من معتقدم علی بیشتر به عنوان ابزار استفاده شده است نه الگو. این مطلب پاسخی به این سوال هم هست که چرا با وجود داشتن کلمات او اما سنت فکری و عملی ما مسیر دیگری را پیموده است. چون ما علی را در یک دوره صرف منازعات فرقه ای شیعه و سنی کردیم و در یک دوره صرف انقلابیگری و در زمانی صرف سوسیالیسم. اما اگر او با همه ابعادش شناخته می شد و بنابر این بود که از او بیاموزیم و اندیشه اش را بشناسیم و گامی فراپیش نهیم راه دیگری می رفتیم.

مراسم شب های قدر انجمن اسلامی مهندسین شب گذشته با سخنرانی عماد الدین باقی برگزار شد.

به گزارش جماران، متن کامل این سخنرانی در زیر می آید:

 با تسلیت شهادت کسی که داغ او بر سینه ما ابدی است و این مجلس برای یادبود و بزرگداشت اوست. نمی دانم چرا هرکاری در عالم عرف مجاز و حتی ممدوح است در عالم مذهب مشکوک و مذموم می شود. اگر برای پانصدمین سال کتاب شهریار ماکیاولی در دنیا یادبود می گیرند وبرای هزارمین سال خلق شاهنامه فردوسی که خودش از شیفتگان علی بود همایش برگزار می کنیم و برای بسیاری از متفکران عهد کهن در غرب بزرگداشت برگزار می شود و همه آنها یک ضرورت و نیاز فرهنگی است اما اگر برای علی و حسین یادبود بگیرند گفته می شود چرا اینقدر خود را اسیر شخصیت های تاریخی می کنید؟ البته گذشته گرایی و چشم بستن بر آینده آفت است و گذشته اگر سرمایه ای برای اینده و حرکت به جلو باشد ارزشمندتر است اما در زمانه ما حساسیت هایی که واکنش نسبت به سلطه ای به نام دین است این بددلی ها را در پی آورده است. اما خوشبختانه نهاد ریشه داری مانند انجمن اسلامی مهندسان و شخصیت های ریشه دار آن اعتنایی به این بد دلی ها ندارند و مجالس سوگ را صرفا به سوگ نمی گذرانند و به کانون معرفت بدل می کنند.

آنچه امروز می گویم نه ابداع است و نه کشف، فقط یادآوری است. بسیاری از آموزه های پیشین را از باب یادآوری بازگو می کنند چون ما انسان ها پیوسته نیاز به یاداوری داریم. حتی توحید که فطری است باید یاداوری شود چنانکه قرآن در آیات متعددی بیان می کند که پیامبر برای تذکر آمده است و می فرماید:« فذکر ان الذکری تنفع المومنین» مقام پیامبر مقام تذکر و یادآوری است. او نیامده مردم را موحد کند بلکه آمده فطره توحیدی را متذکر شود و بیدار کند.

تجربه زیسته و زیست روزمره ما هم نشان می دهد که حتی همین دیروز را فراموش می کنیم و مرتکب تکرار خطا می شویم. کسی را دیروز مورد نقد قرار می دادیم  الان یکسره می ستاییم و فراموش می کنیم دیروز چه خرده هایی می گرفتیم و کسی را که دیروز می ستودیم امروز خرده گیری ها می کنیم و فراموش می کنیم چه ستایش های نابجا می کردیم.

 

علیِ الگو و علیِ ابزار

از علی(ع) فراوان سخن گفته شده و می شود. اهل سنت او را به عنوان خلیفه وشیعیان او به عنوان افضل خلفا محترم می شمارند اما همه این اهل اسلام ضمن اینکه بر سر تکریم علی(ع) اتفاق دارند اما همزمان در میان خود شیعیان او اختلاف بسیار است. حدی از این اختلافات طبیعی و اجتناب ناپذیر است و حدی هم معلول عوامل خاصی است. دلایل زیادی وجود دارد. یکی از آنها این است که علی برای برخی ابزار است برای برخی الگو. این بحث علی به مثابه الگو یا به مثابه ابزار اگر به درستی شناخته شود راهگشاست. برای مثال بحث دیگری داریم درباره اینکه چرا با وجود متن گرانسنگی چون نهج البلاغه ما دچار امتناع تفکر و پیشرفت و امتناع حقوق بشری شده ایم؟ دلایل زیادی وجود دارد که در مناسبت های دیگر از جمله کتابی درباره تاریخ و مبانی تفکر حقوق بشر توضیح داده ام اما یکی از آن دلایل که به این مناسبت و مجلس مربوط می شود همین نگاه ابزاری به علی بلکه سایر ائمه و حتی خود قران کریم است. نگاه ابزاری لزوما به این معنی نیست که اصحابش بی اعتقاد به آن هستند بلکه ابزار انگاری ناخودآگاهانه گاهی زیانش کمتر از ابزار انگاری آگاهانه نیست. این ابزار انگاری ناخودآگاه و آگاهانه تازگی ندارد و پیشینه اش دراز است. شما ببنید فقه اسلامی اعم از فقه عامه و خاصه با وجود اینکه حدیث محور است و به قول مرحوم علامه طباطبایی: علوم دینی به گونه‌ای تنظیم و تدوین شده اند که به هیچ وجه به قرآن احتیاج ندارند بطوری که شخص متعلم می تواند تمام این علوم را از صرف و نحو و بیان و لغت و حدیث و رجال و درایه و فقه و اصول فرا گرفته و به آخر برساند و آنگاه متخصص در آنها بشود و ماهر شده در آنها اجتهاد کند ولی اساساً قرآن نخوانده و جلدش را هم لمس نکرده باشد(المیزان، ج5، ص426). اما در همین فقه حدیث محور هیچ نشانی از اینکه سیره علی و نهج البلاغه او که قدمتش با فقه ما یکی است دیده نمی شود ولی سنت سوگواری برای امام همواره با قوت و قدرت ادامه داشته است. مگر کلمات نهج البلاغه و امام حسین حدیث نیستند؟ چرا در فقه و استنباط احکام حضور ندارند؟ قرن هاست برای امام حسین سوگواری می کنیم و تاریخی عظیم داریم. تحقیق وسیعی را از 14-15 سال پیش درباره مردم شناسی سوگواری داشته ام که امیدوارم خداوند فرصت دهد آن را به سامان برسانم و آن تحقیق، عظمت این سنت سوگواری را به خوبی نشان می دهد اما در همه مدتی که مشغول این تحقیق بودم در شگفت بودم که از سنت و سیره امام حسین و کلمات طلایی او در فقه هیچ نشانی نیست و نه او و نه نهج البلاغه جزو منابع و مدارک اجتهاد نبوده اند و ائمه ای هم که روایات شان مدرک بوده است یادبود تاریخ تولد و وفات شان هیچ توازنی با این دو امام ندارد.

اگر در گذشته این شیوه مواجهه با امام از روی عمد نبوده است اما در زمانه ما این مواجهه ابزاری صورت وسیع تر و بلکه عامدانه ای یافته است. علی مطابق نیاز روز مورداستفاده قرار می گیرد. تا اینجا اشکالی ندارد. نقش مقتضیات زمانه را نشان می دهد. روزی امام علی یا امام حسین، الگوی انقلاب و رستم اسلامی و چه گوارای زمانه می شوند، روزی، علی، مارکس زمانه می شود و روزی هم به دلیل سکوت 25 ساله اش گاندی زمانه می شود. علی البته ظرفیت همه اینها را داشته است اما این ما هستیم که وجهی را برجسته می کنیم و وجهی را فرو می کاهیم و در همین تقلیل یافتگی او را نگه می داریم.

تقلیل گرایی  Redoctionism بزرگترین افت و بلای معرفت و دیانت و عقلانیت است. در نتیجه این فروکاستن هاست که ابوذر به یک سوسیالیست شورشی تنزل می کند که همه فضیلت او این است استخوان شتر به کعب الاحبار پرتاب می کند یا عصایش را به سر او می زند بخاطر تفسیر اشرافی از دین و ثروت اندوزی و از دیگر فضایل ابوذر هیچ خبری نیست و یا کفش پاره علی با همه ارزش و اهمیت آن بزرگتر از انسانگرایی او و شفقت او می شود. علی تبدیل می شود به یک سوسیالیست بزرگ نه یک انسان گرای بزرگ. نه کسی که خودی و غیر خودی را نفی کرد و گفت در حکمرانی، مردم یا همدین تو هستند یا هم نوع تو پس با همه آنها مهربان باش.

زهد علی هم ربطی به سوسیالیسم ندارد چون او در دوره حکومتش به مردم بهترین را می خوراند. او دنبال این نبود که مردم ساده زیستی کنند بلکه تا می توانست بیت المال را میان مردم تقسیم می کرد و می کوشید مردم در ناز و نعمت زندگی کنند ولی خودش زاهدانه زندگی می کرد چون امیر بود. این با سوسیالیزمی که به علی نسبت می دهند فرق می کند. میلوان جیلاس در کتاب طبقه جدید نوشته بود که چگونه در کشورهای سوسیالیستی به عنوان برابری، فقر را توزیع می کنند و مردم را در ضعف نگه می دارند اما خودشان طبقه جدیدی را تشکیل می دهند که از همه مواهب برخوردارند. این درست عکس آن چیزی است که علی عمل می کرد.

من معتقدم علی بیشتر به عنوان ابزار استفاده شده است نه الگو. این مطلب پاسخی به این سوال هم هست که چرا با وجود داشتن کلمات او اما سنت فکری و عملی ما مسیر دیگری را پیموده است. چون ما علی را در یک دوره صرف منازعات فرقه ای شیعه و سنی کردیم و در یک دوره صرف انقلابیگری و در زمانی صرف سوسیالیسم. اما اگر او با همه ابعادش شناخته می شد و بنابر این بود که از او بیاموزیم و اندیشه اش را بشناسیم و گامی فراپیش نهیم راه دیگری می رفتیم.

و اما نکته مهم تر ان است که برخی امور را ابتدا تبدیل امر مقدس و سپس تبدیل به ابزار می کنند و علی(ع) را مقدس می کنند تا ابزاری برنده تر شود نه اینکه الگو شود. تبدیل امر مقدس به ابزار می تواند فجایع بزرگی بیافریند فجایعی که به توجیه شدن برخی کژی ها و ناراستی ها بینجامد. تاریخ قرون وسطی و کشتارهای مذهبی در اروپا و یا جنگ های مذهبی 200 ساله صفویه و عثمانی را ببینید. جنگ های عثمانی و صفویه بود که دنیای شرق را به چنان ضعفی کشانید که فروپاشید و امروز خاورمیانه پر آشوب ثمره همان حوادث است. تاریخ نشان می دهد هر جنگی که آمیخته با ابزار مقدسات بود، خونین ترین و طولانی ترین خشونت ها را داشته است.

نه قرآن را نه علی نه حسین را و نه مسیح و نه موسی را نباید به ابزار تبدیل کرد. روش استفاده ابزاری تازگی ندارد. قرآن را سرنیزه کردن، همان ابزاری است که «امام علی الگو» را قربانی کرد. در جنگ صِفین که در صفر37 هجری رخ داد و دو سپاه صف آرایی کردند سحرگاهان که هوا روشن شد یاران علی دیدند در مقابل آنها قرآن ها را بر سر نیزه کرده اند و می گویند روی هم پانصد قران را بر نیزه آویخته بودند. لشگر علی گفتند باید به کتاب خدا پاسخ گوییم. علی گفت اینان اصحاب دین و قران نیستند. این قران ها را جز برای شما سرنیزه نکرده اند. اما مهم این است که با وجود علی و با وجود این قرآن ناطق، این حیلتی بود که اثر کرد و همواره این استفاده های ابزاری اثر می کنند مگر اینکه مردم آگاه و هوشیار باشند و معیارها را بشناسند و فریب نان و یارانه و دین ابزاری را نخورند. قرآن سرنیزه کردن تمام نشد و هنوز به اشکال دیگری ادامه دارد.

نتیجه ابزار کردن حسین(ع) نیز این است که زمانی می شود امام گریه و زمانی امام حماسه و انقلاب و تنها خبری که نیست امر به معروف و نهی از منکر او و صلح طلبی او و اصرارش بر مذاکره و تا حد امکان پرهیز از خون ریزی ست.

اولین شرط اینکه کسی را به عنوان معرفت و الگو اتخاذ کنیم نه ابزار این است که فارغ از ارزش و ایدولوژی زدگی او را بشناسیم.

نگاه ابزاری برای خودش روش دارد. می گوید شعارش را بده لبیک بگو، دفاع کن، تعصب بورز ولی کار خودت را بکن. هر کدام ار شما احتمالا نمونه ایی را از تجربیات خود می توانید ذکر کنید. یکی از تجربیات من هم این بود که سال ها پیش وقتی در موضوعی با مأموری درباره رفتار با برخی زندانیان بحث می کردم و چون او مسئولیتی داشت سیره علی(ع) را در برخورد با مخالفان مثال زدم او جواب داد اگر ما می خواستیم مثل علی رفتار کنیم باید 30 سال پیش حکومت ر ا تحویل می دادیم ما اشتباه علی را تکرار نمی کنیم.

جالب است بدانید که ابزار انگاران بر خلاف تبادر اولیه که به نظر می رسد سکولار و بی اعتقاد باشند بعضا متصلب اند و ظاهری فناتیک دارند و بخاطر جزمیت بر همان باورها، انسان هایی را به مسلخ می برند اما همین تصلب و تعصب به آنان این توهم را می بخشد که چون حسن نیت دارند حق تمرد از آموزه های علی را هم دارند بخاطر خدمت به آرمان های علی اما فقط خودشان حق تمرد دارند نه دیگران.

در درون ابزار انگاری فرصت طلبی و تجدید نظر طلبی تخم گذاری می کند و برخلاف نگرش الگویی، مستعد نادیده گرفتن آموزه های خود هستند. داعش را ببینید. به نام دین و تصلب دینی چگونه از دین عبور می کنند و کشتارهایی می کنند و فتواهایی می دهند که هیچ سابقه ای در دین ندارد. اینها چنان ظاهری فناتیک دارند که مردم را به تردید می اندازند و حتی وقتی قران سرنیزه می کنند مردم فریب شان را می خوردند.

بدتربن نوع ابزارانگاری، پیچیده ترین آن است که در جامه بیان روشنفکرانه و مدافعانه از علی ابراز می کنند و جایی است که تشخیص سَره از ناسَره، بسیار دشوار می شود و باید شاخص هایی را معرفی کرد.

برخی شاخص های نگاه الگویی

خود امام علیه السلام چند شاخص ارائه می دهد.

1- یکی کرامت انسانی است که در نهج البلاغه فراوان دیده می شود. چون اخیرا کتاب سریالی« مدرسه اجتهاد» منتشر شده که شماره جدید آن درباره کرامت انسان است ومطالبی درباره کرامت انسان از دیدگاه قرآن و از دیدگاه امام علی دارد این بند را توضیح نمی دهم و به آن کتاب ارجاع می دهم.

2- دیگری آنجاست که در جریان جنگ جمل مردی از صحابه ی امیرالمؤمنین سخت در تردید قرار گرفته بود. او دو طرف را می نگریست. از یک طرف علی را می دید و شخصیتهای بزرگ اسلامی را که در رکاب علی شمشیر می زدند و از طرفی نیز همسر نبی اکرم را می دید که قرآن درباره ی زوجات آن حضرت می فرماید:« وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُم» (همسران او مادران امّتند). (آیه 6 سوره احزاب)طلحه را می دید که از پیشتازان در اسلام بود. او تردید خود را با امام مطرح کرد اما امام او را ملامتش نکرد و نگفت در بحبوجه جنگ که وقت این حرف ها نیست یا اینکه من حاکم و ولی شما هستم باید اطاعت کنید بلکه در بحبوحه جنگ برایش توضیح داد که « اِنَّکَ لَمَلْبُوسٌ عَلَیْکَ، اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اِعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ» تو در اشتباهی و امر بر تو مشتبه شده است. حق و باطل را با معیار شخصیتها نمی‏توان شناخت بلکه برعکس باید شخصیت ها را با حق بسنجی. نخست حق را بشناس که اهل حق را خواهی شناخت و باطل را بشناس که اهل باطل را خواهی شناخت.(نک: مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 309). امام نمی گوید چون من وصی پیامبرم، یا من حاکم و ولی امر تو هستم برحق هستم یا باید از من اطاعت کنی. نمی گوید که در بحبوحه جنگ چه وقت این نوع سوال کردن هاست، بلکه در همین شرایط با او برخورد اقناعی می کند، معیار ارائه می دهد تا او خودش تشخیص دهد. وقتی می گوید شخصیت ها معیار حق و باطل نیستند برو حق را بشناس در فرازهای دیگر نهج البلاغه درباره حق سخن گفته. درواقع حق هم یک امر عینی و فیزیکی نیست که با انگشت اشاره بتوان نشان داد یک امر اکتشافی و بین الاذهانی است. در واقع امام او را دعوت به تفکر می کند که حق را بشناسد بعد دریابد چه کسی حق است.

این روایت به اشکال مختلف نقل شده اما مضمون همه انها یکسان است. دکتر طه حسین نویسنده‏ی مصری می‏گوید: « بعد از آنکه وحی خاموش شد و ندای آسمانی منقطع گردید سخنی به این بزرگی شنیده نشده است».

در این معیار علی شخصیت زدگی را نفی کرده است. فکر نکنید این شخصیت زدگی از مصائب دوران علی بوده است. همین امروز هم بلایی است که گریبان همه ما را گرفته و نوعی خارجیگری است. همین امروز کسانی هستند که ازحریت و آزاد اندیشی دم می زنند ولی سلوک شان به گونه دیگری است.

در همین نسل ما که اسیر نوستالوژی های خویش است در هرکدام مان به نوعی این شخصیت زدگی وجود دارد. کسی ممکن است از پیامبر اسلام هم گذر کند و ائمه را هم نقد کند اما وقتی به نقد شخصیت محبوب او می رسد که یا شریعتی یا خمینی یا مصدق یا شخصیت دیگری است، دچار ترس و تردید می شود برای مثال امروز اگر هواداران آیت الله خمینی ببینند کسی همه را نقد می کنند، آن را عین حریت می دانند اما به محض اینکه دامنه همان نقد با همان جدیت به اسطوره آنها رسید برمی آشوبند. هواداران شریعتی وقتی همه نقد می شوند استقبال می کنند و نشانه روشنفکری می دانند و اگر تندترین نقدها به دیگران روا داشته باشد لازمه نقد و راهگشا می پندارند اما وقتی نوبت به شریعتی برسد به واکنش می افتند و هکذا هواداران مصدق و پهلوی و مرحوم بازرگان و مرحوم منتظری. یعنی هر کدام از ما بُتی داریم. نوستالژی ها و هواداری ها و اسطوره های ما اجازه نمی دهند در نقد کردن همه را به یک چشم بنگریم و منصف باشیم.(مارکسیست های ارتدکس و مجاهدین که مووضع بحث نیستند چون مجسمه جزمیت اند و با تفکر هیچ نسبتی ندارند).

3- یکی دیگر از شاخص این است که امام(ع) به زمامدار می گوید تملق را و متملقان را از خودت دور کن و ترشرویی مردم را تحمل کن و با انها متواضع باش.

«تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلَّهِ اَلَّذِی خَلَقَکَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ أَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ حَتَّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ ص یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ اَلْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ ثُمَّ اِحْتَمِلِ اَلْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ اَلْعِیَّ وَ نَحِّ عَنْهُمُ اَلضِّیقَ وَ اَلْأَنَفَ...»

«بخشی از وقت خویش را به اشخاص نیازمند و شاکی و ستمدیده اختصاص بده، در جایی عمومی که همه حتی ضفیفان و ناتوانان بتوانند مراجعه کنند بنشین، و در این مجلس برای خشنودی خدای خود که تو را آفریده است و به این مقام رسانده که کار خلق به دست تو افتاده است در برابر مردم تواضع کن. و همه ماموران مسلح و پلیس و کارمندان دولتی و پاسداران خود را دور کن تا مردم در آزادی بیان و بعد از بیان احساس امنیت کنند و هر کس بتواند بی هیچ ترسی و پروایی حرف دل خود را بزند؛ زیرا که من بارها از پیامبر خدا (ص) شنیدم که می فرمود: مردمی که ضعیف در میان آنان نتواند بی ترس و لرز حق خود را از قوی بگیرد هیچ ارزشی نمی توانند داشت». در ضمن اگر از برخی درشتی دیدی، یا کسی از آن شاکیان و ستمدیدگان و گرفتاران، به خوبی سخن گفتن نمی دانست و الفاظ مناسب یا روشن به کار نمی برد تحمل کن و به روی خود نیاور. با آنها ذره ای بدخلقی و تکبر نکن تا خداوند درهای رحمت خویش را به روی تو بگشاید».با این معیار اگر کسی از علی دم بزند ولی رفتارش مغایر با این شاخص باشد تردید نباید کرد که دم زدن او از علی ابزاری است نه الگویی.

4- اما من می خواهم به شاخص مهم دیگری اشاره کنم و آن رفتار امام علی با دشمنان است. نمی گویم رفتار با مخالفان چون رفتارش با مخالفان داخلی که جز بردباری نبوده است. در مسجد و در سخنرانى على پارازیت ایجاد مى‏کردند ولی آنها را بازداشت و زندانی نمی کرد. روزى امیر المؤمنین بر منبر بود. مردى آمد و سؤال کرد.على(ع) جواب داد. .یکى از خوارج از بین مردم فریاد زد:«قاتله الله ما افقهه‏»(خدا بکشد این را،چقدر دانشمند است!).دیگران خواستند متعرض این شخص شوند اما على فرمود رهایش کنید، او کاری نکرده و فقط به من فحش داده است.

یا در زمان دیگری وقتی او بر منبر بود زنی از قوم بنی عَبس آمد و گفت یا امیرالمومنین سه چیز است که دل ها را به وسواس، آشفته می دارد علی گفت آن سه کدامند؟ آن زن گفت. یکی آنکه به حکمیت رضا دادی. دوم آنکه به حقارت گراییدی و سوم اینکه چون بلیه ای آمد بی تاب شدی.

امام برافروخت و گفت وای بر تو. تو یک زنی. برو در خانه ات بنشین. زن هم جواب داد نه به خدا جز در سایه شمشیر نخواهم نشست.(الغارات: 30) تاریخ نشان نمی دهد که علی هیچ برخورد دیگری با این زن انجام داده یا مزاحمتی برای او ایجاد کرده باشند. این روایت البته از نشانه های آزادی زنان در حکومت علی هم هست. کسانی که در پی حقوق زنان و آزادی زنان هستند به این خبر توجه کنند. اما من می خواهم درباره رفتار با دشمن مسلح او سخن بگویم. اینکه حقوق دشمنانش که در جنگ کشته می شدند از بیت المال قطع نمی کرد و اجازه نمی داد به خانواده های شان آزاری برسد و حقوق شان نادیده گرفته شود هم بحث من نیست.

رفتار با دشمن مسلح، شاخص شناخت الگویی یا ابزاری امام

درباره امام علی همه می دانیم او با دشمناش چگونه رفتار می کرد اما دو چیز ما را ملزم به یاداوری می کند اول اینکه وقتی پارادایم انقلابی آمد وجوه انسانی علی را فراموش کرده و یکسره از اینکه او یک سوسیالیست انقلابی بود، جنگاور بود، با ناکثین و قاسطین و مارقین می جنگید، زاهد بود و نان جوین و نان خشک و خرما تناول می کرد گفته می شد و انسان گرایی وشفقت علی رنگ می بازد چنانکه درباره حسین (ع) به اقتضای نیاز های عصر انقلاب از او امام انقلاب و جنگ پارتیزانی ساختیم و او را مظهر جنگ و امام حسن را مظهر صلح کردیم. یک عنصر انقلابی دنبال مبارزه و فداکاری و قهرمانی و سرنگونی قدرت حاکم است.

دوم اینکه همین امروز مشاهده می کنیم که از علی برای توجیه کارهای خود و کارنامه خود استفاده می کنند. آنچه در این ایام آشفته حالم کرد و اندوه بر قلبم نشاند این بود که در جریان کارزارهای تبلیغات انتخاباتی اخیر یکی از نامزدها بخاطر توجیه وقایع 67 می گوید: ما همان کاری را کردیم که امام علی در جنگ نهروان کرد و چند هزار تن از باغیان علیه حکومت را از دم تیغ گذراند.

کسی حق ندارد همه سرمایه های مذهبی و ملی را هزینه پیشبرد مقاصد سیاسی خویش کند. شخصی که بخاطر عملکردش در دهه 60 و در سال67 مورد سوال قرار می گیرد، وقتی می خواهد از خود دفاع کند حق ندارد مقدسات را و پیامبر و ائمه را بدنام نماید تا خود را تطهیر کند. او می تواند رسما بگوید از کار خود دفاع می کند و باید برای این دفاع، حجت حقوقی بیاورد اگر دارد نه اینکه بگوید چون حضرت علی در برابر ناکثین و قاسطین و مارقین ایستاده ما هم چنین کرده ایم و با این سخنان در ذهن مردم قداست علی(ع) را بشکنند. یکی از همقطاران این شخص هم که در کسوت و مسئولیت های قضایی بوده است در یک سخنرانی برای توجیه این مسئله سخنانی گفته است که تحت عنوان: «چرا نوار منتظری پخش شد؟حکم امام چگونه و با رای چه کسانی اجرا شد؟: آنچه جوانان باید در این خصوص بدانند!» در فضای مجازی انتشار داده اند. او برای توجیه مسئله استدلال می کند که امام علی چهارهزار نفر از خوارج را گردن زد.

چرا با تاریخ بازی می کنند؟ اولا که از نظر تاریخی مرتکب تحریفاتی شده اند. در جریان جنگ بخاطر اقدامات ارشادی و کارهایی که امام انجام داد عمده خوارج کنار رفتند و فقط 1800 نفر در میدان جنگ مانده بودند. چطور ادعا می کنند چند هزار نفر کشته شدند. دوم اینکه امام علی در یک جنگ مسلحانه خوارج را کشت و پیش از جنگ هم بسیار کوشید از این خون ریزی جلوگیری کند اما موفق نشد. روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند یارانش گفتند شروع کنیم . او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت : اَللّهُمَّ اشْهَدْ (خدایا شاهد باش) . سپاه مقابل تیرباران دوم را انجام دادند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز هم مخالفت کرد و رو به آسمان گفت اَللّهُمَّ اشْهَدْ. سپاه مقابل تیرباران سوم را انجام دادند و سومین سرباز او را کشتند، این بار سر به آسمان بلند کرد و گفت “ خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید. پس از جنگ هم بر پیکر طلحه گریست و گفت؛  کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته تو را افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم. با این اوصاف ودر حالی که طبق شرع اسلامی کشتن اسیران جنگی هم ممنوع است در کجای تاریخ آمده است که حضرت علی چندهزار زندانی غیرجنگی را گردن زده است که چنین اتهام خطرناک و دروغی را به او نسبت می دهند تا کار خود را توجیه کنند؟

رفتار امام علی با دشمنان مسلح همیشه همین گونه بوده است. در جنگ های قدیم وقتی سپاهیان رودر رو می شدند طبل می زدند و رجز خوانی می کردند تا هم روحیه دشمن تضعیف شود و هم به خودشان و یاران شان انگیزه بدهند. در این زجز خوانی ها بدتررین ناسزاها را نثار هم می کردند. در جریان جنگ صفین امام وقتی رفتار یارانش را می بیند و در حالی که قرار است تا دقایقی دیگر این دو سپاه خون هم را بریزند او به یارنش اعتراض میکند و می گوید: من بدم می آید و بیزارم از این که شما دشنام دهنده باشید، اما اگر کردارشان را تعریف، و حالات آنان را باز گو مى‏کردید به سخن راست نزدیک‏تر، و عذر پذیرتر بود. إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْل‏ (نهج البلاغه، خطبه  206) و می گوید آنها را دعا کنید. این رفتار با دشمن مسلح چه نسبتی با رفتار ما دارد؟

من البته به دلیل اینکه از آن توجیهات متاثر و اندوهگین شده بودم این مثال را زدم اما دامنه این توجیه گری ها خیلی وسیع تر است. فقط درباره اعدام ها نیست درباره مسایل دیگر هم هست. گویی دین و ائمه ابزارتوجیه اعمال انهاست. برای مثال در

حتی وقتی خواننده ای که خوشنام نبوده با یکی از نامزدها دیدار می کنند و این نامزد مورد انتقاد قرار می گیرد برای تبرئه او می گویند: امام صادق علیه السلام هم اگر بود دست این خواننده را می بوسید!

شخص روحانی دیگری شب قبل از انتخابات گفت رأی امان‌زمان به فلان نامزد است!

وقتی که این حرف ها را می شنوم فکر می کنم زمانی که دکتر شریعتی می گفت علی تنهاست آیا گمان می کرد علی در دوران سلطه استبداد تنهاست؟  شاید او فکر می کرد اگر حکومتی شیعی و انقلابی با ادعای علوی بودن برپا شود علی دیگر تنها نخواهد بود اما دوسال از درگذشت او سپری نشده بود که حکومت شیعی انقلابی تشکیل شد و هنوز پس از چهل سال از انقلابی بودن و علوی بودن دم می زند ولی آیا امروز علی تنها نیست؟

به گمان من وقتی شخصیتی را به شعر و شعار تنزل دهند و سخنانش را بگویند و اسمش را بر خود بگذارند اما رسمش را نادیده بگیرند غریب تر است. علی نه در فکر ما نه در زندگی ما و نه در نظام حقوقی ما جایی ندارد. آمریکایی ها پس از انقلاب استقلال وقتی می خواستند قانون اساسی شان را بنویسند سخنان آزادیخواهانه جان لاک را در قانون اساسی امریکا آوردند و قانون اساسی را بر مبنای دیدگاه های او نوشتند و به آن عمل کردند اما ما علی را توی طاقچه خانه گذاشتیم برای تبرک. ما در کدام قانون همین معیارهای ذکر شده توسط امام علی را آورده ایم؟ در کجا امده ایم رفتار امام با دشمنان مسلح و یا با مخالفان داخلی را تبدیل به قانون کرده ایم؟

نتیجه ای که از سخنان خود می گیرم این است که معیار تفاوت میان الگو پنداری علی و ابزار انگاری علی، میزان باور و التزام به عدالت و شفقت علی است. عدالت و شفقت فارق دو خط و دیدگاه است وگرنه عمروعاص هم حافظ قرآن بود. اگر عدالت و شفقت علی را نداشته باشی، حافظ قرآن هم که باشی می توانی عمرو عاص شوی و اگر جانباز جنگ صفین در رکاب علی باشی می توانی قاتل حسین بن علی در کربلا شوی.

مواجهه الگویی با علی این نیست که او را به قول شریعتی مافوق انسان کنیم. او انسان مافوق بود نه مافوق انسان. علی مانند بقیه می خورد و می اشامید و به او دشنام می دادند. الگو شدن او یعنی علی را بشناسیم چنانکه ضراره می شناخت.

من درباره روایت مربوط به ضِرار تحقیقی نکرده ام و نمی دانم چه مقدار از آن واقعیت دارد اما گویی روایت حال ماست. شخصی به نام ضِرَارُ بْنُ ضَمْرَةَ ، از عاشقان علی پس از شهادت او نتوانست در کوفه بماند، از شهر بیرون و بیابانگرد شد. هر روز یک جایی بود، تا به شام رسید؛ معاویه خبردار شد و گفت او را بیاورید. آوردند، معاویه دشمن علی به ضرار گفت: شنیدم خیلی علی را دوست داری! ضرار گفت: آری. معاویه گفت: قدری از علی برای من بگو. گفت: معاویه مرا رها کن. من نمی توانم از علی سخن بگویم. وقتی از او صحبت می کنم گریه امانم نمی دهد. معاویه اصرار کرد و او را مجبور کرد که از علی بگوید. ضرار نخست از دوراندیشی، نیرومندی، عدالت او در قضاوت، دانش و حکمت، ساده زیستی، فروتنی، نفوذ ناپذیری اش در برابر قدرت پرستان، دوستی اش با بینوایان سخن گفت سپس افزود: اقسم بالله، خدا را شاهد می گیرم که شبی از بیابانی می رفتم، دیدم ناله ای به گوش می رسد. گوش دادم دیدم کسی با خدا مناجات می کند و می گوید: خدایا تو بزرگی و من کوچکم، تو کریمی و من بخیلم، تو چنینی و من چنانم و همینطور می گفت ... تا اینکه خطاب به دنیا گفت: اى دنیاى پست و زبون! آیا خودنمایى مى‏کنى تا مرا بفریبى یا خود، شیفته و دلباخته من شده‏اى؟! هرگز! برو و کس دیگرى را بفریب و غیر على را گول بزن که من به تو احتیاجى ندارم و تو را سه طلاقه کرده‏ام و هرگونه راه رجوع به تو را بر خود بسته‏ام. به یقین عمرت کوتاه و ارزشت ناچیز و آرزوى تو، خوار و کوچک است. من گوش دادم ببینم این کیست که در این تاریکی شب اینطور خداوند را مناجات می کند. تا به اینجا رسید که شنیدم او فرمود: آه از کمى زاد و توشه و دور و درازى سفر آخرت و بیم و هراس این جاده طولانى و خطرناک و بزرگى مقصد که دیدار حق است. این را گفت، ناله ای زد و خاموش شد. من آمدم جلو و دیدم که انگار مُرده است. نگاه کردم دیدم او علی(ع) است. سرش را به زانو گرفتم و مقداری نوازشش کردم تا به هوش آمد. در نهج البلاغه آمده که وقتی ضرار به اینجا رسید، معاویه شروع کرد به گریه کردن، دشمن علی زار زار گریه می کند. سپس معاویه گفت: کان والله ابوالحسن کذلک. به خدا قسم علی همینطور بود. بعد معاویه گفت: کیف حزنک علیه. ای ضرار! بگو! ببینم در غم مرگ علی و فراق او چه می کنی؟

ضرار گفت صبر می کنم مانند صبر مادری که تنها فرزندش را در آغوشش سر بریده باشند، چنین مادری هرگز اشک چشمش خشک نخواهد شد و قلبش آرام نخواهد گرفت. سپس ضرار از جا برخاست و در حالی که می گریست خارج شد.

 آنگاه معاویه به اطرافیانش گفت: اگر شما مرا از دست بدهید یک نفر هم در میانتان پیدا نمی شود که مرا اینگونه تعریف کند.

یکی از حاضران گفت: مقام هرکسی به اندازه همراه و همنشین اوست. اگر ضرار چنین تعریف می کند، همنشین کسی چون علی علیه السلام بود.

آری علی اینگونه بود که معاویه را به گریه می اندازد چگونه ما مدعی هستیم علی را می شناسیم؟ چه نسبتی میان ما با علی گونگی وجود دارد؟

آرزو می کنم خداوند ما را با علی همنشین و محشور گرداند.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.