بانو راعی و پیکری که شبانه به خاک سپرده شد

آب که می نوشید، سلام بر مولایش حسین(ع) را فراموش نمی کرد تا جایی که سنت حسنه ای شد میان فرزندانش که تا حال نیز این روش پسندیده را به یاد مادر به جای می آورند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: روستای سرسبز نیاک بود و خانه ای کوچک و پدری که درد همسر، آزارش می داد و آمدن نوزادش روحش را آرام می کرد. مادر لحظات سختی را می گذراند اما تاب می آورد تا توان در آغوش گرفتن نوزادش را داشته باشد. ساعتی دیگر گذشت که صدای گریه طفلی که دختر بودنش را به پدر مژده دادند در فضای اتاق پیچید.

قابله نوزاد را در پارچه ای سپید پوشاند و او را بر سینه مادر گذاشت تا نه تنها این نورسته که مادر نیز با لمس او آرام شود.

نامش را فروغ گذاشتند تا روشنی چشمان پدر و مادر باشد. قنداقه اش را به دست سید آقا بزرگ که حالا از داشتن دختری دیگر به خود می بالید، دادند تا اذان و اقامه را در گوشش زمزمه کند.

روزها می گذشت و تازه شیرین زبانی های فروغ آغاز شده بود و خود می توانست راه برود و... که مادر به جوار رحمت الهی رفت و روزگار طعم تلخ بی مادری را بر کام او و خواهرش چشاند و حالا این خواهر بود که باید وظیفه مادری را برای او به جای می آورد و چه نیکو این کار پرمخاطره را به انجام رساند. او که خود بانویی مومن و پارسا بود نه تنها تربیت دینی را به او آموخت که همچون معلمی پا به پای فروغ حرکت کرد و در کنار یاددادن الفبای فارسی، الفبای زندگی را نیز به او آموخت و همین شد تا فروغ در دوران جوانی برای هم محله ای های خود در نقش یک معلم ایفای وظیفه کرد و اینگونه زکات علمش را هم پرداخت.

او علاوه بر یاد دادن دروس، قران و احکام دینی را نیز به آنها آموزش می داد و از اینکه می توانست قدمی در راه مکتب اهل بیت (ع) بردارد خوشحال بود و اظهار رضایت خاطر می کرد.

قوانین زندگی بر حیات او نیز جاری بود و حالا بعد از ازدواج، برای خود صاحب فرزندانی شده بود که سعی کرد همان گونه که خواهرش او را با تربیت دینی بزرگ کرده است او نیز همین گونه فرزندانش را بار بیاورد و از جمله کارهایی که کودکانش مانند سنت حسنه ای از مادر آموختند و اکنون بعد از سال ها از شهادت مادر به یاد دارند، سلام بر سیدالشهدا(س) است آن هنگام که جرعه ای آب گوارا می نوشند.

رفتار و حرکات و صبوری و مردم داری فروغ زبانزد همسایه و دوست و فامیل بود و همین بود که مهر او را در دل ها نشانده بود.

فرزندانش به یاد دارند که مادر سحرهای ماه مبارک رمضان پیش از آنکه آنها را برای خوردن سحر بیدار کند، خود بر سر سجاده می ایستاد و با خدایش خلوت می کرد و شاید تاثیر همین مناجات های شبانه بود که شهادت را برای پایان عمرش رقم زد.

درگیری های سال 57 به اوج خود می رسید و او نیز بر خود تکلیف می دانست تا مانند دیگر همشهریانش در این تظاهرات شرکت کند تا در پانزدهم مهر ماه تیر دژخیم پهلوی به سینه اش نشست و او را مهمان اجداد طاهرینش کرد.

ساواک منطقه اجازه تشییع جنازه را به خانواده اش نداد و پیکر پاکش غریبانه در سکوت شب و با حضور ماموران ساواک و شهربانی به خاک سپرده شد.

 

 

دیدگاه تان را بنویسید