این رو در مقابل این افراد نباید به زبان خودشان بلکه باید به آن زبانی که از آن فرار می‌کنند، صحبت کرد. این افراد خود را چهره‌هایی علمی و اتوکشیده جلوه داده و وقتی در مقام سیاست‌گذاری توصیه‌ای می‌کنند و دولت‌ها گوش فرا می‌دهند و نتیجه‌ای برخلاف نظر آن‌ها حاصل می‌شود، غیب‌شان می‌زند. مثلاً دیده‌ایم که بارها در زمینه سیاست پولی و مالی اظهارنظر کرده‌اند اما برخلاف اقتصاد متعارف سرمایه‌داری جواب معکوس گرفته‌اند. یا مثلاً می‌گویند اگر دولت فلان کار را انجام دهد، دلار در بهمان قیمت باقی می‌ماند؛ دولت هم گوش می‌سپارد اما نتیجه معکوس می‌شود و قیمت دلار سر به فلک می‌کشد و آنگاه اینان مات و مبهوت می‌مانند که چرا تئوری‌شان در ایران جواب نداد و آن وقت است که مشکل را به گردن این و آن می‌اندازند. مثلاً در زمینه مبارزه با فساد از ابتدای انقلاب تا به امروز، ده‌ها طرح و سیاست از سوی قوای مختلف اعلام شده است اما این پرسش مطرح است که چرا پاسخ دقیقی نگرفته‌ایم و فساد بیش از پیش ریشه دوانده است؟ به اعتقاد من از آنجایی که فساد را مرادف با رانت‌خواری گرفته‌ایم و ذهن‌مان بیشتر به سمت رانت‌جویی بوده است، از فساد سیاسی که باعث و بانی سایر فسادهاست غفلت کرده‌ایم. و باید گفت فساد سیاسی زمانی رسوب و رسوخ می‌کند که به انحاء مختلف مانع از حضور افراد با کفایت در قدرت بشویم.

این گروه از آنجایی که خودشان غیرسیاسی‌اند، سعی دارند مسئولین را نیز دپولیتزه کنند چنانکه شاهد بودیم یکی از روسای جمهور ادعا کرد وزرا نباید سیاسی باشند و خود بار سیاست کابینه را یک‌تنه بر دوش می‌کشد! ممکن است مخاطب این سطور از علل توفیقات دولت اصلاحات در زمینه‌های‌ اجتماعی و اقتصادی بپرسد. در پاسخ باید گفت پشتوانه اصلی (back bone‍) دولت اصلاحات را سیاست‌ورزانی تشکیل می‌دادند که سیاست‌گزاری اولویت‌شان بود؛ افرادی که مانع از شلیک تیر به سوی دولت و موتورهای محرک آن می‌شدند. راه توفیق روحانی نیز چنین است و دولت وی با صِرف وجود سیاست‌گذاران معلق میان سماء و ارض باقی خواهد ماند چرا که می‌دانیم از برون، دولت آمریکا ایران را در حالت بلاتکلیف گذاشته است و رئیس‌جمهور این کشور هر روز نغمه‌ای تازه سر می‌دهد و از درون نیز، عده‌ای همسو با ترامپ در حال تخریب دولت هستند و در این میان روحانی نمی‌توان با اتکا به عده‌ای تکنوبوروکرات قدم از قدم بردارد. به بیان دیگر مادامی که سیاست‌ورزی صورت نگیرد و خمیر سیاست ورز داده نشود نانی که از تنور در می‌آید در گلوی سیاست‌گذاران گیر خواهد کرد؛ به قول طلبه‌ها «ثبت العرش ثم انقش» یعنی اول سفت‌کاری بعد نازک کاری.

 پی‌نوشت‌ها:

[1]: نجفی، ابوالحسن (1387). غلط ننویسیم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی

[2]: نگارنده در مقاله‌ای با عنوان «تحول مفهوم امنیت ملی در جمهوری اسلامی ایران» سه دوره گفتمان امنیت ملی شامل «گفتمان بسط محور»، «گفتمان حفظ‌محور»، «گفتمان رشدمحور» را بررسی کرده است. برای مطالعه مقاله مذکور به روزنامه مشارکت در تاریخ 24/1/1379 و 25/1/1379 و یا کتاب «تاوان اصلاحات» مراجعه شود. 

منبع: هفته‌نامه سازندگی، شماره‏ 12

 کانال «ورای حد تقریر»

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.