گفتگوی جی پلاس با یک روان تحلیلگر درباره وضعیت مشارکت اجتماعی ایرانیان؛

نشانه های مهم سلامت روان چیست؟ / بخش مهمی از مردم شاد نیستند و خودشان را قربانی می دانند!

نمی دانم به خاطر می آورید یا نه اما از آخرین باری که در یک کار گروهی اجتماعی مشارکت کرده ایم، زمان زیادی می گذرد. تجربه ای که چندان هم خوشایند نبود، بحث های بی نتیجه بر سر مسائل مختلف و یک پایان بی نتیجه و عصبانیت اعضا از دیدگاه های یکدیگر!

لینک کوتاه کپی شد

مشارکت به عنوان یکی از مهمترین عوامل پیوند دهنده اعضای جامعه به یکدیگر، چندان خوشایند بخشی از ایرانیان نیست! با این حال اما بخش مهمی از کشورهای دنیا، عمده نیازهای اجتماعی خود را از طریق تشکیل اجتماعات و انجام مشارکت های داوطلبانه تامین می کنند.

بنفشه نجفی زاده - روان تحلیلگر، در گفتگویی با خبرنگار سرویس سبک زندگی جی پلاس با زبانی ساده توضیح می دهد که "مشارکت، چه تاثیرات روانی مثبتی روی شخصیت افراد و تصور آنها از خودشان دارد و چرا ما چندان علاقه ای به آن نداریم؟! "

 

** فکر می کنید چرا بخش مهمی از ایرانی ها از کارهای مشارکتی و دسته جمعی چندان استقبال نمی کنند؟

اولین ریشه اکراه از کار مشارکتی به شیوه تربیت ما بر می گردد. کودکان از بدو تولد از خانواده خود می آموزند که باید «بهترین باشند.» به همین دلیل آنها رقابت فردی و انفرادی را می آموزند. اغلب اوقات وقتی کلمه رقابت شنیده می شود همه در ناخودآگاهشان به مسابقه ای که در آن، چند فرد به صور تکی با یکدیگر در حال رقابت هستند، مرور می شود درحالی که انواع دیگری از رقابت هم وجود دارد. یک نوع از رقابت سالم همان رقابت گروهی است که در فضای مشارکتی معنای ملموس تری پیدا می کند.

تصویر ناخودآگاهی که همه از رقابت دارند، تصویری از رقابت فردی است که یک فرد قرار است پیروز میدان باشد؛ درحالی که رقابت در گروه هم قابل تعریف است. معنای سالم تر رقابت، زمانی بروز می کند که من به عنوان یک فرد بتوانم در بستر جامعه یا در یک گروه فضایی را ایجاد کنم که هم خودم پیشرفت کنم و هم اینکه دیگر اعضای گروه همراه من پیشرفت کنند. در این صورت هم خودم را به سمت جلو می برم و هم دیگران را و هر دو به هدف مدنظر نزدیک می شویم.

 

** مشارکت اجتماعی می تواند بر ویژگی های روانی و شخصیتی افراد تاثیر بگذارد؟

بله. قطعا تاثیرگذار است، هر چند بستگی به میزانش دارد. اما یکی از مهمترین تاثیرات روانی مشارکت اجتماعی، در این است که یاد می گیریم از همدیگر تاثیر می پذیریم و بر یکدیگر تاثیر می گذاریم. زمانی که وارد یک گروه می شویم و قرار است برای رسیدن به هدفی تلاش کنیم، از رفتار و عمل یکدیگر تاثیر می پذیریم. چرا که اهداف و برنامه ریزی های گروه با نظرخواهی و مشارکت تمامی اعضا انجام می شود. بنابراین یک دیدگاه متفاوت می تواند روند برنامه ریزی را کاملا تغییر دهد. واکنش افراد، در قبال رفتار دیگر اعضا می تواند منجر به اتفاقات جدیدی شود. این تجربه این پیام را با خود دارد که در تمام شرایط، رفتار و واکنش های خود را ارزیابی کنم و سهم و تاثیر خود و رفتار دیگران را در اتفاقات پیش آمده، بشناسم.

قرار گرفتن در بافت گروه به هر فرد می آموزد که او قطعا در تمام پیشامدهای زندگی شخصی و موقعیت های اجتماعی و ... تاثیرگذار بوده و بهتر است این تاثیرات را بشناسد.

یکی از نشانه های سلامت روان این است که هر فرد علاوه بر تاثیرگذاری خود بر دیگران، بتواند تاثیرات رفتاری دیگر اعضای گروه بر خود را مدیریت کند. کسانی که می توانند تاثیر بازخورد دیگران بر احساسات و عواطفشان را کنترل کنند، بسیار کم هستند اما ما می توانیم از طریق مشارکت های گروهی یاد بگیریم که برای زندگی اجتماعی امروز، بهتر است در چه حوزه هایی توانمندی کسب کنیم.

گروه

 

** خودمحوری یکی از صفاتی است که برخی کارشناسان نسبت به شیوع آن در بافت فرهنگی ما ابراز نگرانی می کنند! مشارکت کردن چطور می تواند مانع از گسترش این ویژگی شخصیتی بشود؟

حضور در گروه، توجه انسان را به غیر از «خود»ش جلب می کند. در این فرایند او می فهمد افراد دیگری هم هستند که برای برنامه ریزی و رسیدن به هدف، باید به آنها توجه کرد. این از احساس «خودمحوری» می کاهد و فرد را موظف می کند غیر از خودش، به دیگران توجه کند. مسئولیت پذیری، وظیفه شناسی، درک کردن دیگری، کاهش خودمحوری و خودخواهی و نیز کم شدن توقع درک شدن از سوی دیگری، از جمله مهمترین تاثیراتی است که در تغییر نگاه مشارکت کنندگان نسبت به فردیت شان، روی می دهد.

یک نمونه از توقع درک شدن از سوی دیگران را می توان پشت چراغ قرمزها دید. بارها پیش آمده که یک فرد پشت چراغ قرمز ایستاده و وقتی چراغ سبز می شود، به دلیل بروز مشکلی نمی تواند ماشین را روشن کند و با بوق های مکرر رانندگان پشت سر مواجه می شود. من انتظار دارم همه درک کنند که برخلاف میل خودم، توقف کرده ام و همین رفتارهای عجولانه من را ناراحت و عصبانی می کند. این احساس نشان دهنده آن است که وقتی به مشکل برمی خورم، فقط خودم را می بینم و تنها چیزی که برایم اهمیت دارد این است که کار خودم را پیش ببرم!

یکی دیگر از مزایای مشارکت های گروهی، یاد گرفتن صبر و تحمل است؛ قطعا برای اینکه اعضای گروه به منظور دستیابی به هدف هماهنگ بشوند، زمان زیادی می برد. این موضوع نشان می دهد که در روند بحث و تبادل نظر درمورد انتخاب روش ها و برنامه ریزی، باید سازش و درک بیشتری داشته باشم. همچنین کار گروهی نیاز به زمان دارد و صبر و تحمل می خواهد تا بتوانیم به هدف برسیم.

 

** مشارکت اجتماعی چه تاثیری بر شاد بودن افراد دارد؟

اعضای یک گروه برای رسیدن به یک هدف باید باهم پیش بروند و به هم کمک کنند. این موضوعی است که در ساختار گروهی تقویت می شود. کمک کردن هر فرد به دیگری، یکی از مهمترین مولفه های سلامت روان است که تمام مکاتب روان شناختی بر آن تاکید می کنند. کسانی که احساس ضعف، ناتوانمندی و عزت نفس پایین دارند اگر بتوانند در کارهای حتی کوچکی کمک کنند، قطعا این کار آنها را در جایگاه بالاتری قرار داده و احساس می کنند مفید هستند و می توانند تاثیرگذار و ارزشمند باشند. بنابراین کمک کردن بر روح و روان فرد تاثیرگذار است.

اگر به مردم اطراف خود نگاه کنیم می بینیم که اغلب افراد حال خوبی ندارند. به غیر از خستگی، همیشه روی مود پایین هستند و از چهره آنها پیداست که افکار ناراحت کننده یا تنش آوری در ذهن دارند. در واقع اگر نخواهیم بگوییم بخش مهمی از مردم افسرده هستند، اما می توانیم با اطمینان بگوییم که شاد نیستند!

برای مثال اگر شهروندان این امکان را داشته باشند که در روزهای تعطیل در محله هاحضور پیدا کرده و باهم برنامه های تفریحی برگزار کنند، قطعا با هزینه های کم و تجربه جمع جدید و ارتباط های جدی، می توانند حال بهتر با انرژی مضاعف و شادی بیشتری را تجربه کنند.

 

** فکر می کنید چرا افراد وقتی چالش هایی را می بینند، فقط غر می زنند و گلایه می کنند، بدون اینکه هیچ اقدامی انجام دهند؟!

انسان های امروز خودشان را قربانی می دانند. آنها فکر می کنند همه چیز دست به دست هم داده تا در این جایگاه ناخوشایند قرار بگیرند درحالی که خودشان هیچ نقشی در ساختن این وضعیت نداشته اند. به همین دلیل مسئولیت هیچ رابطه و اقدامی را نمی پذیرند.

وقتی هر روز از سر کوچه رد می شوم و از اینکه چاله انتهای کوچه هنوز پرنشده شکایت می کنم، یعنی «مسئول این چاله من نیستم بلکه شهرداری است». این دسته از افراد هیچ وقت این موضوع را نمی پذیرند که در هر اتفاقی آنها هم سهمی دارند و می توانند تاثیرگذار باشند.

گروه

 

** کسانی که سابقه مشارکت های اجتماعی داشته باشند، چگونه با این دست از موضوعات روبرو می شوند؟

آن فرد به اینکه می تواند روی هر موضوعی تاثیر بگذارد و نقشی در این زمینه داشته باشد باور دارد. بنابراین یا از طریق طرح این درخواست به شهرداری منطقه یا راه های دیگر، با چاله انتهای خیابان به صورت فعالانه مواجه می شود.

به نظر می رسد در دوره های اخیر، انتقاد کردن تبدیل به یک فرهنگ شده است. بیشتر مردم همیشه در حال انتقاد کردن هستند.  وقتی تلویزیون را هم روشن می کنیم با همین نوع از برخورد با مسائل روبرو می شویم! در اکثر برنامه ها هر کسی از یک مسئول انتقاد می کند بدون اینکه سهم خودش را بپذیرد!

بنابراین اینکه تلاش کنیم مسئولیت روندی که در جریان است را بپذیریم و با آن مواجه بشویم، موضوعی است که در میان ما به ندرت رخ می دهد و افراد کمی، شجاعت چنین کاری را دارند.

دیدگاه تان را بنویسید